رمان آخرین بوسه🤤
رمان آخرین بوسه🤤
پارت بیست و دو👇
رسیدن به ترکیه ، نیکا توی بغل متین خوابش برده بود .
متین پیشونی نیکا رو بوسید ، متین:( کوچولوم بیدار نمیشی؟ رسیدیماا)
نیکا :( هن؟ رسیدیم ؟ کجا ؟ کی ؟ چی؟)
متین:( پاشو پاشو رسیدیم ترکیه😅)
نیکا:( اهان )
تا پیاده شدن نیکا زنگ زد به مامانش ،
نیکا:( الو سلام مامان جون)
مامانش:( سلام دخترم کجایی مردم از نگرانی)
نیکا:( مامان جون چیزه ، من به خاطر کارم یه چند روز اومدم ترکیه)
مامانش:( خب چرا بهم نگفتی حتی خونه هم نیومدی وسایلتو ببری)
نیکا:( اخه خیلی یهویی شد ببخشید)
مامانش :( اشکال نداره ، خب چی میخوای بپوشی)
نیکا:( اینجا میخرم)
مامانش:( باشه عزیزم موفق باشی)
نیکا:( مرسی عشقممم خدافظظظ)
مامانش:( خدافظ)
و نیکا تلفن رو قطع کرد ، نیکا:( پوف خدارو شکر چیزی نفهمید.
رضا:( عا چند تا سوال داشتم ، ما چی میخوایم بخوریم؟ کجا میخوایم بمونیم؟ چی میخوایم بپوشیم؟)
متین:( رستوران غذا میخوریم ، هتل میریم ، لباس میخریم ، زمان غارنشینا که نیومدیم ، اومدیم ترکیه😂)
رضا:( عجب ، پول این خرت و پرتا هممهمون تو🗿🤟)
متین:( حله بریم)
اول رفتن خرید، این وسط نیکا یه عالم لوازم آرایش خرید😂
متین بدبخت هنگ کرده بود انقدر که رمز کارتشو هی از این مغازه به اون مغازه گفته بود😂
حالا نیکا گیر داده بود اسپری رنگ مو میخواد😂
دربه در دنبال اسپری رنگ مو بودن تا بلاخره پیدا کردن🤣
نیکا اندازه دوتاساک چیزی خربده بود و رضا و متین بدبختا هرکدوم دو دست لباس خریدخ بودن😂
دیگه بعد از کلی خرید رفتن رستوران غذا بخورن .
بعد از سفارشو خوردن غذا و ... بلاخره که خسته شدن رفتن هتل ، چون طبقات پر بود جا نبود ، متین یه عالم پول در آورد و بعدش به ترکی گفت :( هنوزم اتاقاتون پرن؟)
سریع یه اتاق برای متین اوکی شد😂
پارت بیست و دو👇
رسیدن به ترکیه ، نیکا توی بغل متین خوابش برده بود .
متین پیشونی نیکا رو بوسید ، متین:( کوچولوم بیدار نمیشی؟ رسیدیماا)
نیکا :( هن؟ رسیدیم ؟ کجا ؟ کی ؟ چی؟)
متین:( پاشو پاشو رسیدیم ترکیه😅)
نیکا:( اهان )
تا پیاده شدن نیکا زنگ زد به مامانش ،
نیکا:( الو سلام مامان جون)
مامانش:( سلام دخترم کجایی مردم از نگرانی)
نیکا:( مامان جون چیزه ، من به خاطر کارم یه چند روز اومدم ترکیه)
مامانش:( خب چرا بهم نگفتی حتی خونه هم نیومدی وسایلتو ببری)
نیکا:( اخه خیلی یهویی شد ببخشید)
مامانش :( اشکال نداره ، خب چی میخوای بپوشی)
نیکا:( اینجا میخرم)
مامانش:( باشه عزیزم موفق باشی)
نیکا:( مرسی عشقممم خدافظظظ)
مامانش:( خدافظ)
و نیکا تلفن رو قطع کرد ، نیکا:( پوف خدارو شکر چیزی نفهمید.
رضا:( عا چند تا سوال داشتم ، ما چی میخوایم بخوریم؟ کجا میخوایم بمونیم؟ چی میخوایم بپوشیم؟)
متین:( رستوران غذا میخوریم ، هتل میریم ، لباس میخریم ، زمان غارنشینا که نیومدیم ، اومدیم ترکیه😂)
رضا:( عجب ، پول این خرت و پرتا هممهمون تو🗿🤟)
متین:( حله بریم)
اول رفتن خرید، این وسط نیکا یه عالم لوازم آرایش خرید😂
متین بدبخت هنگ کرده بود انقدر که رمز کارتشو هی از این مغازه به اون مغازه گفته بود😂
حالا نیکا گیر داده بود اسپری رنگ مو میخواد😂
دربه در دنبال اسپری رنگ مو بودن تا بلاخره پیدا کردن🤣
نیکا اندازه دوتاساک چیزی خربده بود و رضا و متین بدبختا هرکدوم دو دست لباس خریدخ بودن😂
دیگه بعد از کلی خرید رفتن رستوران غذا بخورن .
بعد از سفارشو خوردن غذا و ... بلاخره که خسته شدن رفتن هتل ، چون طبقات پر بود جا نبود ، متین یه عالم پول در آورد و بعدش به ترکی گفت :( هنوزم اتاقاتون پرن؟)
سریع یه اتاق برای متین اوکی شد😂
۴.۱k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.