همیشه فکر میکردم دریا ابیِ هولناک است .
همیشه فکر میکردم دریا ابیِ هولناک است .
غم تاریک و ترسناک است و پر از تنهایی .
حتی تفکر میکردم اسمانِ شب سیاه است،سیاهی ای که انسان را میبلعد و به او ترس را هدیه میکند .
همیشه فکر میکردم کتاب سه هزار صفحه ای تمام نمیشد..
اصلا سنگ ها چی؟ انها عاشق میشدند؟
تا به خود امدم و دیدم دریا ابی هولناک نیست،دریا سفید است،شایدم سیاه اصلا چه فرقی دارد؟ دریا برای بعضی ها پر از ترس است و برای برخی دیگر ارامش بخش حتی برخی کناردریا خود را پیدا میکنند پس شاید دریا صورتی است .
به راستی غم هم تاریک و ترسناک نبود،غم فقط احساسی بود که کمک میکرد قوی تر شویم و جوانه بزنیم پس شاید غم سبز است .
اسمان شب هم سیاه نبود و مرا نبلعید او فقط رویایی زیبا به من هدیه داد.. پس شب سیاه نبود کهکشانی با رنگ های متفاوت بود .
و در اخر هم سنگ ها عاشق شدند و هم کتاب سه هزار صفحه ای به پایان رسید .
غم تاریک و ترسناک است و پر از تنهایی .
حتی تفکر میکردم اسمانِ شب سیاه است،سیاهی ای که انسان را میبلعد و به او ترس را هدیه میکند .
همیشه فکر میکردم کتاب سه هزار صفحه ای تمام نمیشد..
اصلا سنگ ها چی؟ انها عاشق میشدند؟
تا به خود امدم و دیدم دریا ابی هولناک نیست،دریا سفید است،شایدم سیاه اصلا چه فرقی دارد؟ دریا برای بعضی ها پر از ترس است و برای برخی دیگر ارامش بخش حتی برخی کناردریا خود را پیدا میکنند پس شاید دریا صورتی است .
به راستی غم هم تاریک و ترسناک نبود،غم فقط احساسی بود که کمک میکرد قوی تر شویم و جوانه بزنیم پس شاید غم سبز است .
اسمان شب هم سیاه نبود و مرا نبلعید او فقط رویایی زیبا به من هدیه داد.. پس شب سیاه نبود کهکشانی با رنگ های متفاوت بود .
و در اخر هم سنگ ها عاشق شدند و هم کتاب سه هزار صفحه ای به پایان رسید .
۱.۴k
۰۴ مهر ۱۴۰۳