Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part2۷
میکائل: حالا غذاتو بخور
شیرین:نمخوام
از جام بلند شدم و رفتم تو اتاقم
(صبح)
از خواب بیدار شدم ک با صدای خنده مبینا یک متر پریدم هوا و از اتاق زدم بیرون دیدم داره با میکائل صحبت میکنه تا منو دید روشو طرفم کرد
مبینا:سلام عشقم بیدار شدی؟
شیرین:تو اینجا چیکار میکنی؟
مبینا:امدم دنبال تو ک بریم بیرون
شیرین:من باهات هیجا نمیام برو بیرون
مبینا:وا چرا اینجوری میکنی
میکائل:چته شیرین
در اتاق باز کردم
شیرین:مبینا میخوای سالم بمونی برو بیرون اون میکائل روانی یک کارت میکنه بعد خودت میدونی
مبینا شروع میکنه به خندیدن
مبینا:بهش نگفتی میکائل؟
شیرین:چیرو؟
مبینا:من از موقع ک میکائل اوردن باهاش اشنا شدم حدود ۳سال
شیرین:خب باشه حالا برو
میکائل:به تو چی ربطی داره شیرین مبینا جای نمیره
اینو ک میکائل گفت رفتم تو اتاقمو کیفمو ورداشتم و از اتاق رفتم بیرون و بدون اینک اجازه بگیرم از تیمارستان زدم بیرون و یک تاکسی گرفتم و رفتم طرف خونمون ک مامانم در وا کرد پریدم تو بغلش
شیرین:مامان میشه تو بغلت بمونم
سمیه:اره بیا داخل
رفتم داخل ک رفتم پیش مامانجونم و سرمو گذاشتم رو پاش
مامانجون:کسی دلتو شکسته؟
شیرین:اره
مامانجون:عاشق شدی؟
شیرین:اره
مامانجون:عشقت یک طرفه یا نه؟
شیرین:عاشق دونفر شدم باورت میشه مامانجون
مامانجون:نه تو عاشق یک نفر شدی قلبت عاشق یکی شده مغزتم عاشق یکی دیگه
شیرین:و هیچ کدومشون دوسم ندارن
مامانجون:بهت گفتن؟
شیرین:نه ولی یک نفر امده ک اون دونفر خیلی باهاش خوبن
مامانجون:کی؟
شیرین:یک دختر بود یادته ک میگفتم باباش پولداره تو مدرسه همه دوسش دارن کلاس یازدهم میگم ک همش گریه میکردم
مامانجون:اره یادمه
شیرین:همون الان امده خواهر رییس اون تیمارستانه
مامانجون:خب تو جا زدی؟
شیرین:اره چون اون همه چیزش از من بهتره پولداره خوشگله بدنش مثل من نسوخته
مامانجون:ولی تو شخصیت داری تو مستقلی تو مهربونی تو نفس منی
شیرین:قربونت برم
دست مامانجونمو بوسیدم
Part2۷
میکائل: حالا غذاتو بخور
شیرین:نمخوام
از جام بلند شدم و رفتم تو اتاقم
(صبح)
از خواب بیدار شدم ک با صدای خنده مبینا یک متر پریدم هوا و از اتاق زدم بیرون دیدم داره با میکائل صحبت میکنه تا منو دید روشو طرفم کرد
مبینا:سلام عشقم بیدار شدی؟
شیرین:تو اینجا چیکار میکنی؟
مبینا:امدم دنبال تو ک بریم بیرون
شیرین:من باهات هیجا نمیام برو بیرون
مبینا:وا چرا اینجوری میکنی
میکائل:چته شیرین
در اتاق باز کردم
شیرین:مبینا میخوای سالم بمونی برو بیرون اون میکائل روانی یک کارت میکنه بعد خودت میدونی
مبینا شروع میکنه به خندیدن
مبینا:بهش نگفتی میکائل؟
شیرین:چیرو؟
مبینا:من از موقع ک میکائل اوردن باهاش اشنا شدم حدود ۳سال
شیرین:خب باشه حالا برو
میکائل:به تو چی ربطی داره شیرین مبینا جای نمیره
اینو ک میکائل گفت رفتم تو اتاقمو کیفمو ورداشتم و از اتاق رفتم بیرون و بدون اینک اجازه بگیرم از تیمارستان زدم بیرون و یک تاکسی گرفتم و رفتم طرف خونمون ک مامانم در وا کرد پریدم تو بغلش
شیرین:مامان میشه تو بغلت بمونم
سمیه:اره بیا داخل
رفتم داخل ک رفتم پیش مامانجونم و سرمو گذاشتم رو پاش
مامانجون:کسی دلتو شکسته؟
شیرین:اره
مامانجون:عاشق شدی؟
شیرین:اره
مامانجون:عشقت یک طرفه یا نه؟
شیرین:عاشق دونفر شدم باورت میشه مامانجون
مامانجون:نه تو عاشق یک نفر شدی قلبت عاشق یکی شده مغزتم عاشق یکی دیگه
شیرین:و هیچ کدومشون دوسم ندارن
مامانجون:بهت گفتن؟
شیرین:نه ولی یک نفر امده ک اون دونفر خیلی باهاش خوبن
مامانجون:کی؟
شیرین:یک دختر بود یادته ک میگفتم باباش پولداره تو مدرسه همه دوسش دارن کلاس یازدهم میگم ک همش گریه میکردم
مامانجون:اره یادمه
شیرین:همون الان امده خواهر رییس اون تیمارستانه
مامانجون:خب تو جا زدی؟
شیرین:اره چون اون همه چیزش از من بهتره پولداره خوشگله بدنش مثل من نسوخته
مامانجون:ولی تو شخصیت داری تو مستقلی تو مهربونی تو نفس منی
شیرین:قربونت برم
دست مامانجونمو بوسیدم
۶.۵k
۱۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.