پارت1
پارت1#
با صدای زنگ گوشیم بلند شدم اههه باز این بچه ها تماس تصویری گرفته بودن بلند شدم و روی تخت نشستم تماس رو وصل کردم آرش با دیدنم اون قیافه خواب الودم با تعجب گفت
آرش- هنوز خواب بودی؟!
رویا- نفس ساعت یک ظهره ها!!
من- سلام ممنون من خوبم شما چطورین
آرش- سلاممممم
رویا - سلاممم
آوا - خب حالا چرا تا الان خواب بودی
من - دیشب خوابم نبرد
آرش - چرا؟
من - خوابم نبرد دیگه
پارسا - یه ساعت دیگه تمرین داریم ها!
کیان- اوه اوه یادم رفته بود من میرم اماده شم خداحافظ
همه خداحافظی کردن و تماس رو قطع کردن
خب بزارید خودم رو معرفی کنم من نفس هستم 19 سالمه و تکواندو کارم توی مسابقات زیادی مقام اوردن تک فرزندم وضع مالی مون هم عالی بابام کارخونه داره شریکش هم عمو سامانه یعنی بابای ارش من از شش سالگی با بچه ها دوست بودم البته به غیر از ارش که از بچه گی با هم بزرگ شدیم منو ارش توی کلاس تکواندو با بچه ها اشنا شدیم و دوستیمون پا گرفت و منجر به رفت امد خوانواده هامون شد
آرش مثل من 19 سالشه (از الان بگم همه ی ما 19 سالمونه) مثل من تک فرزند تکواندو کار وضع مالی شون هم مثل ما عالیه فامیلشم رضایی هست
پارسا یه خواهر بزرگتر داره که اسمش پرنیا است ازدواج کرده و قم زندگی میکنه مثل منم تکواندو کار (هممون تکواندو کاریم از اینجا بگم) وضع مالی اونا هم خوبه فامیلشم کمالی هست
اوا مثل من و ارش تک فرزنده به علاوه تکواندو پیانو هم خیلی دوست داره و بعضی وقتا برامون میزنه فامیلش رادمهر هست
کیان هم یه خواهر داره که اسمش کیمیا هست و داره برای کنکور میخونه و دیگه خیلی کم میبینیمش وضع مالی شونم خوبه فامیلشم مجیدی ه
رویا هم یه برادر داره که فرانسه داره درس میخونه وضع مالی هم توپ (البته به اندازه ما نه) فامیلشم حیدری هست
اخلاق خاصی هم نداریم هممون فضول کنجکاو وحشی ولی مهربون پایه تمام گند کاری هامم از بچگی همین دوستای خل و چلم بودن و هستن
خب حالا باید اماده کنم رفتم یه ست ورزشی خوشمل پوشیدم ساکم رو ورداشتم و (عکسشو میزارم) رفتم پایین مامان داشت با تلفن حرف میزد و بابا هم داشت نگاه تلوزیون میکرد
باباـ سلام بر نفس بابا
من ـ سلام بر بابای خودم
مامان از کسی که پشت خط بود خداحافظی کرد و گفت
مامان ـ سلام
جواب مامان رو دادم رفتم تو اشپزخونه یه چیزی خوردم سویچ ماشینم رو ورداشتم (خو 19 سالمه گواهینامه دارم دیگه) و پیش به سوی باشگاه
رسیدم ماشین رو پارک کردم و رفتم تو همه بچه ها نشسته بودن
پارت ۱
امیدوارم خوشتون بیاد
نظرتون رو تو کامت بگید
لایک هم فراموش نشه
----------------------------
با صدای زنگ گوشیم بلند شدم اههه باز این بچه ها تماس تصویری گرفته بودن بلند شدم و روی تخت نشستم تماس رو وصل کردم آرش با دیدنم اون قیافه خواب الودم با تعجب گفت
آرش- هنوز خواب بودی؟!
رویا- نفس ساعت یک ظهره ها!!
من- سلام ممنون من خوبم شما چطورین
آرش- سلاممممم
رویا - سلاممم
آوا - خب حالا چرا تا الان خواب بودی
من - دیشب خوابم نبرد
آرش - چرا؟
من - خوابم نبرد دیگه
پارسا - یه ساعت دیگه تمرین داریم ها!
کیان- اوه اوه یادم رفته بود من میرم اماده شم خداحافظ
همه خداحافظی کردن و تماس رو قطع کردن
خب بزارید خودم رو معرفی کنم من نفس هستم 19 سالمه و تکواندو کارم توی مسابقات زیادی مقام اوردن تک فرزندم وضع مالی مون هم عالی بابام کارخونه داره شریکش هم عمو سامانه یعنی بابای ارش من از شش سالگی با بچه ها دوست بودم البته به غیر از ارش که از بچه گی با هم بزرگ شدیم منو ارش توی کلاس تکواندو با بچه ها اشنا شدیم و دوستیمون پا گرفت و منجر به رفت امد خوانواده هامون شد
آرش مثل من 19 سالشه (از الان بگم همه ی ما 19 سالمونه) مثل من تک فرزند تکواندو کار وضع مالی شون هم مثل ما عالیه فامیلشم رضایی هست
پارسا یه خواهر بزرگتر داره که اسمش پرنیا است ازدواج کرده و قم زندگی میکنه مثل منم تکواندو کار (هممون تکواندو کاریم از اینجا بگم) وضع مالی اونا هم خوبه فامیلشم کمالی هست
اوا مثل من و ارش تک فرزنده به علاوه تکواندو پیانو هم خیلی دوست داره و بعضی وقتا برامون میزنه فامیلش رادمهر هست
کیان هم یه خواهر داره که اسمش کیمیا هست و داره برای کنکور میخونه و دیگه خیلی کم میبینیمش وضع مالی شونم خوبه فامیلشم مجیدی ه
رویا هم یه برادر داره که فرانسه داره درس میخونه وضع مالی هم توپ (البته به اندازه ما نه) فامیلشم حیدری هست
اخلاق خاصی هم نداریم هممون فضول کنجکاو وحشی ولی مهربون پایه تمام گند کاری هامم از بچگی همین دوستای خل و چلم بودن و هستن
خب حالا باید اماده کنم رفتم یه ست ورزشی خوشمل پوشیدم ساکم رو ورداشتم و (عکسشو میزارم) رفتم پایین مامان داشت با تلفن حرف میزد و بابا هم داشت نگاه تلوزیون میکرد
باباـ سلام بر نفس بابا
من ـ سلام بر بابای خودم
مامان از کسی که پشت خط بود خداحافظی کرد و گفت
مامان ـ سلام
جواب مامان رو دادم رفتم تو اشپزخونه یه چیزی خوردم سویچ ماشینم رو ورداشتم (خو 19 سالمه گواهینامه دارم دیگه) و پیش به سوی باشگاه
رسیدم ماشین رو پارک کردم و رفتم تو همه بچه ها نشسته بودن
پارت ۱
امیدوارم خوشتون بیاد
نظرتون رو تو کامت بگید
لایک هم فراموش نشه
----------------------------
۴.۷k
۲۶ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.