ارباب من پارت چار
کوک:متاسفم...هق..غلط کردم بیبی..هق..هق...(بغل کردن بدنش)
ا/ت:شیشش...حرف نزن...اشکال نداره*اروم*
کوک:هقق..هق
×چند ساعت بعد×
A,t
از خاب پاشدم و دیدم داره صدای جیغه لی لی میاد سریع دویدم و از اتاق رفتم بیرون و دیدم جونگ کوک روی لی لی اصلحه کشیده بدن لی لی خونی بود از شلاق کنارش که روی زمین بود معلوم بود جونگ کوک کتکش زده
لی لی روی زمین بود و کوک بالای سرش با اصلحه سریع رفتم جلوی جونگ کوک و نزاشتم شلیک کنه سریع اصلحه رو از دستش گرفتم و به یه طرف پرت کردم
ا/ت:داری چیکار میکنی!!
کوک:ا/ت ولم کن باید این عوضیو بکشم اون بود که این حرفو بهم زد منه احمق چجوری با این که میدونستم این هرزه ها دنبالمن حرفشو باور کردم*عربده*
ا/ت:هیشش بسه چجوری میخاستی باور نکنی اون خواهر دو قولومه
کوک:ا/ت*بغض*
ا/ت:*بغل کردن*جونم...اشکال نداره...دردم نگرفت
کوک:چجوری میشه درد نگرفته باشه...دستم بشکنه*بغض:)*
ا/ت:*از بغلش در اومد و دستشو گرفت*دستت نشکنه ولی درد بگیره*لوس*
کوک:*خنده*
راوی:دخترک لباش رو لبای معشوقش گذاشت و بوسه ی عمیقی رو شروع کرد*دوزتان خودتون میتونید ادامه بدید اسماتش کنید میتونیدم بچه ی خوبی باشید👍*
شرایط پارت پنج
100 کامنت*ازتون بر میاد نگران نباشید*
جان جدتون طولش بدید من تو اوج مریضیم باید بشینم برا شماها سناریو بنویسم🫡
ا/ت:شیشش...حرف نزن...اشکال نداره*اروم*
کوک:هقق..هق
×چند ساعت بعد×
A,t
از خاب پاشدم و دیدم داره صدای جیغه لی لی میاد سریع دویدم و از اتاق رفتم بیرون و دیدم جونگ کوک روی لی لی اصلحه کشیده بدن لی لی خونی بود از شلاق کنارش که روی زمین بود معلوم بود جونگ کوک کتکش زده
لی لی روی زمین بود و کوک بالای سرش با اصلحه سریع رفتم جلوی جونگ کوک و نزاشتم شلیک کنه سریع اصلحه رو از دستش گرفتم و به یه طرف پرت کردم
ا/ت:داری چیکار میکنی!!
کوک:ا/ت ولم کن باید این عوضیو بکشم اون بود که این حرفو بهم زد منه احمق چجوری با این که میدونستم این هرزه ها دنبالمن حرفشو باور کردم*عربده*
ا/ت:هیشش بسه چجوری میخاستی باور نکنی اون خواهر دو قولومه
کوک:ا/ت*بغض*
ا/ت:*بغل کردن*جونم...اشکال نداره...دردم نگرفت
کوک:چجوری میشه درد نگرفته باشه...دستم بشکنه*بغض:)*
ا/ت:*از بغلش در اومد و دستشو گرفت*دستت نشکنه ولی درد بگیره*لوس*
کوک:*خنده*
راوی:دخترک لباش رو لبای معشوقش گذاشت و بوسه ی عمیقی رو شروع کرد*دوزتان خودتون میتونید ادامه بدید اسماتش کنید میتونیدم بچه ی خوبی باشید👍*
شرایط پارت پنج
100 کامنت*ازتون بر میاد نگران نباشید*
جان جدتون طولش بدید من تو اوج مریضیم باید بشینم برا شماها سناریو بنویسم🫡
۱۶.۶k
۰۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.