My lovely mafia🍷🧸🐾 p²
یونگی « باورم نمیشه این لی هایون که تمام خدمش مث صگ ازش میترسن انقدر خنگ باشه که هنوز بهم میگفت ته مین یا بهتر بگم جانگ هایون! البته تا چند دقیقه دیگه میتونم تحمل کنم....مثلا داشتم سیستم هارو وصل میکردم ولی توی شنودم هوسوک اعلام کرد که شروع میکنن....!
هایون « داشتم به نیمرخ بی نقص ته مین نگاه میکردم....میخواستم بعد از نابودی مین بهش بگم که چقدر دوسش دارم....احتمالا حس خوبی داره وقتی مافوقش بهش اعتراف کنه!...ناخوداگاه پوزخندی روی لبم اومد...توی حس و حال خودم بودم که صدای شلیک تیر منو به خودم آورد!....
نگهبان « خانم لی! بهمون حمله شده! محاصره شدیمممم!
هایون « حتما افراد مینن...یا مین....مگه نگفتی بی سر و صدا میای تا مدارکو بهم بدی و منم جریان اسلحه های قاچاقت رو به باند مشتریت نگم؟!
صدایی نیومد....
پالتوی بلند مشکیم رو دراوردم و اسلحه بسته به، شلوارم رو توی دستام گرفتم و با افرادم اطراف رو نگاه میکردم که نفمیدم و ندیدم که یه تیر به کتفم مثل سرعت نور خورد و سوزشش از چیزی که فکر میکردم بد تر بود...افتادم زمین...سرم گیج میرفت...چشمام سیاهی میدید...اخرین چیزی که دیدم این بود ته مین با پوزخندی داره به سمتم میاد.....
هایون « داشتم به نیمرخ بی نقص ته مین نگاه میکردم....میخواستم بعد از نابودی مین بهش بگم که چقدر دوسش دارم....احتمالا حس خوبی داره وقتی مافوقش بهش اعتراف کنه!...ناخوداگاه پوزخندی روی لبم اومد...توی حس و حال خودم بودم که صدای شلیک تیر منو به خودم آورد!....
نگهبان « خانم لی! بهمون حمله شده! محاصره شدیمممم!
هایون « حتما افراد مینن...یا مین....مگه نگفتی بی سر و صدا میای تا مدارکو بهم بدی و منم جریان اسلحه های قاچاقت رو به باند مشتریت نگم؟!
صدایی نیومد....
پالتوی بلند مشکیم رو دراوردم و اسلحه بسته به، شلوارم رو توی دستام گرفتم و با افرادم اطراف رو نگاه میکردم که نفمیدم و ندیدم که یه تیر به کتفم مثل سرعت نور خورد و سوزشش از چیزی که فکر میکردم بد تر بود...افتادم زمین...سرم گیج میرفت...چشمام سیاهی میدید...اخرین چیزی که دیدم این بود ته مین با پوزخندی داره به سمتم میاد.....
۴۲.۱k
۰۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.