Part ¹⁰
Part ¹⁰
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
بدون درخواست یا خواهش کسی روی کاناپه نشستیم. کیوم با خونسردی و لبخند محبت آمیزی رو به تهیونگ گفت
£ بعد از یه سال خوشحالم که دوباره میبینمت
زیر نگاه پر تحکم تهیونگ چال شده بودم و فرو میرفتم. به وضوح میشد خشم و از چهره ی هر سه تاشون فاکتور گرفت. مخرج مشترک نگاه هاشون تنفری بود که نسبت بهم میورزیدن. دلم آشوب بود و ذهنم سراسیمه! فقط دنبال نگاهی میگشتم که حس اطمینان و آرامش بهم بده، نگاهی که بهم نشون بده کارم بدجنسی نیست، نگاهی که طرف من باشه، همسوی من باشه، نگاهی که مصمم باشه! ولی حتی نگاه سورنا هم دلهره داشت و نگران بود.
با فشاری که روی دندان هاش اعمال میکرد راه دهان و حرف زدن و قفل کرده بود اما چشماش باز باز بودن تا مثل یک شکارچی با نگاه خصمانه اش شکارش رو ببلعه. این نگاه تهیونگ میتونست از هرکسی اعتراف بگیره و اونها رو از کرده ی خودشون پشیمون کنه. و من بین این نگاه ها گیج شده بودم. نمیدونستم باید از آبروی چین خورده و برافروخته اش بترسم یا از دندون نشون دادن و نگاه برنده اش! دست و دلم میلرزید اما چهره خونسردی به خودم گرفته بودم تا با عزت نفس در محضرش عارض بشم ولی به نظر تهیونگ به راحتی میتونست مشوش بودنم و پشت نقابم ببینه.
با وجود صدای ناهنجار و بلند موزیک سکوت پر سر و صدایی حاکم جمع بود. کیوم همان طور که به وجود من کنارش فخر میفروشید و مباهات میکرد برای عوض کردن حال و هوای جمع و افزودن صدایی بهش با غرور و سرخوشی شیشه تکیلارو داخل لیوان های پهن و بلند روی میز خالی کرد و با دهانی که فقط برای پررویی میجوئید و لبخند دندون نمایی پیک و بالا آورد
: به سلامتی امشب...
و بعد با نگاه به من گفت
: و ماه زیبایی که وجودش باعث درخشش و خاص بودنش شده
لبخند فیکی زدم و طوری که ضایع نباشه نگاهی گذرا به صورت تک تک بچه ها انداختم. تهیونگ طوری نگاه میکرد که انگار به یک خاطیه چشم دوخته. سکوت و آروم بودنش تا این لحظه واقعا یه معجزه به شمار میرفت و حیرت اور بود اما این طبیعت تهیونگ نیست. حتم دارم تلافیش و سرم در می یاره و حتی چندصد برابر بدتر از این!
منتظر توفان بودم چون از وقوعش مطمئن بودم اما نمیدونستم چقدر دیگه قراره به تعویق بندازه. آرامش قبل از توفانی که تهیونگ قرار بود به پا کنه به اندازه توفانی که انتظارش و میکشیدم بیمناک و سوزناک بود و همه رو تو لاک خودش جمع کرده بود.
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
بدون درخواست یا خواهش کسی روی کاناپه نشستیم. کیوم با خونسردی و لبخند محبت آمیزی رو به تهیونگ گفت
£ بعد از یه سال خوشحالم که دوباره میبینمت
زیر نگاه پر تحکم تهیونگ چال شده بودم و فرو میرفتم. به وضوح میشد خشم و از چهره ی هر سه تاشون فاکتور گرفت. مخرج مشترک نگاه هاشون تنفری بود که نسبت بهم میورزیدن. دلم آشوب بود و ذهنم سراسیمه! فقط دنبال نگاهی میگشتم که حس اطمینان و آرامش بهم بده، نگاهی که بهم نشون بده کارم بدجنسی نیست، نگاهی که طرف من باشه، همسوی من باشه، نگاهی که مصمم باشه! ولی حتی نگاه سورنا هم دلهره داشت و نگران بود.
با فشاری که روی دندان هاش اعمال میکرد راه دهان و حرف زدن و قفل کرده بود اما چشماش باز باز بودن تا مثل یک شکارچی با نگاه خصمانه اش شکارش رو ببلعه. این نگاه تهیونگ میتونست از هرکسی اعتراف بگیره و اونها رو از کرده ی خودشون پشیمون کنه. و من بین این نگاه ها گیج شده بودم. نمیدونستم باید از آبروی چین خورده و برافروخته اش بترسم یا از دندون نشون دادن و نگاه برنده اش! دست و دلم میلرزید اما چهره خونسردی به خودم گرفته بودم تا با عزت نفس در محضرش عارض بشم ولی به نظر تهیونگ به راحتی میتونست مشوش بودنم و پشت نقابم ببینه.
با وجود صدای ناهنجار و بلند موزیک سکوت پر سر و صدایی حاکم جمع بود. کیوم همان طور که به وجود من کنارش فخر میفروشید و مباهات میکرد برای عوض کردن حال و هوای جمع و افزودن صدایی بهش با غرور و سرخوشی شیشه تکیلارو داخل لیوان های پهن و بلند روی میز خالی کرد و با دهانی که فقط برای پررویی میجوئید و لبخند دندون نمایی پیک و بالا آورد
: به سلامتی امشب...
و بعد با نگاه به من گفت
: و ماه زیبایی که وجودش باعث درخشش و خاص بودنش شده
لبخند فیکی زدم و طوری که ضایع نباشه نگاهی گذرا به صورت تک تک بچه ها انداختم. تهیونگ طوری نگاه میکرد که انگار به یک خاطیه چشم دوخته. سکوت و آروم بودنش تا این لحظه واقعا یه معجزه به شمار میرفت و حیرت اور بود اما این طبیعت تهیونگ نیست. حتم دارم تلافیش و سرم در می یاره و حتی چندصد برابر بدتر از این!
منتظر توفان بودم چون از وقوعش مطمئن بودم اما نمیدونستم چقدر دیگه قراره به تعویق بندازه. آرامش قبل از توفانی که تهیونگ قرار بود به پا کنه به اندازه توفانی که انتظارش و میکشیدم بیمناک و سوزناک بود و همه رو تو لاک خودش جمع کرده بود.
۷۵۹
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.