فیک تقاص پارت ۸۰
جونگ کوک ویو
از پاسگاه خارج شدم و نفس عمیق کشیدم
هنوزم گیج بودم ولی دروغ چرا داشتم لذت میبردم
میتونستم یه نفر رو همین اطراف حس کنم که شدیدا مواظب منه و نمیخواد بلایی سرم بیاد و میدونستم این کار یه نفر از اطرافیان خودمه که شدیدا جلو چشممه
از وقتی که افتاده بودم زندان نامجون حتی نیومد ملاقاتم !
و این باعث شده مغزم درگیرش بشه
همون لحظه صدای نامجون منو به خودش اورد که گفت بهههههههه داداش گلم .. فک میکردم قراره اعدام بشی خیلی خرشانسی انصافا
پوکر و بدون هیچ حرفی بهش خیره شدم
انگار معنی نگاهم و فهمید و سریع گفت باشه .... فراموشش کن بیا بریم خونه شرط میبندم خیلی خسته ای !
گفتم نه اتفاقا خسته نیستم خیلی چیزا هست که باید بفهمم ...
نامجون پوکر گفت مثلا چه چیزایی !
گفتم باید بفهمم کسی که منو ازاد کرده کیه
نامجون گفت اره اینم هست ولی فعلا بیخیالش شو چندتا خبر واست دارم
سوار ماشین شدیم نامجون ماشین رو روشن کرد
گفتم چه خبرایی داری ؟
نامجون گفت واقعا شرمنده ولی من خیلی چیزا رو ازت مخفی کردم
این حرفش باعث شد محرکام بیشتر کار کنه
شدیدا بهش شک کرده بودم
اصلا بیا در نظر بگیریم نامجون منو از زندان ازاد کرده ولی چطوری ؟
با پول ؟
امکان نداره ... حتما یه چیز گنده تر تو مشتش باید باشه !
پشت چشمی نازک کردم و گفتم منظور ؟
نامجون گفت وقتی که از ا/ت مثلا طلاق گرفتی و بعدش ا/ت غیب شد .....
گفتم خب ؟
نامجون ادامه داد و گفت من از همون اول میدونستم کجاست
با حرص گفتم کجا ؟
نامجون گفت کانادا ! پیش جیمین .... تو گفته بودی ا/ت باید بره پیش جیمین چون فقط جیمین میتونه خیلی خوب ازش مراقبت کنه و یونگی هم این کارو واسه ا/ت کرد یعنی در اصل من به یونگی گفتم که این کارو واسه تو بکنه و اون هم قبول کرد و ا/ت رو فرستاد امریکا پیش جیمین
واسم چیز عجیبی نبود
حدسشو میزدم این کارو بکنه
گفتم خب ! اونوقت چرا بعد از یه سال اینو بهم میگی ؟
نامجون گفت چون ا/ت برگشته کره !
با تعجب گفتم چی ؟ واسه چی ؟
نامجون گفت نمیدونم تو طول این یه ماهی که زندان بودی نتونستم بیام بهت خبر بدم ولی باید بگم دقیقا زمانی که شماها رو دستگیر کردن ا/ت و جیمین هم اومدن کره .... و یه خبر دیگه هم واست دارم !
خیلی شوکه شده بودم
این نمیتونه اتفاقی باشه !
با تعجب گفتم وایسا خبر بعدیتو فعلا نگو .... یعنی دقیقا روزی که ما رو دستگیر کردن اونا اومدن کره
نامجون گفت اره
گفتم یعنی جیمین میدونسته که کره قراره یه جورایی واسه ا/ت امن بشه به خاطر همین اومدن ! امکان نداره .... خبر بعدیتو بگو !
نامجون گفت تهیونگ زنده ست
فقط تونستم با تعجب به نامجون خیره بشم
داره چه اتفاقی میوفته
چرا هر کی که میمیره چند وقت بعدش زنده میشه ؟
گفتم کم کم میترسم هیونگ شیک و جونگ هی هم زنده بشن
نامجون گفت نه دیگه اونا جلو چشمای خودمون جون دادن ......
نامجون دو دل بود انگار میخواست یه چی بگه ولی شک داشت
گفتم چی شده ؟ چه خبری داری باز ؟
نامجون گفت حقیقتش یه خبر دیگه هم هست که نمیدونم واقعیت داره یا نه
سریع گفتم بگو ببینم چی شده ؟
نامجون گفت میگن قبل از اینکه مامان بزرگت بمیره یه نفر به طور مرموزی تو عمارتش دیده شده که فک میکردن نگهبانه ولی بعدش اون طرف دیگه غیب میشه میگن اون یارو خیلی شبیه تهیونگ بوده ولی چون فک میکردن تهیونگ مرده بیخیال شدن و توجهی نکردن و دقیقا بعد از اینکه اون یارو غیب شده کل خونه رو گاز میگیره و مامان بزرگ با گاز خفه میشه .... جواب کالبد شکافی درسته و مامان بزرگت با گاز خفه شده ولی عامل نشت گاز ممکنه .....
داشتم تمام حرفاشو تجزیه تحلیل میکردم تا بتونم به خودم ثابت کنم که نامجون منو ازاد نکرده ولی هیچ دلیلی موجهی واسش پیدا نمیکردم ... واسه چی نتونسته بیاد دیدنم ؟ چون سرش شلوغ بوده و سرگرم کارای دادگاهم بوده !
فقط سرمو به علامت تایید تکون دادم
حتی اگه تهیونگ مامان بزرگمو کشته باشه ازش ممنونم
یه مفسد فی الارض رو از رو زمین کم کرده
کشتن همچین ادمی کار اسونی نیست
حتما خیلی واسش برنامه ریخته
ناخوداگاه یه پوزخند نشست گوشه ی لبم
از پاسگاه خارج شدم و نفس عمیق کشیدم
هنوزم گیج بودم ولی دروغ چرا داشتم لذت میبردم
میتونستم یه نفر رو همین اطراف حس کنم که شدیدا مواظب منه و نمیخواد بلایی سرم بیاد و میدونستم این کار یه نفر از اطرافیان خودمه که شدیدا جلو چشممه
از وقتی که افتاده بودم زندان نامجون حتی نیومد ملاقاتم !
و این باعث شده مغزم درگیرش بشه
همون لحظه صدای نامجون منو به خودش اورد که گفت بهههههههه داداش گلم .. فک میکردم قراره اعدام بشی خیلی خرشانسی انصافا
پوکر و بدون هیچ حرفی بهش خیره شدم
انگار معنی نگاهم و فهمید و سریع گفت باشه .... فراموشش کن بیا بریم خونه شرط میبندم خیلی خسته ای !
گفتم نه اتفاقا خسته نیستم خیلی چیزا هست که باید بفهمم ...
نامجون پوکر گفت مثلا چه چیزایی !
گفتم باید بفهمم کسی که منو ازاد کرده کیه
نامجون گفت اره اینم هست ولی فعلا بیخیالش شو چندتا خبر واست دارم
سوار ماشین شدیم نامجون ماشین رو روشن کرد
گفتم چه خبرایی داری ؟
نامجون گفت واقعا شرمنده ولی من خیلی چیزا رو ازت مخفی کردم
این حرفش باعث شد محرکام بیشتر کار کنه
شدیدا بهش شک کرده بودم
اصلا بیا در نظر بگیریم نامجون منو از زندان ازاد کرده ولی چطوری ؟
با پول ؟
امکان نداره ... حتما یه چیز گنده تر تو مشتش باید باشه !
پشت چشمی نازک کردم و گفتم منظور ؟
نامجون گفت وقتی که از ا/ت مثلا طلاق گرفتی و بعدش ا/ت غیب شد .....
گفتم خب ؟
نامجون ادامه داد و گفت من از همون اول میدونستم کجاست
با حرص گفتم کجا ؟
نامجون گفت کانادا ! پیش جیمین .... تو گفته بودی ا/ت باید بره پیش جیمین چون فقط جیمین میتونه خیلی خوب ازش مراقبت کنه و یونگی هم این کارو واسه ا/ت کرد یعنی در اصل من به یونگی گفتم که این کارو واسه تو بکنه و اون هم قبول کرد و ا/ت رو فرستاد امریکا پیش جیمین
واسم چیز عجیبی نبود
حدسشو میزدم این کارو بکنه
گفتم خب ! اونوقت چرا بعد از یه سال اینو بهم میگی ؟
نامجون گفت چون ا/ت برگشته کره !
با تعجب گفتم چی ؟ واسه چی ؟
نامجون گفت نمیدونم تو طول این یه ماهی که زندان بودی نتونستم بیام بهت خبر بدم ولی باید بگم دقیقا زمانی که شماها رو دستگیر کردن ا/ت و جیمین هم اومدن کره .... و یه خبر دیگه هم واست دارم !
خیلی شوکه شده بودم
این نمیتونه اتفاقی باشه !
با تعجب گفتم وایسا خبر بعدیتو فعلا نگو .... یعنی دقیقا روزی که ما رو دستگیر کردن اونا اومدن کره
نامجون گفت اره
گفتم یعنی جیمین میدونسته که کره قراره یه جورایی واسه ا/ت امن بشه به خاطر همین اومدن ! امکان نداره .... خبر بعدیتو بگو !
نامجون گفت تهیونگ زنده ست
فقط تونستم با تعجب به نامجون خیره بشم
داره چه اتفاقی میوفته
چرا هر کی که میمیره چند وقت بعدش زنده میشه ؟
گفتم کم کم میترسم هیونگ شیک و جونگ هی هم زنده بشن
نامجون گفت نه دیگه اونا جلو چشمای خودمون جون دادن ......
نامجون دو دل بود انگار میخواست یه چی بگه ولی شک داشت
گفتم چی شده ؟ چه خبری داری باز ؟
نامجون گفت حقیقتش یه خبر دیگه هم هست که نمیدونم واقعیت داره یا نه
سریع گفتم بگو ببینم چی شده ؟
نامجون گفت میگن قبل از اینکه مامان بزرگت بمیره یه نفر به طور مرموزی تو عمارتش دیده شده که فک میکردن نگهبانه ولی بعدش اون طرف دیگه غیب میشه میگن اون یارو خیلی شبیه تهیونگ بوده ولی چون فک میکردن تهیونگ مرده بیخیال شدن و توجهی نکردن و دقیقا بعد از اینکه اون یارو غیب شده کل خونه رو گاز میگیره و مامان بزرگ با گاز خفه میشه .... جواب کالبد شکافی درسته و مامان بزرگت با گاز خفه شده ولی عامل نشت گاز ممکنه .....
داشتم تمام حرفاشو تجزیه تحلیل میکردم تا بتونم به خودم ثابت کنم که نامجون منو ازاد نکرده ولی هیچ دلیلی موجهی واسش پیدا نمیکردم ... واسه چی نتونسته بیاد دیدنم ؟ چون سرش شلوغ بوده و سرگرم کارای دادگاهم بوده !
فقط سرمو به علامت تایید تکون دادم
حتی اگه تهیونگ مامان بزرگمو کشته باشه ازش ممنونم
یه مفسد فی الارض رو از رو زمین کم کرده
کشتن همچین ادمی کار اسونی نیست
حتما خیلی واسش برنامه ریخته
ناخوداگاه یه پوزخند نشست گوشه ی لبم
۴۴.۰k
۲۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.