فیک ستاره کوچولوی من🎬🍷پارت۱
کاترین ویو:
امروز روز اول دانشگامه😝خیلی خوشحالم قراره کلی دوست پیدا کنم😁
پاشد صبحونه خورد و اماده شد و راه افتاد پیاده بره دانشگاه
_________________________________________
کوک ویو:
هوفف امروز اولین روز دانشگاهه از درس متنفرم پاشد صبحونه خورد اماده شد و رفت ولی ب خواهرش نگفت ک میخواد بره و بی خبر رفت
کاترین و کوک همو دیدن کاترین تو ذهنش: واو چقد خوشگله ولی چرا انگار افسردس
هـی س..سلام من کاترین هستم میگم چرا انگار افسرده ایـ اونم توی این روز خوب اولین روز دانشگاه کوک: از دانشگاه مث سگ متنفرم
کاترین: ام چرااا کوک: هوف جوجه میشع دست از سرم برداری؟ کاترین: اععع ب من نگو جوجه بدم میاد کوک: خب چون جوجه ای دیگع پوزخند- کاترین: اصلا من میرممم خواست برع ک تو چشمای کوک نگا کرد و پوکر فیس شد کوک: فک کردم میخوای بری
کاترین: میرممم
کلاس هاشون از هم جدا شد و هرکدوم یک کلاس بودن
کمی استاد اومد و اسم دانش آموز ها رو پرسید برای اشنایی بیشتر ک رسید ب کاترین
ام تو اسمت چیه دختر کاترین توی فکر بود و انگار نمیشنید استاد: هی با توم[با داد] کاترین: ام بله ببخشید استاد: وقتی میای دانشگاه حواست فقط پیش درس باشه اسمت چیه کاترین: ببخشید استاد اسم من کاترینه
در کلاس کوک هم همینجور میگذشت
(پرش زمانی ب زنگ تفریح)
کاترین کتابش دستش بود و رفت توی حیاط همه بهش میخندیدن و مسخرش میکردن
ک یهو خورد ب کوک و افتاد-کوک: هوی جوجه مگه کوری کاترین: هیچی نگفت با ناراحتی بلند شد و رفت روی یکی از نیمکت های توی حیاط نشست و ناراحت بود ک کسی. دوستش نشد و کسی رو نداشت ک یهو کوک اومد نشست کنارش کوک: هوی جوجه کاترین توی فکر غرق شده بود کوک: اهای بشکن زد جلو چشماش ک یهو ب خودش اومد کوک: عجب بابا عجب خودت رو میزنی ب نشنیدن کاترین: میشه بگی دقیق از جون من چی میخوای
کوک:{با عصبانیت} ببخشید ک کتابت رو جا گزاشتی خانوم کاترین: او ممنون
کوک: چشمات پف کرده انگار دیشب نخوابیدی
کاترین: ام اره خوابم نبرد الانم خیلی خوابم میاد کوک: هوف میگم تو دوستی نداری؟
ک یهو.....
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
حمایت یادتون نره کیوتام🥺♥
من تجربه کمی دارم از فیک نوشتن
تو کامنتا بگید چجور شد
یبار نوشتم فرستادم نیومد😑🖤
این بار دومه مینویسممم😤
لایک و کامنت یادتون نره♡✓
دستم شکست حداقل لایک کن🥺💕
امروز روز اول دانشگامه😝خیلی خوشحالم قراره کلی دوست پیدا کنم😁
پاشد صبحونه خورد و اماده شد و راه افتاد پیاده بره دانشگاه
_________________________________________
کوک ویو:
هوفف امروز اولین روز دانشگاهه از درس متنفرم پاشد صبحونه خورد اماده شد و رفت ولی ب خواهرش نگفت ک میخواد بره و بی خبر رفت
کاترین و کوک همو دیدن کاترین تو ذهنش: واو چقد خوشگله ولی چرا انگار افسردس
هـی س..سلام من کاترین هستم میگم چرا انگار افسرده ایـ اونم توی این روز خوب اولین روز دانشگاه کوک: از دانشگاه مث سگ متنفرم
کاترین: ام چرااا کوک: هوف جوجه میشع دست از سرم برداری؟ کاترین: اععع ب من نگو جوجه بدم میاد کوک: خب چون جوجه ای دیگع پوزخند- کاترین: اصلا من میرممم خواست برع ک تو چشمای کوک نگا کرد و پوکر فیس شد کوک: فک کردم میخوای بری
کاترین: میرممم
کلاس هاشون از هم جدا شد و هرکدوم یک کلاس بودن
کمی استاد اومد و اسم دانش آموز ها رو پرسید برای اشنایی بیشتر ک رسید ب کاترین
ام تو اسمت چیه دختر کاترین توی فکر بود و انگار نمیشنید استاد: هی با توم[با داد] کاترین: ام بله ببخشید استاد: وقتی میای دانشگاه حواست فقط پیش درس باشه اسمت چیه کاترین: ببخشید استاد اسم من کاترینه
در کلاس کوک هم همینجور میگذشت
(پرش زمانی ب زنگ تفریح)
کاترین کتابش دستش بود و رفت توی حیاط همه بهش میخندیدن و مسخرش میکردن
ک یهو خورد ب کوک و افتاد-کوک: هوی جوجه مگه کوری کاترین: هیچی نگفت با ناراحتی بلند شد و رفت روی یکی از نیمکت های توی حیاط نشست و ناراحت بود ک کسی. دوستش نشد و کسی رو نداشت ک یهو کوک اومد نشست کنارش کوک: هوی جوجه کاترین توی فکر غرق شده بود کوک: اهای بشکن زد جلو چشماش ک یهو ب خودش اومد کوک: عجب بابا عجب خودت رو میزنی ب نشنیدن کاترین: میشه بگی دقیق از جون من چی میخوای
کوک:{با عصبانیت} ببخشید ک کتابت رو جا گزاشتی خانوم کاترین: او ممنون
کوک: چشمات پف کرده انگار دیشب نخوابیدی
کاترین: ام اره خوابم نبرد الانم خیلی خوابم میاد کوک: هوف میگم تو دوستی نداری؟
ک یهو.....
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
حمایت یادتون نره کیوتام🥺♥
من تجربه کمی دارم از فیک نوشتن
تو کامنتا بگید چجور شد
یبار نوشتم فرستادم نیومد😑🖤
این بار دومه مینویسممم😤
لایک و کامنت یادتون نره♡✓
دستم شکست حداقل لایک کن🥺💕
۷.۷k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.