درخواستی
#درخواستی
پارت²
ویو تهیونگ
رفتم سمت ا٫ت خواستم بغلش کنم که پسم زد:
_بیب...
+خوشگذشت آقای کیم؟!
_(داشت میرفت سمت اتاق که از بازوش گرفتم و مانعش شدم)
_آقای کیم؟!بیبی چرا اینجوری میکنی؟از ددی..ته ته..رسیدم به آقای کیم؟از کی تا حالا؟
+چرا اینجوری میکنم؟اصلا حواست هست ساعت چنده؟ بهم قول دادی زود بیای خونه ولی زدی زیر قولت گوشیت هم که خاموش بود میدونی چقدر نگران شدم اصلا میدونی چقدر ترسیدم؟! حداقل یه خبر میدادی؟
_ببخشید عسلم خیلی وقت بود با بچه ها دور هم نبودیم متوجه گذر زمان نشدم معذرت میخوام بیبی..گوشیمم شارژ تموم کرده بود نتونستم بهت زنگ بزنم
+یعنی نمیتونستی یه گوشی جور کنی بهم خبر بدی؟!الکی بهونه نیار معلوم نیست اونجا چه خبر بود که نخواستی من بیام و این موقع تازه برگشتی خونه
_منظورت چیه؟!یعنی به شوهرت اعتماد نداری؟میخواستی چیکار کنم پارتی پسرونه بود بنظرت انقدر بی غیرتم که زنمو ببرم بین پسرا؟(یکم بلند)
+خب تو همون پارتی مثلا پسرونتون میموندی چرا اومدی؟! ساعت ³صبح تازه یادت اومده منی هم وجود داره؟
_(بازوشو از دستم کشید و رفت تو اتاقمون انگار خیلی ناراحت شده باید از دلش دربیارم رفتم سمت اتاق دستگیره درو کشیدم که قفل بود..درو زدم:
_بیبی
+....
_عشقم
+....
_پرنسسم قهر کرده؟
+....
_نمیخوای باهام حرف بزنی؟
+...
_عزیزم لطفا درو باز کن حرف بزنیم(یهو درو باز کرد یه پتو و بالشت انداخت بغلم و درباره درو قفل کرد)
+امشبو روی کاناپه سر میکنی تا وقتی هم یاد نگرفتی سر قولت بمونی جات همونجاس(از پشت در حرف میزد)
_(این انگار جدیه!یکم خودمو کیوت کنم شاید دلش به رحم اومد)
_ولی بیبی تو که میدونی اگر چیزی رو بغل نکنم خوابم نمیبره(با حالت کیوت)(دوباره درو باز کرد یه بالشت دیگه پرت کرد رو صورتم و درو بست)
+بفرما اینو بغل کن
_ولی من عروسک خودمو میخوام جز بغل اون جای دیگه ای خوابم نمیبره(با حالت کیوت)
+به من ربطی نداره الانم از جلو در برو مزاحم خوابم نشو
_بیب اگر روی کاناپه بخوابم کمرم درد میگیره اونوقت دیگه نمیتونم بفاکـ.....(ا٫ت پرید تو حرفش)
+ساکت شو تهیونگ جرعت داری حرفتو کامل کن(با داد)
_باشه باشه(بیشتر از این عصبیش نکنم اونوقت تا یک ماه باهام قهر میمونه)
_درو باز نمیکنی؟(با حالت خیلی کیوت)
+نه
_یعنی پیشت نخوابم؟(کیوت)
+نه برو
_باشه پس من میرم رو کاناپه بخوابم اگر دیدی صبح از سرما یخ زدم مردم همش تقصیر توئه(مظلوم و کیوت)
ادامه دارد....
پارت²
ویو تهیونگ
رفتم سمت ا٫ت خواستم بغلش کنم که پسم زد:
_بیب...
+خوشگذشت آقای کیم؟!
_(داشت میرفت سمت اتاق که از بازوش گرفتم و مانعش شدم)
_آقای کیم؟!بیبی چرا اینجوری میکنی؟از ددی..ته ته..رسیدم به آقای کیم؟از کی تا حالا؟
+چرا اینجوری میکنم؟اصلا حواست هست ساعت چنده؟ بهم قول دادی زود بیای خونه ولی زدی زیر قولت گوشیت هم که خاموش بود میدونی چقدر نگران شدم اصلا میدونی چقدر ترسیدم؟! حداقل یه خبر میدادی؟
_ببخشید عسلم خیلی وقت بود با بچه ها دور هم نبودیم متوجه گذر زمان نشدم معذرت میخوام بیبی..گوشیمم شارژ تموم کرده بود نتونستم بهت زنگ بزنم
+یعنی نمیتونستی یه گوشی جور کنی بهم خبر بدی؟!الکی بهونه نیار معلوم نیست اونجا چه خبر بود که نخواستی من بیام و این موقع تازه برگشتی خونه
_منظورت چیه؟!یعنی به شوهرت اعتماد نداری؟میخواستی چیکار کنم پارتی پسرونه بود بنظرت انقدر بی غیرتم که زنمو ببرم بین پسرا؟(یکم بلند)
+خب تو همون پارتی مثلا پسرونتون میموندی چرا اومدی؟! ساعت ³صبح تازه یادت اومده منی هم وجود داره؟
_(بازوشو از دستم کشید و رفت تو اتاقمون انگار خیلی ناراحت شده باید از دلش دربیارم رفتم سمت اتاق دستگیره درو کشیدم که قفل بود..درو زدم:
_بیبی
+....
_عشقم
+....
_پرنسسم قهر کرده؟
+....
_نمیخوای باهام حرف بزنی؟
+...
_عزیزم لطفا درو باز کن حرف بزنیم(یهو درو باز کرد یه پتو و بالشت انداخت بغلم و درباره درو قفل کرد)
+امشبو روی کاناپه سر میکنی تا وقتی هم یاد نگرفتی سر قولت بمونی جات همونجاس(از پشت در حرف میزد)
_(این انگار جدیه!یکم خودمو کیوت کنم شاید دلش به رحم اومد)
_ولی بیبی تو که میدونی اگر چیزی رو بغل نکنم خوابم نمیبره(با حالت کیوت)(دوباره درو باز کرد یه بالشت دیگه پرت کرد رو صورتم و درو بست)
+بفرما اینو بغل کن
_ولی من عروسک خودمو میخوام جز بغل اون جای دیگه ای خوابم نمیبره(با حالت کیوت)
+به من ربطی نداره الانم از جلو در برو مزاحم خوابم نشو
_بیب اگر روی کاناپه بخوابم کمرم درد میگیره اونوقت دیگه نمیتونم بفاکـ.....(ا٫ت پرید تو حرفش)
+ساکت شو تهیونگ جرعت داری حرفتو کامل کن(با داد)
_باشه باشه(بیشتر از این عصبیش نکنم اونوقت تا یک ماه باهام قهر میمونه)
_درو باز نمیکنی؟(با حالت خیلی کیوت)
+نه
_یعنی پیشت نخوابم؟(کیوت)
+نه برو
_باشه پس من میرم رو کاناپه بخوابم اگر دیدی صبح از سرما یخ زدم مردم همش تقصیر توئه(مظلوم و کیوت)
ادامه دارد....
۳۵.۷k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.