ادامه پارت۶
+ منظورت چیه من اینجا چیکار میکنم ، مامان خودت منو احضار
کرده، خود تو اینجا چیکار میکنی؟
_ مامان به منم.....
ایستاد و حرفش و نصفه گذاشت
و با بهت و تند به سمت در رفت ولی هر کاری میکرد در باز نمی شد
داد زد
_ در و باز کنین
_ مادر لطفا این در و باز کنین
_ خدمتکارا
_ قسم می خورم بیام بیرون گردن همتونو بشکنم
با تعجب گفتم:
+ چی شد!
با خشم گفت:
چطور متوجه نشدم همون اول با دیدن این ریخت و قیافت باید می
فهمیدم
منم حق به جانب گفتم:
+ میشه به منم بگی چی شده؟
نشست یه گوشه و همچنان که داشت کراواتش رو شل میکرد گفت:
_ این یه ترفند قدیمی برای نزدیک کردن زن و شوهرا به همدیگه
است
به دیوار رو به رویی اون تکیه دادم و دامنمو بلند کردم و نشستمو تکیه
دادم و با حالت متفکری گفتم:
+ خوب اینکه خیلی مسخره است با زندانی کردن اونا توی اتاق که بهم
نزدیک نمیشن
دماغشو چین داد و گفت:
_ خیلی خنگی فکر کردی کار به همین جا ختم میشه...
کرده، خود تو اینجا چیکار میکنی؟
_ مامان به منم.....
ایستاد و حرفش و نصفه گذاشت
و با بهت و تند به سمت در رفت ولی هر کاری میکرد در باز نمی شد
داد زد
_ در و باز کنین
_ مادر لطفا این در و باز کنین
_ خدمتکارا
_ قسم می خورم بیام بیرون گردن همتونو بشکنم
با تعجب گفتم:
+ چی شد!
با خشم گفت:
چطور متوجه نشدم همون اول با دیدن این ریخت و قیافت باید می
فهمیدم
منم حق به جانب گفتم:
+ میشه به منم بگی چی شده؟
نشست یه گوشه و همچنان که داشت کراواتش رو شل میکرد گفت:
_ این یه ترفند قدیمی برای نزدیک کردن زن و شوهرا به همدیگه
است
به دیوار رو به رویی اون تکیه دادم و دامنمو بلند کردم و نشستمو تکیه
دادم و با حالت متفکری گفتم:
+ خوب اینکه خیلی مسخره است با زندانی کردن اونا توی اتاق که بهم
نزدیک نمیشن
دماغشو چین داد و گفت:
_ خیلی خنگی فکر کردی کار به همین جا ختم میشه...
۱.۴k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.