فیک//عشق خونین//bleeding heart //
ادامه ی پارت ¹³
.
سوهو بهم پیام داده بود . یه آدرس فرستاده بود . و نوشته بود اگه نمیخوای بمیره زود باش بیا اینجا
با ماشینم به اونجا رفتم بعد ۲۰ مین رسیدم و دیدم جلوی یه عمارت بزرگم خیلی بزرگ بود و خیلی تیره . بیشتر شبیه جاهای مخفی یا یه مکان برای مافیا ها بود.
میخواستم برم داخل که ۲ تا غول جلوم بودن
غول۱:نمیتونید وارد شید
غول ۲: چرا اینجایید؟؟
که میخواستم حرفی بزنم که سوهو درو باز کرد و اومد جلوی در
÷اووو سلام به بانویی به زیبایی شما
÷چه عجب کردی اومدی پیش ما! " مسخره وار"
^جولیا کو؟!
÷خونه آقا شجاع
^(با حالت جدی نگاش میکردم)
÷نمیدونستم اینقدر جدی و قوی هستی خانوم پارک (با اخم نگاش میکرد که دندوناش رو به نمایش گذاشت )
÷بفرمایید تو دم در بده
^جولیا رو پس بده
÷مگه گرفتیم که میخوای پس بگیری ؟!
÷بیا تو صحبت کنیم
رفتم داخل
توی مبل نشستم. اونجا خیلی بوی سیگار و الکل میداد داشتم خفه میشدم. که سرفه ای کردم .
÷خب ...
^چیکارم داری؟!
÷معلوم نیست
^....
÷فکر میکنی الان که اینجایی و همه چیو میدونی ولت می کنم؟!
÷اواردمت اینجا تا دیگه همینجا بمونی
÷خطرناک بود تنهات میزاشتم ...میتونستی لوم بدی!
÷پس الان دیگه راه فراری نیست باید عادت کنی
^عوضییی از جون من چی میخواییی؟؟!!!
÷چند سال نبودم پرو هم شدی
^(بلند شد)
^جولیا رو آزاد کن منو نگه دار
÷پس اینو میخوای(بدونید دیگه چه لحنی میگه)
÷بیارینش
دیدم جولیا با بدنی زخمی و پر از خون و دهنشو بستن و راه اواردنش تا اینجا
^جولیااا
÷وایستا وایستا .....این اولشه
^با اون کاری نداشته باششش(یه حرفی رو زیاد مینویسم یعنی داده)
÷چرا ؟! شاید اون برام پسر بیاره(ریشخند)
^چجوری تونستی بچتو ول کنی چجوری تونستی منو توی اون وضعیت ول کنی هااا چطوری اینقدر راحتی ؟!! اصلا برات مهم نیست الان بچت تو چه حالیهه؟!
÷فکر میکنی این اولین بارمه؟؟
که اشکم سرازیر شد اما بدون هيچ زور زدنی.
بغض داشتم اون لحظه دلم میخواست برگردم دلم میخواست برگردم پیش بچم اما جولیا چی؟!
چه جوری برم؟!فرار کنم؟؟ نکنه میخواد بکشتم
^باشه به بچم کار نداشته باش
÷ به بچمون کاری ندارم
اومد جلو و دستشو روی خط فکم کشید. و روی گونمو با انگشت شستش نوازش داد
÷بزار بچت طمع بی مادریتو بکشه ....
.
"بعد کمی مکث گفت"
.
÷اگه توی تنهایی و بیخبری از همه چی دووم بیاره ...سرنوشتش به مرگ نمیکشه.....
و بعد یه سیلی زد و بلند بلند خندید
÷تو خیلی ساده ای .! ساده....
۴ لایک.
.
سوهو بهم پیام داده بود . یه آدرس فرستاده بود . و نوشته بود اگه نمیخوای بمیره زود باش بیا اینجا
با ماشینم به اونجا رفتم بعد ۲۰ مین رسیدم و دیدم جلوی یه عمارت بزرگم خیلی بزرگ بود و خیلی تیره . بیشتر شبیه جاهای مخفی یا یه مکان برای مافیا ها بود.
میخواستم برم داخل که ۲ تا غول جلوم بودن
غول۱:نمیتونید وارد شید
غول ۲: چرا اینجایید؟؟
که میخواستم حرفی بزنم که سوهو درو باز کرد و اومد جلوی در
÷اووو سلام به بانویی به زیبایی شما
÷چه عجب کردی اومدی پیش ما! " مسخره وار"
^جولیا کو؟!
÷خونه آقا شجاع
^(با حالت جدی نگاش میکردم)
÷نمیدونستم اینقدر جدی و قوی هستی خانوم پارک (با اخم نگاش میکرد که دندوناش رو به نمایش گذاشت )
÷بفرمایید تو دم در بده
^جولیا رو پس بده
÷مگه گرفتیم که میخوای پس بگیری ؟!
÷بیا تو صحبت کنیم
رفتم داخل
توی مبل نشستم. اونجا خیلی بوی سیگار و الکل میداد داشتم خفه میشدم. که سرفه ای کردم .
÷خب ...
^چیکارم داری؟!
÷معلوم نیست
^....
÷فکر میکنی الان که اینجایی و همه چیو میدونی ولت می کنم؟!
÷اواردمت اینجا تا دیگه همینجا بمونی
÷خطرناک بود تنهات میزاشتم ...میتونستی لوم بدی!
÷پس الان دیگه راه فراری نیست باید عادت کنی
^عوضییی از جون من چی میخواییی؟؟!!!
÷چند سال نبودم پرو هم شدی
^(بلند شد)
^جولیا رو آزاد کن منو نگه دار
÷پس اینو میخوای(بدونید دیگه چه لحنی میگه)
÷بیارینش
دیدم جولیا با بدنی زخمی و پر از خون و دهنشو بستن و راه اواردنش تا اینجا
^جولیااا
÷وایستا وایستا .....این اولشه
^با اون کاری نداشته باششش(یه حرفی رو زیاد مینویسم یعنی داده)
÷چرا ؟! شاید اون برام پسر بیاره(ریشخند)
^چجوری تونستی بچتو ول کنی چجوری تونستی منو توی اون وضعیت ول کنی هااا چطوری اینقدر راحتی ؟!! اصلا برات مهم نیست الان بچت تو چه حالیهه؟!
÷فکر میکنی این اولین بارمه؟؟
که اشکم سرازیر شد اما بدون هيچ زور زدنی.
بغض داشتم اون لحظه دلم میخواست برگردم دلم میخواست برگردم پیش بچم اما جولیا چی؟!
چه جوری برم؟!فرار کنم؟؟ نکنه میخواد بکشتم
^باشه به بچم کار نداشته باش
÷ به بچمون کاری ندارم
اومد جلو و دستشو روی خط فکم کشید. و روی گونمو با انگشت شستش نوازش داد
÷بزار بچت طمع بی مادریتو بکشه ....
.
"بعد کمی مکث گفت"
.
÷اگه توی تنهایی و بیخبری از همه چی دووم بیاره ...سرنوشتش به مرگ نمیکشه.....
و بعد یه سیلی زد و بلند بلند خندید
÷تو خیلی ساده ای .! ساده....
۴ لایک.
۲.۹k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.