شبش دازای میاد خونه ایو و در می زنه
شبش دازای میاد خونه ایو و در می زنه
ایو تا درو واز میکنه دازای میاد تو و درو با باش میبنده و ایو رو میچسبونه به دیوار
و شروع به بوسیدنش میکنه
و بعد مدتی یه زره میاد اون ور تا نفس بگیره
ایو:هی اشغال و
تا اومد حرفشو کامل کنه دازای دوباره میبوستش
و بعد چند دقیقه لب ایو رو لیس میزنه و میگه : خیلی وقت بود لبای خوش مزتو مزه نکرده بودم
و بعد نیشخند میزنه
ایو:چرا دوباره اومدی این جا ها مگه نگفتی گورتو گم کن دیگه نمیخوام ببینمت «با داد»
دازای: درباره اون روز معذرت میخوام میشه ببخشیم ؟؟«با لحنه لوس و بچه گانه»
ایو:البته که نه
دازای:پس بخواتر این حرفات تنبیه میشی
ایو که میفهمه منظور دازای چیه میگه:شوکولات اضافی خوردم ولم کن «جمله جدید ساختم (~‾▿‾)~»
دازای دست ایو میگیره و میبره میندازه روی تخت و روش خیمه میزنه
و لباس ایو و خودشو در میاره
دازای:دیگه واسه پشیمون شودن دیره
ایو تا میاد حرفی بزنه دازای زبونشو میکنه تو دهن ایو
و دستشو روی عضو ایو میزاره و میمالتش
و بعد مایه روی دستشو لیس میزنه
و سینه های ایو رو مک میزنه
ایو هم که سعی می کنه با دستاش دازایو کناد بزنه ولی همون موقع دازای دوتا دستای ایو رو با یه دستش میگیره و بالا سر ایو میزاره
و شروع به گاز گرفتن لبای ایو میکنه
یه ربع بعد بدن سفید ایو پر از جای گاز شده بود
و دازای و ایو از خستگی تو همون حالت میخوابن
صبح
ایو که تو بغل دازای بود سرشو بلند میکنه و میبینه دازای داره نگاش میکنه
دازای:آه بیدار شدی بانوی من ؟
ایو میشینه روی تخت و وقتی میبینه دازای داره سینه هاش نگاه میکنه
سرخ میشه و
دستشو ضربدری روی سینه هاش میگیره «به اطلاع منحرفا میرسونم اون جاش زیر پتوعه☺️»
ایو:هی اون ورو نگاه کن «با سرخی و خجالت و کمی نکلت»
دازای روی ایو خیمه میزنه
ایو هم با چشمای گرد و صورت سرخ نگاش میکنه
دازای: وقتی این جوری نگام میکنی تحریک میشم «با نیشخند»
و دوباره دستای ایو رو بالای سرش میگیره
و دوباره میبوستش
ایو تا درو واز میکنه دازای میاد تو و درو با باش میبنده و ایو رو میچسبونه به دیوار
و شروع به بوسیدنش میکنه
و بعد مدتی یه زره میاد اون ور تا نفس بگیره
ایو:هی اشغال و
تا اومد حرفشو کامل کنه دازای دوباره میبوستش
و بعد چند دقیقه لب ایو رو لیس میزنه و میگه : خیلی وقت بود لبای خوش مزتو مزه نکرده بودم
و بعد نیشخند میزنه
ایو:چرا دوباره اومدی این جا ها مگه نگفتی گورتو گم کن دیگه نمیخوام ببینمت «با داد»
دازای: درباره اون روز معذرت میخوام میشه ببخشیم ؟؟«با لحنه لوس و بچه گانه»
ایو:البته که نه
دازای:پس بخواتر این حرفات تنبیه میشی
ایو که میفهمه منظور دازای چیه میگه:شوکولات اضافی خوردم ولم کن «جمله جدید ساختم (~‾▿‾)~»
دازای دست ایو میگیره و میبره میندازه روی تخت و روش خیمه میزنه
و لباس ایو و خودشو در میاره
دازای:دیگه واسه پشیمون شودن دیره
ایو تا میاد حرفی بزنه دازای زبونشو میکنه تو دهن ایو
و دستشو روی عضو ایو میزاره و میمالتش
و بعد مایه روی دستشو لیس میزنه
و سینه های ایو رو مک میزنه
ایو هم که سعی می کنه با دستاش دازایو کناد بزنه ولی همون موقع دازای دوتا دستای ایو رو با یه دستش میگیره و بالا سر ایو میزاره
و شروع به گاز گرفتن لبای ایو میکنه
یه ربع بعد بدن سفید ایو پر از جای گاز شده بود
و دازای و ایو از خستگی تو همون حالت میخوابن
صبح
ایو که تو بغل دازای بود سرشو بلند میکنه و میبینه دازای داره نگاش میکنه
دازای:آه بیدار شدی بانوی من ؟
ایو میشینه روی تخت و وقتی میبینه دازای داره سینه هاش نگاه میکنه
سرخ میشه و
دستشو ضربدری روی سینه هاش میگیره «به اطلاع منحرفا میرسونم اون جاش زیر پتوعه☺️»
ایو:هی اون ورو نگاه کن «با سرخی و خجالت و کمی نکلت»
دازای روی ایو خیمه میزنه
ایو هم با چشمای گرد و صورت سرخ نگاش میکنه
دازای: وقتی این جوری نگام میکنی تحریک میشم «با نیشخند»
و دوباره دستای ایو رو بالای سرش میگیره
و دوباره میبوستش
۱.۹k
۱۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.