فیک تهکوک«داستان ما چهارتا» p17
*از زبان بورام*
گفتم: امکان نداره
گفت: پس اینا چین؟
و کاغذا رو انداخت جلوم..
گفتم: ولی من دیروز ژودتر از همه رفتم... کار من نیست جئون!
گفت: من نمیتونم باور کنم!
سوجین گفت: من میخوام بورامو اخراج کنم
گفتم: تو که رئیس نیستی؟
گفت: چرا، من جانشین فعلی تهیونگم
کوک گفت: اما من اخراجش نمیکنم.... جانگ بورام... به مدت چهار روز حق اومدن به شرکت رو نداری...
خیلی ناراحت شدم... رفتم طبقه ی یک...خواستم برم بیرون که یهو یه دختره بهم برخورد کرد و از عمد قهوه اش رو، روم ریخت... اعصابم خورد شد و با سرعت رفتم سمت هتل
*از زبان کوک*
نمیتونستم باور کنم که کار بورامه... اما برای آروم شدن ذهنم رفتم توی باغ هتل
*از زبان جونگ کوک*
وقتی به هتل رسیدم دیدم تهیونگ توی باغ هتل نشسته و گریه میکنه
رفتم پیشش
جونگ کوک: تهیونگ!! چی شده؟!
تهیونگ سریع اشکاش رو پاک کرد و خیلی عصبانی گفت
تهیونگ: چیزی نشده
جونگ کوک: باید بهم بگی
تهیونگ: همه ی اینا تقصیر اون دوست دخترت سوجینه
و همه ی جریان رو گفت
خیلی نگران بودم
الان میسان چی میشه؟! تهیونگ واقعا داغون میشه!! بورام چیکار میکنه؟ یعنی مینجون این قضیه رو میدونه؟!
رفتم پیش مینجون و ازش پرسیدم
جونگ کوک: مینجون؟ امروز میسان رو ندیدی؟!
مینجون: نه ندیدم...اتفاقی افتاده؟
همه چیز رو گفتم و حتی گفتم که تهیونگ افسرده شده...به هرحال اونم میخواد مثل ما همه بهم برسن
خیلی باعجله رفت سراغ میسان
*از زبان مینجون*
با خواهرم چیکار کردن؟! کار کی بوده؟ اگه کار همون پسر باشه میکشمش!
رفتم داخل اتاقش
مینجون: میسان!! میسان توروخدا جواب بده
بورام: میخواد جواب بده...ولی نمیتونه!
میسان هیچی نمیگفت
منم با عصبانیت از اتاق زدم بیرون و رفتم پیش یانگ هو
p17
گفتم: امکان نداره
گفت: پس اینا چین؟
و کاغذا رو انداخت جلوم..
گفتم: ولی من دیروز ژودتر از همه رفتم... کار من نیست جئون!
گفت: من نمیتونم باور کنم!
سوجین گفت: من میخوام بورامو اخراج کنم
گفتم: تو که رئیس نیستی؟
گفت: چرا، من جانشین فعلی تهیونگم
کوک گفت: اما من اخراجش نمیکنم.... جانگ بورام... به مدت چهار روز حق اومدن به شرکت رو نداری...
خیلی ناراحت شدم... رفتم طبقه ی یک...خواستم برم بیرون که یهو یه دختره بهم برخورد کرد و از عمد قهوه اش رو، روم ریخت... اعصابم خورد شد و با سرعت رفتم سمت هتل
*از زبان کوک*
نمیتونستم باور کنم که کار بورامه... اما برای آروم شدن ذهنم رفتم توی باغ هتل
*از زبان جونگ کوک*
وقتی به هتل رسیدم دیدم تهیونگ توی باغ هتل نشسته و گریه میکنه
رفتم پیشش
جونگ کوک: تهیونگ!! چی شده؟!
تهیونگ سریع اشکاش رو پاک کرد و خیلی عصبانی گفت
تهیونگ: چیزی نشده
جونگ کوک: باید بهم بگی
تهیونگ: همه ی اینا تقصیر اون دوست دخترت سوجینه
و همه ی جریان رو گفت
خیلی نگران بودم
الان میسان چی میشه؟! تهیونگ واقعا داغون میشه!! بورام چیکار میکنه؟ یعنی مینجون این قضیه رو میدونه؟!
رفتم پیش مینجون و ازش پرسیدم
جونگ کوک: مینجون؟ امروز میسان رو ندیدی؟!
مینجون: نه ندیدم...اتفاقی افتاده؟
همه چیز رو گفتم و حتی گفتم که تهیونگ افسرده شده...به هرحال اونم میخواد مثل ما همه بهم برسن
خیلی باعجله رفت سراغ میسان
*از زبان مینجون*
با خواهرم چیکار کردن؟! کار کی بوده؟ اگه کار همون پسر باشه میکشمش!
رفتم داخل اتاقش
مینجون: میسان!! میسان توروخدا جواب بده
بورام: میخواد جواب بده...ولی نمیتونه!
میسان هیچی نمیگفت
منم با عصبانیت از اتاق زدم بیرون و رفتم پیش یانگ هو
p17
۸.۸k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.