توشه ی آخرت چیست؟
توشهی آخرت آن چیزی است که میتوان با خود از قبر هم عبور داد و تا ابد به همراه داشت؛ یعنی همان چیزی که گوهر بقای جاوید باشد. پس توشهی آخرت باید چیزی جاودانه باشد که تو را با مرگت جاودانه کند. و آن چیز چیست؟
جاودانه فقط خدا است و لاغیر. پس توشهی آخرت ما چیزی جز آن حس و اندیشه و ادراک ما دربارهی خداوند خالق نیست؛ یعنی نور معرفت و ایمان ما به او است که از دخمهی گور هم عبور میکند و با ما میماند و راز بقای جاوید ما است.
پس توشهی آخرت ما نه عبادات و خیرات و حسنات ما، بلکه نور و عشق و ایمان به خدا است که میتواند بهواسطهی این نوع اعمال ما به دست آید اگر خالصانه باشد.
و اما از کجا بدانیم که آیا هم اینک هیچ بهرهای از آن نور که توشه سفر ابدی ما است، به دست آوردهایم یا نه؟
پر واضح است که نگاه و فکر و احساس ما نسبت به مرگ تعیینکنندهی میزان این توشه است. به میزانی که از مرگ میهراسیم و آنرا مترادف نیستی خود میپنداریم، یعنی دستمان خالی است و دلمان تاریک و روانمان ساکن و میرا است و به میزانی که راغب و بلکه عاشق مرگیم، به معنای قوّت آن نور ایمان و معرفت در ما است. انسان اگر به یقین بداند و احساس کند که بعد از مرگ دارای دوستی ابدی است، دیگر از مرگ نمیهراسد. این است که قرآن میفرماید: «آنانکه میگویند که ما دوستان خدا هستیم، اگر راست بگویند به مرگ مشتاقاند».
مرگ، قلمرو تنهایی مطلق و تجرد کامل نفس است و لذا قلمرو بینیازی است؛ ولی انسان هرگز از داشتن یک دوست ابدی بینیاز نیست، بلکه این تنها نیاز ذاتی و جاودانهی انسان است و این توشهی ابدی او است. و جز خدا بعد از مرگ، دوستی نیست و این دوستی با او همان حیات ابدی ما است.
(دایرةالمعارف عرفانی، ج 3، فصل 3) ،اثر استاد علی اکبر خانجانی:
www.khanjany.org
جاودانه فقط خدا است و لاغیر. پس توشهی آخرت ما چیزی جز آن حس و اندیشه و ادراک ما دربارهی خداوند خالق نیست؛ یعنی نور معرفت و ایمان ما به او است که از دخمهی گور هم عبور میکند و با ما میماند و راز بقای جاوید ما است.
پس توشهی آخرت ما نه عبادات و خیرات و حسنات ما، بلکه نور و عشق و ایمان به خدا است که میتواند بهواسطهی این نوع اعمال ما به دست آید اگر خالصانه باشد.
و اما از کجا بدانیم که آیا هم اینک هیچ بهرهای از آن نور که توشه سفر ابدی ما است، به دست آوردهایم یا نه؟
پر واضح است که نگاه و فکر و احساس ما نسبت به مرگ تعیینکنندهی میزان این توشه است. به میزانی که از مرگ میهراسیم و آنرا مترادف نیستی خود میپنداریم، یعنی دستمان خالی است و دلمان تاریک و روانمان ساکن و میرا است و به میزانی که راغب و بلکه عاشق مرگیم، به معنای قوّت آن نور ایمان و معرفت در ما است. انسان اگر به یقین بداند و احساس کند که بعد از مرگ دارای دوستی ابدی است، دیگر از مرگ نمیهراسد. این است که قرآن میفرماید: «آنانکه میگویند که ما دوستان خدا هستیم، اگر راست بگویند به مرگ مشتاقاند».
مرگ، قلمرو تنهایی مطلق و تجرد کامل نفس است و لذا قلمرو بینیازی است؛ ولی انسان هرگز از داشتن یک دوست ابدی بینیاز نیست، بلکه این تنها نیاز ذاتی و جاودانهی انسان است و این توشهی ابدی او است. و جز خدا بعد از مرگ، دوستی نیست و این دوستی با او همان حیات ابدی ما است.
(دایرةالمعارف عرفانی، ج 3، فصل 3) ،اثر استاد علی اکبر خانجانی:
www.khanjany.org
۴۴۷
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.