چندپارتی چانگبین p1
تابع قوانین جمهوری اسلامی، تابع قوانین ویسگون
(میدونم چانگبین همچین آدمی نیست.. این فقط داستان توی ذهن منه)
#استری_کیدز
#چانگبین
درحالی که به صندلی بسته شده بود دست و پا میزد تا خودش رو نجات بده
_مگه نمیدونی من کیم؟! بزار فقط از اینجا برم.. زنده زنده آتیشت میزنم
اما مرد هیکلی رو به روش حتی یک اینچ هم تکون نخورد، انگار که ربات باشه، با شنیدن صدای تیز پاشنه کفش نگاهش رو به سمت صدا داد، با ناباوری به زنی که برگه های توی دستش رو زیر و رو میکرد خیره شده بود
&مگه میشه ندونم کی هستی آقای سئو؟!... من بهتر از هرکسی میدونم
_میسو؟!
صدای پوزخند زن فضا رو پر کرد، بشکنی زد تا برای نشستنش صندلی بیارن، درحالی که روی صندلی مینشست گفت
&میسو نه عزیزم.... می جونگ...جانگ می جونگ.. یادت آمد؟!
مرد خنده بلندی سر داد
_داری مسخره ام میکنی؟! اون دیوونه خیلی وقته مرده
کمی تکیه اش رو از صندلی گرفت و به چهره متعجب مرد رو به روش خیره شد
&یعنی واقعا... اینقدر باورش سخته که من زنده باشم؟!... مستر عضله؟!
ناباورانه سرش رو به جهت های مخالف تکان داد... امکان نداشت که می جونگ زنده باشه.. از طرفی مستر عضله رو فقط از زبان می جونگ میشنید، با لحن پر از تعجب و شوکی زمزمه کرد
_چ.. چطور ممکنه؟!
از روی صندلیش بلند شد و با لحن مغروری شروع به حرف زدن کرد
&کاری نداشت که.. من دست پرورده خودتم سئو... یه خودکشی نمادین از درد فراغ تو، بعدشم یه جراحی پلاستیک کوچولو
_بیخیال.. تو رئیس شرکت یانگی
صدای خندهٔ زنانه اش درون مغز مرد مثل یک موسیقی مرگبار بود
&عزیزم.. من مهرهٔ مار دارم، همسر عزیزم آقای یانگ.. با اینکه هفتاد و پنج سال از خدا عمر گرفته بود، با اون سه تا نره غولش.. عاشق منی شد که چهل سال ازش کوچیک تر بودم، خب..
دست هاش رو دو طرف تکیه گاه صندلی چانگبین قرار داد و زمزمه کرد
&همسر عزیزم، عمرش به دنیا نبود.. بعد از اینکه همه عموالش رو به نامم زد.. فکر کنم یکم توی مصرف قرص هاش زیاده روی کرد و عمرش رو داد به شما
دوباره خندهٔ بلندی سر داد، اما چانگبین، مغزش یخ زده بود.. این زن واقعا می جونگ بود؟! همون دختر شاد و پر طراوتی که خیلی ساده گول می خورد؟!
صدای پاشنه های بلند کفشش درحالی که به سمت صندلی خودش باز میگشت درون فضای اون زیر زمین نمناک اکو میشد
(اگه پارت بعدش نیامد یعنی نذاشته پست کنم، یک ساعت دیگه میذارم گل دخترا)
(میدونم چانگبین همچین آدمی نیست.. این فقط داستان توی ذهن منه)
#استری_کیدز
#چانگبین
درحالی که به صندلی بسته شده بود دست و پا میزد تا خودش رو نجات بده
_مگه نمیدونی من کیم؟! بزار فقط از اینجا برم.. زنده زنده آتیشت میزنم
اما مرد هیکلی رو به روش حتی یک اینچ هم تکون نخورد، انگار که ربات باشه، با شنیدن صدای تیز پاشنه کفش نگاهش رو به سمت صدا داد، با ناباوری به زنی که برگه های توی دستش رو زیر و رو میکرد خیره شده بود
&مگه میشه ندونم کی هستی آقای سئو؟!... من بهتر از هرکسی میدونم
_میسو؟!
صدای پوزخند زن فضا رو پر کرد، بشکنی زد تا برای نشستنش صندلی بیارن، درحالی که روی صندلی مینشست گفت
&میسو نه عزیزم.... می جونگ...جانگ می جونگ.. یادت آمد؟!
مرد خنده بلندی سر داد
_داری مسخره ام میکنی؟! اون دیوونه خیلی وقته مرده
کمی تکیه اش رو از صندلی گرفت و به چهره متعجب مرد رو به روش خیره شد
&یعنی واقعا... اینقدر باورش سخته که من زنده باشم؟!... مستر عضله؟!
ناباورانه سرش رو به جهت های مخالف تکان داد... امکان نداشت که می جونگ زنده باشه.. از طرفی مستر عضله رو فقط از زبان می جونگ میشنید، با لحن پر از تعجب و شوکی زمزمه کرد
_چ.. چطور ممکنه؟!
از روی صندلیش بلند شد و با لحن مغروری شروع به حرف زدن کرد
&کاری نداشت که.. من دست پرورده خودتم سئو... یه خودکشی نمادین از درد فراغ تو، بعدشم یه جراحی پلاستیک کوچولو
_بیخیال.. تو رئیس شرکت یانگی
صدای خندهٔ زنانه اش درون مغز مرد مثل یک موسیقی مرگبار بود
&عزیزم.. من مهرهٔ مار دارم، همسر عزیزم آقای یانگ.. با اینکه هفتاد و پنج سال از خدا عمر گرفته بود، با اون سه تا نره غولش.. عاشق منی شد که چهل سال ازش کوچیک تر بودم، خب..
دست هاش رو دو طرف تکیه گاه صندلی چانگبین قرار داد و زمزمه کرد
&همسر عزیزم، عمرش به دنیا نبود.. بعد از اینکه همه عموالش رو به نامم زد.. فکر کنم یکم توی مصرف قرص هاش زیاده روی کرد و عمرش رو داد به شما
دوباره خندهٔ بلندی سر داد، اما چانگبین، مغزش یخ زده بود.. این زن واقعا می جونگ بود؟! همون دختر شاد و پر طراوتی که خیلی ساده گول می خورد؟!
صدای پاشنه های بلند کفشش درحالی که به سمت صندلی خودش باز میگشت درون فضای اون زیر زمین نمناک اکو میشد
(اگه پارت بعدش نیامد یعنی نذاشته پست کنم، یک ساعت دیگه میذارم گل دخترا)
۱۴.۲k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.