بازی عشق شیطان پارت ۵۷
_P. . . 57_
ادامه ویو:
رفتیم پیششون...
کارلو(با پوزخند و خنده): به به ببین کیا اینجان.
یه جون: بهتره زودتر بریم وگرنه میان سراغ ما سه تا.
سوهو: آره راست میگی.
مین سو: اونجا خوش گذشت؟
جین وو: اصلا و ابدا.
جونگ هی: با وجود سونگ هون و بی اِم و رئیسش معلومه که خیلی خوش میگذره.
ژوئن: هیچ کدومشونم خبر نداشتن که جونگ مین بی اِمه. خیر سرش مثلا از افراد سونگ هونه.
جونگ هی: فقط داره فیلم بازی میکنه که از افراد سونگ هونه.
جین وو: خب، دیگه بریم؟
لوکا(با خنده): آره بهتره زودتر بریم، که گمونم یکی دلش واسه ی دوست دخترش تنگ شده و دل تو دلش نیست که ببینتش.
ژوئن: چی؟ تو... وایسا ببینم، من با تو یکی کار دارما...
که لوکا سریع در رفت.
دیگه راه افتادیم و بقیه بچه ها هم رفتن.
منم رفتم.
بعد یکمی رسیدم و رفتم بالا...
وقتی به طبقه رسیدم چندتا از افرادم& که جلوی آسانسور و در بودن رو دیدم.
&: خوش اومدین قربان خوشحالیم که برگشتین.
ژوئن: ممنون...هه این هست دیگه؟
&: بله قربان، ایشون داخل هستن.
رفتم داخل
دیدم هه این توی تراس نشسته بود و داشت یه کتابی رو میخوند.
منم رفتم سمتش...
ژوئن: انگار یکی خیلی هم چشم انتظار من نبوده ها.
هه این: منظور؟!
ژوئن: عادت کردن به این تنهایی تو این پنت هاوس به این بزرگی گمونم آسون نبوده.
هه این همچنان حواسش به کتاب بود، خواستم که یکم اذیتش کنم و سریع کتاب رو از زیر دستش گرفتم.
هه این: صبر کن ببینم.
ژوئن: پسش نمیدما.
هه این: چی میخوای خب؟
ژوئن: این بار دیگه هیچی.
هه این: باز مردم آزاریت گل کرده، گرچه کار مافیایی، مثل تو همینه.
ژوئن: عه، جدی؟
.
.
.
هه این: خیل خب کتابو نده.
که میخواست برگرده و بره تو اتاق که جلوشو گرفتم.
ژوئن: عا راستی چطوره امشب...
هه این: باز چه فکر منحرفی ای به سرت زده؟!
ژوئن: عا نه نه، منظورم اون نبود.
هه این: خب هرچی، منتظرم ببینم چیه.
هه این رفت داخل و منم با جین وو تماس گرفتم.
جین وو: الو؟
ژوئن: جین وو.
جین وو: تازه رسیدیم، بابا من که مدیر برنامه هات نیستم.
ژوئن: ولی مدیر بِرندم که هستی.
جین وو: باشه باشه حالا باز چه برنامه ای داری؟
ژوئن: خب این بار یه برنامه معمولی نیست. میشه یه سری از هماهنگی هارو انجام بدی؟
جین وو: اوکی، بگو ببینم.
ژوئن: خب میخوام...
جین وو: صبر کن چی؟ میخوای...؟
ژوئن: آره گفتم که، این بار یه برنامه معمولی نیست. عا راستی جایگاه منشی و منشی شخصی مدیرعامل هنوز خالیه نه؟
جین وو: اگه پر شده بود که تو خبر داشتی.
ژوئن: عا آره راست میگی حواسم نبود.
جین وو: نبایدم باشه. حالا چطور؟
ژوئن: میخوام...
جین وو (خنده): آها فهمیدم کیه خوبه، لااقل دیگه اینجور کاراتو من انجام نمیدم.
ادامه ویو:
رفتیم پیششون...
کارلو(با پوزخند و خنده): به به ببین کیا اینجان.
یه جون: بهتره زودتر بریم وگرنه میان سراغ ما سه تا.
سوهو: آره راست میگی.
مین سو: اونجا خوش گذشت؟
جین وو: اصلا و ابدا.
جونگ هی: با وجود سونگ هون و بی اِم و رئیسش معلومه که خیلی خوش میگذره.
ژوئن: هیچ کدومشونم خبر نداشتن که جونگ مین بی اِمه. خیر سرش مثلا از افراد سونگ هونه.
جونگ هی: فقط داره فیلم بازی میکنه که از افراد سونگ هونه.
جین وو: خب، دیگه بریم؟
لوکا(با خنده): آره بهتره زودتر بریم، که گمونم یکی دلش واسه ی دوست دخترش تنگ شده و دل تو دلش نیست که ببینتش.
ژوئن: چی؟ تو... وایسا ببینم، من با تو یکی کار دارما...
که لوکا سریع در رفت.
دیگه راه افتادیم و بقیه بچه ها هم رفتن.
منم رفتم.
بعد یکمی رسیدم و رفتم بالا...
وقتی به طبقه رسیدم چندتا از افرادم& که جلوی آسانسور و در بودن رو دیدم.
&: خوش اومدین قربان خوشحالیم که برگشتین.
ژوئن: ممنون...هه این هست دیگه؟
&: بله قربان، ایشون داخل هستن.
رفتم داخل
دیدم هه این توی تراس نشسته بود و داشت یه کتابی رو میخوند.
منم رفتم سمتش...
ژوئن: انگار یکی خیلی هم چشم انتظار من نبوده ها.
هه این: منظور؟!
ژوئن: عادت کردن به این تنهایی تو این پنت هاوس به این بزرگی گمونم آسون نبوده.
هه این همچنان حواسش به کتاب بود، خواستم که یکم اذیتش کنم و سریع کتاب رو از زیر دستش گرفتم.
هه این: صبر کن ببینم.
ژوئن: پسش نمیدما.
هه این: چی میخوای خب؟
ژوئن: این بار دیگه هیچی.
هه این: باز مردم آزاریت گل کرده، گرچه کار مافیایی، مثل تو همینه.
ژوئن: عه، جدی؟
.
.
.
هه این: خیل خب کتابو نده.
که میخواست برگرده و بره تو اتاق که جلوشو گرفتم.
ژوئن: عا راستی چطوره امشب...
هه این: باز چه فکر منحرفی ای به سرت زده؟!
ژوئن: عا نه نه، منظورم اون نبود.
هه این: خب هرچی، منتظرم ببینم چیه.
هه این رفت داخل و منم با جین وو تماس گرفتم.
جین وو: الو؟
ژوئن: جین وو.
جین وو: تازه رسیدیم، بابا من که مدیر برنامه هات نیستم.
ژوئن: ولی مدیر بِرندم که هستی.
جین وو: باشه باشه حالا باز چه برنامه ای داری؟
ژوئن: خب این بار یه برنامه معمولی نیست. میشه یه سری از هماهنگی هارو انجام بدی؟
جین وو: اوکی، بگو ببینم.
ژوئن: خب میخوام...
جین وو: صبر کن چی؟ میخوای...؟
ژوئن: آره گفتم که، این بار یه برنامه معمولی نیست. عا راستی جایگاه منشی و منشی شخصی مدیرعامل هنوز خالیه نه؟
جین وو: اگه پر شده بود که تو خبر داشتی.
ژوئن: عا آره راست میگی حواسم نبود.
جین وو: نبایدم باشه. حالا چطور؟
ژوئن: میخوام...
جین وو (خنده): آها فهمیدم کیه خوبه، لااقل دیگه اینجور کاراتو من انجام نمیدم.
۱.۰k
۳۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.