پارت 1
خیلی خوش حال بودم که تونستم بیام کنسرت بی تی اس و نزدیک ترین ردیف به استیج باشم اما نگاه های سنگین یه نفر رو بد جور رو خودم حس می کردم اما توجهی نکرد و با پسرا به خوندن ادامه دادم
بعد چند دقیقه متوجه شدم که این نگاه های سنگین مطعلق به جینه که مستقیما به لب ها سینه ها و باسنم نگاه می کنه بد جور دست و پام رو گم کردم کسی حق نداشت بهم اینطوری نگاه کنه حتی پسرا...بعد این که کنسرت تموم شد به سرعت اون جا رو ترک کردم
از دید جین:
تو کنسرت یه دختره بد جور توجهم رو جلب کرد عاشقش شدم و هر طور شده به دستش میارم و اون از با من بودن لذت می بره
از دیدجسی:
یه هفته است که از کنسرت رفتنم می. گذره و پدر بزرگم منو مجبور ازدواج با کسی که خودش عاشقشه ولی من نه می شناسمش و نه هیچی کرده من نمی تونم کاری کنم...ولی...می تونم فرار کنم اره همین کارو می کنم وسایلمو جمع کردم با سرعت از خونه خارج شدم و تا تونستم از اونجا دور شدم خونه فامیل نمی تونستم برم اما می تونستم برم پیش جیسو اره درست فهمیدین جیسو عضو بلک پینک ما از بچه گی با هم دوستیم
بعد نیم ساعت رسیدم خونش
جسی:(زنگ رو می زنه)
جیسو:عه سلام جسی عزیزم
جسی:سلام جیسو به دادم برس که دلم آشوبه
جیسو:چی شده بیا تو ببینم
رفتیم نشستیم
جیسو:من برم قهوه بیارم تو اینجا باش
جسی:باشه
جیسو:خب تعریف کن ببینم چی شده
جسی:بابا بزرگم مجبورم کرده امشب با یه پسره که ازش متنفرم ولی اون عاشقشه ازدواج کنم ولی من فرار کردم فقط می تونستم بیام پیش تو اگه می شه من یه مدت پیشت باشم ت موقعی که خونه ای پیدا کنم که گیرم نیاره
جیسو:چه بد نه عزیزم تو تا اخر عمرت پیشم بمون اتفاقا بیشتر خوش می گذره حالا یه وقتایی هم دخترا میان پیشمون
جسی:مرسی عشقم تو تنها کسی هستی که اعتماد ابدی بهش دارم
شب پیش جیسو بودم کلی بازی کردیم خیلی خوش گذشت بالا خره موقع خواب رسید و خوابیدیم
فردا
خواب بودم که صدا هایی اومد چشامو باز کردم صدای دخترا می اومد سر و وضع ام رو درست کردم و رفتم پیششون
جسی:سلام صبحتون بخیر
جیسو:اوه بیدار شدی بچه ها این دوستم جسی عه برای مدتی پیش من زندگی می کنه تا مشکلش بر طرف بشه
لیسا:سلام خوشبختم
جسی:منم همینطور
رزی:چی شد که اومدی با جیسو زندگی کنی
جسی:هیچی یه مشکل خانوادگی مهم نیست من میرم اتاق شما راحت باشید
جنی:شوخیت گرفته بیا بابا راحتیم
بعد چند دقیقه متوجه شدم که این نگاه های سنگین مطعلق به جینه که مستقیما به لب ها سینه ها و باسنم نگاه می کنه بد جور دست و پام رو گم کردم کسی حق نداشت بهم اینطوری نگاه کنه حتی پسرا...بعد این که کنسرت تموم شد به سرعت اون جا رو ترک کردم
از دید جین:
تو کنسرت یه دختره بد جور توجهم رو جلب کرد عاشقش شدم و هر طور شده به دستش میارم و اون از با من بودن لذت می بره
از دیدجسی:
یه هفته است که از کنسرت رفتنم می. گذره و پدر بزرگم منو مجبور ازدواج با کسی که خودش عاشقشه ولی من نه می شناسمش و نه هیچی کرده من نمی تونم کاری کنم...ولی...می تونم فرار کنم اره همین کارو می کنم وسایلمو جمع کردم با سرعت از خونه خارج شدم و تا تونستم از اونجا دور شدم خونه فامیل نمی تونستم برم اما می تونستم برم پیش جیسو اره درست فهمیدین جیسو عضو بلک پینک ما از بچه گی با هم دوستیم
بعد نیم ساعت رسیدم خونش
جسی:(زنگ رو می زنه)
جیسو:عه سلام جسی عزیزم
جسی:سلام جیسو به دادم برس که دلم آشوبه
جیسو:چی شده بیا تو ببینم
رفتیم نشستیم
جیسو:من برم قهوه بیارم تو اینجا باش
جسی:باشه
جیسو:خب تعریف کن ببینم چی شده
جسی:بابا بزرگم مجبورم کرده امشب با یه پسره که ازش متنفرم ولی اون عاشقشه ازدواج کنم ولی من فرار کردم فقط می تونستم بیام پیش تو اگه می شه من یه مدت پیشت باشم ت موقعی که خونه ای پیدا کنم که گیرم نیاره
جیسو:چه بد نه عزیزم تو تا اخر عمرت پیشم بمون اتفاقا بیشتر خوش می گذره حالا یه وقتایی هم دخترا میان پیشمون
جسی:مرسی عشقم تو تنها کسی هستی که اعتماد ابدی بهش دارم
شب پیش جیسو بودم کلی بازی کردیم خیلی خوش گذشت بالا خره موقع خواب رسید و خوابیدیم
فردا
خواب بودم که صدا هایی اومد چشامو باز کردم صدای دخترا می اومد سر و وضع ام رو درست کردم و رفتم پیششون
جسی:سلام صبحتون بخیر
جیسو:اوه بیدار شدی بچه ها این دوستم جسی عه برای مدتی پیش من زندگی می کنه تا مشکلش بر طرف بشه
لیسا:سلام خوشبختم
جسی:منم همینطور
رزی:چی شد که اومدی با جیسو زندگی کنی
جسی:هیچی یه مشکل خانوادگی مهم نیست من میرم اتاق شما راحت باشید
جنی:شوخیت گرفته بیا بابا راحتیم
۹.۰k
۲۱ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.