بعد یه قرن گذاشتم
ات گوشی بر می داره که جیمین گوشیو ازش میگیره
جیمین:ات یه کاری نکن اون روم بهت نشون بدم (باداد)
همه اینایی که میگفتن با داد بود
مامان جیمین میاد
+:پسرم چتونه صداتون تا بالا میاد چیزی شده
جیمین:یه چیزی بین منو ات بود به کسی مربوط نیست
+:دعوا نکین فردا روز عروسیتون عکسایی که دوست دارین باهم بگیرینو انتخاب کنین کدومشون خوبه راجب لباسو اینا نظر بدین
جیمین:مامان تموم شد حرفت رو
ات:حالا به لیا میگه هر. زه خودش یه زره ادبم نداره (ساری تو هم عقل نداری🗿🔪)(اروم میگه فک میکنه جیمین نمی شنوه اما میشنوه)
جیمین:ببند دهنتو(عربده* داداش خب راست گفت)
یونا میاد پایین
یونا:جیمین من دارم میرم سونوگرافی توهم میخوای بیا
جیمین:باشه بیا بریم
میرن و ات جر میخوره از شدت عصبی بودن
ات:هععع😂😂 یعنی هروقت بخواد منو عصبی تر کنه میره به این یونا عن بچسبه
+:دخترم اروم باش
ات:اخه چطوری اروم باشم مگه ندیدید دست اون گرفت رفتن بیرون شما هم بجای من بودین عصبانی میشدین
+:درکت میکنم
ات میره تو اتاقش کیفشو بر میداره میاد پایین که بره
+:دخترم داری میری
ات:بله
+:میموندی خب
ات:من یه دقیقه دیگه اینجا بمونم همچیو با خاک یک سان میکنم
میره بیرون
ات:هووو درو باز کن
نگهبان:شرمنده خانم نمی تونم
ات:چرا
نگهبان:ارباب اجازه نمی دن
ات:عه پس که اینطور
میره داخل خونه
ات:مامان جون
+:جانم چه عجب گفتی مامان جون
ات:میشه به اون نگهبان جلو در بگن درو باز کنه من برم
+:باشه
میره بگه
+:درو باز کن ات بره
نگهبان:اما خانم ارباب عقیمم میکنه
+:منو ببین یه کاری نکن دن پایمو در بیارم زیر چشتو بادمجون کنم
نگهبان:اما
+: اجوماااا دمپایمو بیار
نگهبان:باشه باشه غلط کردم
باز میکنه ات تاکسی میگیره میره خونه
ات به لیا زنگ میزنه بیاد خونه که میاد دیگه
بیا:چه خبر چیشده؟
ات:ببند دهنتو
لیا:چرا
ات: اشغال اگه منو نمی کشندی توی اون بار لعنتی این اتفاق برام نمی افتاد
لیا:خب حالا
ات:اه لیا گمشو برو تو اتاق اصلا اصلا نمی خوام قیافتو ببینم
لیا:اوکی
میره ات تا ساعت 9 شب فیلم میبینه باخودش میگه یونا جیمین ساعت 3 رفتن سونوگرافی الان ساعت 9 یعنی تاالان نگرانم نشده
ویو جیمین
برای اینکه حرصه ات رو درارم با یونا رفتم سونوگرافی که دکتر گفته جون بچه ها تو خطره بعد یونا همش گیر داده بود بریم سینما بعد بریم بیرون بچرخیم بعد برگشتیم خونه
+:خوش اومدی اقای پارک جیمین
جیمین:ات کجاست
+:رفته
جیمین:چی
+:رفته
جیمین:کی به اون اجازه داد بره بیرون عمارت بدون اینکه ازم اجازه بگیره (باداد)
+:داد نزن قبل از اینکه با این بری سونوگرافی باید فکر اینجاشم میکردی
یونا:ها ببخشید برا اینکه شوهرم بخواد با من بیاد بیرون با جواب پس بدم
جیمین:تو ببند
میره بیرون عمارت جیمین تو حیاط
مینسوککککککککک(عربده)
مینسوک:جانم ارباب
جیمین:کی گذاشت ات بره بیرون عمارت
مینسوک:نگهبان جلو در داک هو
جیمین:داککککک هوووووووو (عربده)
داک هو:جانم ارباب
جیمین از یقش میگیره
جیمین:کی به تو گفته بزاری ات بره
داک هو:ارباب به خدا مادرتون گفت بزارم بره
جیمین:پس که اینطور
با مشت میزنه تو دماغش👍🗿
میره داخل خونه
جیمین:ماماننننننن(باداد)
+:چته مرض
جیمین:تو اجازه دادی ات بره (باداد)
+:اره
جیمین:تو خیلی....
بابا جیمین میاد
-:اقای پارک جیمین ادبتو یادت رفته که نباید سر مادرت داد بزنی
جیمین:کی به اون گفته بزار ات بره
-:مگه اون دختر بردته بزور اینجا نگهش داری
جیمین:حال بهم زنا
از خونه میزنه بیرون میره خونه ات
میرسه در میزنه
لیا میره باز کنه
ات:باز نکن (اروم)
لیا:چرا
ات:نه باز نکن
از چشمک میبینه جیمینه
ات:برو تو اتاق
لیا:چرا
ات:نمی خوام بفهمه خونه ام بعد قهرم باهاش
لیا:خب یه کاری کن
ات:چی
لیا:برو تو کمد اتاق قایم شو خب چون امکان داره بیاد تو اتاق
ات:باشه
میره لیا درو باز میکنه
لیا:ها در شکوندی
جیمین:بگو ات بیاد
لیا:خونه نیست
جیمین:بگو بیاد
لیا:میگم خونه نی
جیمین میاد تو
جیمین:ات ات ات
لیا:اسکل دارم میگم خونه نی ات ات چرا میکنی
جیمین:کجاس تو اتاق نه
لیا:برو ببین
میره میینه اونجا نیست
جیمین تفنگشو در میاره زیر گردن لیا میزاره
جیمین:میگی کجاست یا بفرستمت اون دنیا
لیا:نمی دونم چرا نمی فهمی
جیمین:تا 3 میشمارم اگه گفتی که هیچی اگه نگفتی بوومم
جیمین:1 2
ات:تفنگتو بیار پایین
جیمین:هعععع😂😂 تو که خونه نبودی چی شد
ات:هعع جوک تعریف کردم
جیمین:با اجازه کی اومدی بیرون عمارت ها(این ها رو با داد گف)
ات:دوست داشتم اومدم توهم هیچ کاری نمی تونی بکنی
جیمین:عهه
دست ات رو محکم میگیره میکشه بیرون . . . . . .
جیمین:ات یه کاری نکن اون روم بهت نشون بدم (باداد)
همه اینایی که میگفتن با داد بود
مامان جیمین میاد
+:پسرم چتونه صداتون تا بالا میاد چیزی شده
جیمین:یه چیزی بین منو ات بود به کسی مربوط نیست
+:دعوا نکین فردا روز عروسیتون عکسایی که دوست دارین باهم بگیرینو انتخاب کنین کدومشون خوبه راجب لباسو اینا نظر بدین
جیمین:مامان تموم شد حرفت رو
ات:حالا به لیا میگه هر. زه خودش یه زره ادبم نداره (ساری تو هم عقل نداری🗿🔪)(اروم میگه فک میکنه جیمین نمی شنوه اما میشنوه)
جیمین:ببند دهنتو(عربده* داداش خب راست گفت)
یونا میاد پایین
یونا:جیمین من دارم میرم سونوگرافی توهم میخوای بیا
جیمین:باشه بیا بریم
میرن و ات جر میخوره از شدت عصبی بودن
ات:هععع😂😂 یعنی هروقت بخواد منو عصبی تر کنه میره به این یونا عن بچسبه
+:دخترم اروم باش
ات:اخه چطوری اروم باشم مگه ندیدید دست اون گرفت رفتن بیرون شما هم بجای من بودین عصبانی میشدین
+:درکت میکنم
ات میره تو اتاقش کیفشو بر میداره میاد پایین که بره
+:دخترم داری میری
ات:بله
+:میموندی خب
ات:من یه دقیقه دیگه اینجا بمونم همچیو با خاک یک سان میکنم
میره بیرون
ات:هووو درو باز کن
نگهبان:شرمنده خانم نمی تونم
ات:چرا
نگهبان:ارباب اجازه نمی دن
ات:عه پس که اینطور
میره داخل خونه
ات:مامان جون
+:جانم چه عجب گفتی مامان جون
ات:میشه به اون نگهبان جلو در بگن درو باز کنه من برم
+:باشه
میره بگه
+:درو باز کن ات بره
نگهبان:اما خانم ارباب عقیمم میکنه
+:منو ببین یه کاری نکن دن پایمو در بیارم زیر چشتو بادمجون کنم
نگهبان:اما
+: اجوماااا دمپایمو بیار
نگهبان:باشه باشه غلط کردم
باز میکنه ات تاکسی میگیره میره خونه
ات به لیا زنگ میزنه بیاد خونه که میاد دیگه
بیا:چه خبر چیشده؟
ات:ببند دهنتو
لیا:چرا
ات: اشغال اگه منو نمی کشندی توی اون بار لعنتی این اتفاق برام نمی افتاد
لیا:خب حالا
ات:اه لیا گمشو برو تو اتاق اصلا اصلا نمی خوام قیافتو ببینم
لیا:اوکی
میره ات تا ساعت 9 شب فیلم میبینه باخودش میگه یونا جیمین ساعت 3 رفتن سونوگرافی الان ساعت 9 یعنی تاالان نگرانم نشده
ویو جیمین
برای اینکه حرصه ات رو درارم با یونا رفتم سونوگرافی که دکتر گفته جون بچه ها تو خطره بعد یونا همش گیر داده بود بریم سینما بعد بریم بیرون بچرخیم بعد برگشتیم خونه
+:خوش اومدی اقای پارک جیمین
جیمین:ات کجاست
+:رفته
جیمین:چی
+:رفته
جیمین:کی به اون اجازه داد بره بیرون عمارت بدون اینکه ازم اجازه بگیره (باداد)
+:داد نزن قبل از اینکه با این بری سونوگرافی باید فکر اینجاشم میکردی
یونا:ها ببخشید برا اینکه شوهرم بخواد با من بیاد بیرون با جواب پس بدم
جیمین:تو ببند
میره بیرون عمارت جیمین تو حیاط
مینسوککککککککک(عربده)
مینسوک:جانم ارباب
جیمین:کی گذاشت ات بره بیرون عمارت
مینسوک:نگهبان جلو در داک هو
جیمین:داککککک هوووووووو (عربده)
داک هو:جانم ارباب
جیمین از یقش میگیره
جیمین:کی به تو گفته بزاری ات بره
داک هو:ارباب به خدا مادرتون گفت بزارم بره
جیمین:پس که اینطور
با مشت میزنه تو دماغش👍🗿
میره داخل خونه
جیمین:ماماننننننن(باداد)
+:چته مرض
جیمین:تو اجازه دادی ات بره (باداد)
+:اره
جیمین:تو خیلی....
بابا جیمین میاد
-:اقای پارک جیمین ادبتو یادت رفته که نباید سر مادرت داد بزنی
جیمین:کی به اون گفته بزار ات بره
-:مگه اون دختر بردته بزور اینجا نگهش داری
جیمین:حال بهم زنا
از خونه میزنه بیرون میره خونه ات
میرسه در میزنه
لیا میره باز کنه
ات:باز نکن (اروم)
لیا:چرا
ات:نه باز نکن
از چشمک میبینه جیمینه
ات:برو تو اتاق
لیا:چرا
ات:نمی خوام بفهمه خونه ام بعد قهرم باهاش
لیا:خب یه کاری کن
ات:چی
لیا:برو تو کمد اتاق قایم شو خب چون امکان داره بیاد تو اتاق
ات:باشه
میره لیا درو باز میکنه
لیا:ها در شکوندی
جیمین:بگو ات بیاد
لیا:خونه نیست
جیمین:بگو بیاد
لیا:میگم خونه نی
جیمین میاد تو
جیمین:ات ات ات
لیا:اسکل دارم میگم خونه نی ات ات چرا میکنی
جیمین:کجاس تو اتاق نه
لیا:برو ببین
میره میینه اونجا نیست
جیمین تفنگشو در میاره زیر گردن لیا میزاره
جیمین:میگی کجاست یا بفرستمت اون دنیا
لیا:نمی دونم چرا نمی فهمی
جیمین:تا 3 میشمارم اگه گفتی که هیچی اگه نگفتی بوومم
جیمین:1 2
ات:تفنگتو بیار پایین
جیمین:هعععع😂😂 تو که خونه نبودی چی شد
ات:هعع جوک تعریف کردم
جیمین:با اجازه کی اومدی بیرون عمارت ها(این ها رو با داد گف)
ات:دوست داشتم اومدم توهم هیچ کاری نمی تونی بکنی
جیمین:عهه
دست ات رو محکم میگیره میکشه بیرون . . . . . .
۱۲.۸k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.