Part²
مدرسه هی دلیل وجود داره! ولی اگه فکر یم کنی با پول یم شه
یآ نده و مقام خرید باید بگم سخت در اشتباهی!"
جونگکوک مبهوت به پدرش نگاه کرد .
تهیونگ فکر یم کرد که چشمش به پولشه؟
فکر یم کرد مدرسه نمیره چون پدرخونده اش پولداره یم و تونه
تامینش کنه؟
لبهای جونگکوک باز شد تا حرف بزنه اما تهیونگ مانع شد و
"
با همون اخمای درهمی که به جاده خیره بود گفت:
پول من برای خریدن یآ نده تو یز ادی کمه جونگکوک!"
قطعا کم نبود ثروت تهیونگ قطعا اونقدری بود که بچه و نوه های نداشته اش
تا آخر عمر بدون ی کساعت زحمت کشیدن تا اخر عمر راحت
زندگی کنند اما دلش نمیخواست جونگکوک رو بد عادت کنه!
جونگکوک باید یپ شرفت یم کرد و برای خودش کسی یم شد!
همون لحظه که توی پرورشگاه یا ن پسر مظلوم بانی شکل رو
ید ده بود ب ی توجه به سنش اون رو برای سرپرستی انتخاب
کرده بود چون یب ن همه اون بچه ها فقط جونگکوک بود که از
چهره اش یم شد وقار و معصومیت رو با هم خوند !
جونگکوک با چشمای لبالب اشک به ین م رخ پدرخونده اش
نگاه یم کرد !
اون رو نا امید کرده بود؟
پدرخونده اش نسبت بهش بدبین شده بود؟
قطره اشک از گوشه چکید اما جونگکوک فورا پاکش کرد اونقدری غرور داشت که قطره اشکش رو کسی نبینه !
اونقدری عزت نفس داشت که به خاطر کاری که یم دونست
مقصر ین ست خودش رو یز رپا نکنه !
درست زمانی که برای بار هزارم لب باز کرد حرف بزنه زنگ
موبایل تهیونگ بلند شد .
تهیونگ موبایلش رو به یک س وصل کرد و گوشیش جواب داد و
صدای مادرش توی فضای ماشین یپ چی .د
"بله مادر؟
*الو پسرم؟ خوبی؟
یآ نده و مقام خرید باید بگم سخت در اشتباهی!"
جونگکوک مبهوت به پدرش نگاه کرد .
تهیونگ فکر یم کرد که چشمش به پولشه؟
فکر یم کرد مدرسه نمیره چون پدرخونده اش پولداره یم و تونه
تامینش کنه؟
لبهای جونگکوک باز شد تا حرف بزنه اما تهیونگ مانع شد و
"
با همون اخمای درهمی که به جاده خیره بود گفت:
پول من برای خریدن یآ نده تو یز ادی کمه جونگکوک!"
قطعا کم نبود ثروت تهیونگ قطعا اونقدری بود که بچه و نوه های نداشته اش
تا آخر عمر بدون ی کساعت زحمت کشیدن تا اخر عمر راحت
زندگی کنند اما دلش نمیخواست جونگکوک رو بد عادت کنه!
جونگکوک باید یپ شرفت یم کرد و برای خودش کسی یم شد!
همون لحظه که توی پرورشگاه یا ن پسر مظلوم بانی شکل رو
ید ده بود ب ی توجه به سنش اون رو برای سرپرستی انتخاب
کرده بود چون یب ن همه اون بچه ها فقط جونگکوک بود که از
چهره اش یم شد وقار و معصومیت رو با هم خوند !
جونگکوک با چشمای لبالب اشک به ین م رخ پدرخونده اش
نگاه یم کرد !
اون رو نا امید کرده بود؟
پدرخونده اش نسبت بهش بدبین شده بود؟
قطره اشک از گوشه چکید اما جونگکوک فورا پاکش کرد اونقدری غرور داشت که قطره اشکش رو کسی نبینه !
اونقدری عزت نفس داشت که به خاطر کاری که یم دونست
مقصر ین ست خودش رو یز رپا نکنه !
درست زمانی که برای بار هزارم لب باز کرد حرف بزنه زنگ
موبایل تهیونگ بلند شد .
تهیونگ موبایلش رو به یک س وصل کرد و گوشیش جواب داد و
صدای مادرش توی فضای ماشین یپ چی .د
"بله مادر؟
*الو پسرم؟ خوبی؟
۲.۰k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.