عاشق خدمتکارم شدم پارت ۱۴ فصل دوم
که با شنیدن صدای کای متعجب سرمو برگردوندمو بهش نگاه کردم که گفت.....
کای : سلام خانم مدیر حالتون خوبه
ا/ت : سلام آقای......
کای : کای هستم چوی کای
ا/ت : آها بله آقای چوی به فرمایید تو
کای : ممنونم......
ا/ت : خب.....چه کمکی میتونم بهتون بکنم
کای : خب من میخوام که.......
قبل از اینکه بتونه حرفشو کامل بزنه تلفن زنگ خورد گفتم......
ا/ت : ببخشید چند لحظه......
کای : اوه نه خواهش میکنم بفرمایید......
گوشی رو برداشتمو گفتم.....
ا/ت : خانم کیم من الان مهمون دارم اگه میشه کارتون رو بعدا بگین......
خواستم گوشی رو قطع کنم که گفت.......
خانم کیم : خانم پارک مدیر شرکت ....... به دیدنتون اومدن.....
یعنی.....یعنی جونگ کوک اومده بود منو ببینه......البته که نه حتما برای مسائل کاری اومده بهش گفتم......
ا/ت : اگه میشه بهشون بگین چند دقیقه منتظر بمو.....
هنوز حرفم تموم نشده بود که کای پرید وسط حرفمو گفت......
کای : مشکلی نداره من یه وقت دیگه مزاحمتون میشم......
ا/ت : اما آخه اینطوری که نمی.....
کای : مشکلی نیست.....نگرانش نباشین با اجازتون من دیگه میرم
ا/ت : خواهش میکنم بفرمایید.....
تا دم در همراهیش کردم میخواستم درو ببندم یکی مانع شد.....بهش نگاه کردم که دیدم جونگ کوک گفتم......
ا/ت : سلام آقای جئون بفرمایید داخل....
جونگ کوک : سلام ممنونم...( خشک و جدی)
اومد داخل و روی یکی از مبل ها نشست...... واقعیتش برام سخت بود که این همون جونگ کوک دیروزه.....
رفتم جلوش نشستمو گفتم.......
ا/ت : چیشده که اینجا تشریف آوردید......
کوک : برای دیدن کار ها بالاخره باید ببینم که شرکتی که روش سرمایه گذاری کردم کارارو چطور انجام میده درسته....( بالحن خشک و سرد)
از این همه سردیش دلم گرفت.....اما....اما این من بودم که این جونگ کوک رو انتخاب کردم پس باید تا آخرش پای انتخابم بمونم......
بهش گفتم.......
ا/ت : حتما از از این طرف لطفا....(خیلی جدی)
*۴۰ دقیقه بعد*
بعد از اینکه تمام دستگاه ها و کارکردشو توضیح دادم گفتم......
ا/ت : اینا تمام دستگاه های ما بودن
از زبان کوک :
واقعا فکر نمیکردم که انقدر دستگاه های پیشرفته داشته باشن.....بهش گفتم.....
کوک : فراتر از انتظارم بود.....این دستگاه ها واقعا فوق العادن
و زیر لب ادامه دارم....
کوک : مثل صاحبشون
ا/ت : خیلی ممنونم نظر لطف شماست فقط
چند وقت دیگه جشن تولد برادرم جین وو هست از تمام شرکت ها دعوت کردم خوشحال میشم تشریف بیارید.....
جونگ کوک : امممم نمیدونم میتونم بیام یانه ولی سعیم رو میکنم.....
ا/ت : ممنونم......( حرصی )
ا/ت تو ذهنش: اصلا میخوام نیای صد سال سیاه حیف من که دعوتت کردم......
معلوم بود به خاطر حرفم خیلی حرصی شده
دلم میخواست حسودی کردنشو ببینم به خاطر همین به صورت نمایشی ساعت مچیم رو نگاه کردمو گفتم....
کای : سلام خانم مدیر حالتون خوبه
ا/ت : سلام آقای......
کای : کای هستم چوی کای
ا/ت : آها بله آقای چوی به فرمایید تو
کای : ممنونم......
ا/ت : خب.....چه کمکی میتونم بهتون بکنم
کای : خب من میخوام که.......
قبل از اینکه بتونه حرفشو کامل بزنه تلفن زنگ خورد گفتم......
ا/ت : ببخشید چند لحظه......
کای : اوه نه خواهش میکنم بفرمایید......
گوشی رو برداشتمو گفتم.....
ا/ت : خانم کیم من الان مهمون دارم اگه میشه کارتون رو بعدا بگین......
خواستم گوشی رو قطع کنم که گفت.......
خانم کیم : خانم پارک مدیر شرکت ....... به دیدنتون اومدن.....
یعنی.....یعنی جونگ کوک اومده بود منو ببینه......البته که نه حتما برای مسائل کاری اومده بهش گفتم......
ا/ت : اگه میشه بهشون بگین چند دقیقه منتظر بمو.....
هنوز حرفم تموم نشده بود که کای پرید وسط حرفمو گفت......
کای : مشکلی نداره من یه وقت دیگه مزاحمتون میشم......
ا/ت : اما آخه اینطوری که نمی.....
کای : مشکلی نیست.....نگرانش نباشین با اجازتون من دیگه میرم
ا/ت : خواهش میکنم بفرمایید.....
تا دم در همراهیش کردم میخواستم درو ببندم یکی مانع شد.....بهش نگاه کردم که دیدم جونگ کوک گفتم......
ا/ت : سلام آقای جئون بفرمایید داخل....
جونگ کوک : سلام ممنونم...( خشک و جدی)
اومد داخل و روی یکی از مبل ها نشست...... واقعیتش برام سخت بود که این همون جونگ کوک دیروزه.....
رفتم جلوش نشستمو گفتم.......
ا/ت : چیشده که اینجا تشریف آوردید......
کوک : برای دیدن کار ها بالاخره باید ببینم که شرکتی که روش سرمایه گذاری کردم کارارو چطور انجام میده درسته....( بالحن خشک و سرد)
از این همه سردیش دلم گرفت.....اما....اما این من بودم که این جونگ کوک رو انتخاب کردم پس باید تا آخرش پای انتخابم بمونم......
بهش گفتم.......
ا/ت : حتما از از این طرف لطفا....(خیلی جدی)
*۴۰ دقیقه بعد*
بعد از اینکه تمام دستگاه ها و کارکردشو توضیح دادم گفتم......
ا/ت : اینا تمام دستگاه های ما بودن
از زبان کوک :
واقعا فکر نمیکردم که انقدر دستگاه های پیشرفته داشته باشن.....بهش گفتم.....
کوک : فراتر از انتظارم بود.....این دستگاه ها واقعا فوق العادن
و زیر لب ادامه دارم....
کوک : مثل صاحبشون
ا/ت : خیلی ممنونم نظر لطف شماست فقط
چند وقت دیگه جشن تولد برادرم جین وو هست از تمام شرکت ها دعوت کردم خوشحال میشم تشریف بیارید.....
جونگ کوک : امممم نمیدونم میتونم بیام یانه ولی سعیم رو میکنم.....
ا/ت : ممنونم......( حرصی )
ا/ت تو ذهنش: اصلا میخوام نیای صد سال سیاه حیف من که دعوتت کردم......
معلوم بود به خاطر حرفم خیلی حرصی شده
دلم میخواست حسودی کردنشو ببینم به خاطر همین به صورت نمایشی ساعت مچیم رو نگاه کردمو گفتم....
۱۵۷.۵k
۰۴ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.