پارت ۳۳ : حاکمان جهنم ....
فردا صبح
امیر : مامان کمش کن اون کوفتی رو
زهرا خانم : زهره متر پاشو برو نون بگیر سر راهم شاهین هم برسون مدرسه
امیر : مگه من نوکر شاهین ای ریدم تو گور پدر پدرسگت پی پدر و نادر آخه کدوم پدصگی ساعت ۵ صبح میره نونوایی همراه شاهین بره مدرسه تی تو گورت شاهین خبر مرگم شاهین بی شاهین بشم خدایا
زهرا خانم: امیر میری یا کمک میخوایی
امیر : رفتم.
سریع شلوارش رو عوض کرد و رفت
با شاهین رسیدن دم مدرسه ی دخترونه
شاهین : اااا دبیرستانه خوشحالکننده صف ندارن
که یه پسر مرد مهربون اومد گفت : نه باباجون
جوانی رو دیوار مدرسه دخترونه نوشته بود
"فردا نیا مدرسه میخوام بیام خواستگاریت"
امروز هیچکدام از دخترا و معلما و مدیر نیومدن مدرسه
امیر : مدیرم سینگل به گور بوده هی اونوقت مادر من میگه برو زودی دوماد شو خب شاهین مدرسه اونور خیابونه خودت برو دیگه
شاهین : اگه من برم اومد خیابون یه موتوری ماشینی چیزی بزنه به من من بمیرم یه خراش روم بافته که توهم کارتون خواب میشی بدبخت بیا منو برسون تا مدرسه خلاصه
با کلی فحش بچه رو رسوند نترسه ک برگشت خونه
که دید آقا ممد رضا تز پله پرت شده پایین و زهرا خامم داره با حرص و نگرانی نگاه میکنه امیر که فهمید چیشده کاملا ریلکس رفت نشست روی مبل پیش بقیه
جیهوپ: چرا اینقدر ریلکسی زهرا خانم چرا هیچی نمیگه
امیر : عکس العمل خانمها وقتی شوهرشون از پله میوفته... دونوعه اروپا و ایران
در اروپا : حالت خوبه عزیزم؟؟؟؟
جیهوپ : خب
امیر : توی ایران
زهرا خانم : خدا جاهای حق نشسته هی علی خیر العمل
جین : وایییی
بعد از ظهر
امیر : مامان کجا داری میری
زهرا خانم : خاستگاری
جین : مامان جون قرار باز کیا رو به هم برسونید
زهرا خامم: ،بچه خواهرم خواستگاریش هست با ا.ت و آقا ممد رضا داریم میریم
امیر : چرا منو نمیبرید
زهرا خانم : اولن خاستگاری جای بزرگترا بعدشم دختر خاله ا.ت گفت ا.ت بره
ا.ت : من آماده ام بریم
خلاصه رفتن خاستگاری
خاله : دختر اینا اومدن یه جوری رفتار کن نگن تنبلی خب زرنگ باش
تا اینا اومدن دختره حاله با جارو لرقی اومد گفت وایسید من جارو کنم بعد بشینید
امیر : مامان کمش کن اون کوفتی رو
زهرا خانم : زهره متر پاشو برو نون بگیر سر راهم شاهین هم برسون مدرسه
امیر : مگه من نوکر شاهین ای ریدم تو گور پدر پدرسگت پی پدر و نادر آخه کدوم پدصگی ساعت ۵ صبح میره نونوایی همراه شاهین بره مدرسه تی تو گورت شاهین خبر مرگم شاهین بی شاهین بشم خدایا
زهرا خانم: امیر میری یا کمک میخوایی
امیر : رفتم.
سریع شلوارش رو عوض کرد و رفت
با شاهین رسیدن دم مدرسه ی دخترونه
شاهین : اااا دبیرستانه خوشحالکننده صف ندارن
که یه پسر مرد مهربون اومد گفت : نه باباجون
جوانی رو دیوار مدرسه دخترونه نوشته بود
"فردا نیا مدرسه میخوام بیام خواستگاریت"
امروز هیچکدام از دخترا و معلما و مدیر نیومدن مدرسه
امیر : مدیرم سینگل به گور بوده هی اونوقت مادر من میگه برو زودی دوماد شو خب شاهین مدرسه اونور خیابونه خودت برو دیگه
شاهین : اگه من برم اومد خیابون یه موتوری ماشینی چیزی بزنه به من من بمیرم یه خراش روم بافته که توهم کارتون خواب میشی بدبخت بیا منو برسون تا مدرسه خلاصه
با کلی فحش بچه رو رسوند نترسه ک برگشت خونه
که دید آقا ممد رضا تز پله پرت شده پایین و زهرا خامم داره با حرص و نگرانی نگاه میکنه امیر که فهمید چیشده کاملا ریلکس رفت نشست روی مبل پیش بقیه
جیهوپ: چرا اینقدر ریلکسی زهرا خانم چرا هیچی نمیگه
امیر : عکس العمل خانمها وقتی شوهرشون از پله میوفته... دونوعه اروپا و ایران
در اروپا : حالت خوبه عزیزم؟؟؟؟
جیهوپ : خب
امیر : توی ایران
زهرا خانم : خدا جاهای حق نشسته هی علی خیر العمل
جین : وایییی
بعد از ظهر
امیر : مامان کجا داری میری
زهرا خانم : خاستگاری
جین : مامان جون قرار باز کیا رو به هم برسونید
زهرا خامم: ،بچه خواهرم خواستگاریش هست با ا.ت و آقا ممد رضا داریم میریم
امیر : چرا منو نمیبرید
زهرا خانم : اولن خاستگاری جای بزرگترا بعدشم دختر خاله ا.ت گفت ا.ت بره
ا.ت : من آماده ام بریم
خلاصه رفتن خاستگاری
خاله : دختر اینا اومدن یه جوری رفتار کن نگن تنبلی خب زرنگ باش
تا اینا اومدن دختره حاله با جارو لرقی اومد گفت وایسید من جارو کنم بعد بشینید
۵.۱k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.