🚦🚧mafia🚧🚦○●jhope●○p.2
نگاهی به ا/ت که گوشه ی کاناپه جمع شده بود انداخت
-راحت باش کسی اینجا باهات کار نداره
با حرفش کمی آرومتر شد و راحت تر نشست
پا روی پا انداخت و رو صورت ا/ت دقیقا شد
-سرماخوردی؟
دماغشو کمی بالا کشید و آروم سرتکون داد که باعث خنده ی مرد شد
-کیوت
تو شوک حرف مرد بود که یهو صورتش جدی شد
-باید برام یه کاری انجام بدی
ابروهاش بالا پرید و لبه ی کاناپه نشست
+برای چی باید اینکارو بکنم؟
چشماشو تو حدقه چرخوند و سیبی از تو ظرفی که روی میز برداشت
با حرص از جاش بلند شد
+ولم کن برم
-بهت گفتم باید برام یکاری انجام بدی
+منم میگم که انجامش نمیدم
-نمیتونی انجامش ندی
+چرا اونموقت؟
-شنیدم برای عمل خواهرت به پول نیاز داری
لال شد و دیگه هیچ حرفی نزد
-اگه کاری که بهت میگم رو انجام بدی پول عمل خواهرت رو پرداخت میکنم
با دهن باز به صورت جذاب مرد خیره شد
+چه کاری؟
با پوزخندی محوی از جاش بلند شد و روبه روی ا/ت ایستاد
سیبی که دستش بود رو تو دست ا/ت گذاشت
-باید آدم بکشی
از شوکی که بهش وارد شده بود ، سیب از دستش رو زمین افتاد
+چی؟
-باید یکیو برام بکشی
خنده ی عصبی ایی کرد
+میفهمی چی میگی؟ تو عقل داری؟ میگی برم آدم بکشم؟ مگه من قاتلمممم؟
-صداتو بیار پایین
+نمیاااارم..نمیخواام صدامو پایین بیارم ..میخوای چه گ*وهییی بخوریییی؟
عصبی ا/ت رو به دیوار کوبید و دستاشو دو طرف صورتش گذاشت
-بهت گفتم صدای نکرتو بیار پایین
+ببین منو..ما شخصیت های یه داستان مافیایی نیستیم که من بخوام آدم بکشم..از توهماتت دست بکش
-تو آدم میکشی وقتی پای خواهر کوچولوت وسطه..اسمش چی بود؟ آها سانا
از حرص دستاشو مشت کرد
+تو اصن کدوم خری هستی؟
-من؟ من شخصیت اصلیه اون داستان مافیایی ام
و بعد بیصدا خندید و دستاشو از دیوار برداشت
-آدم کشتن اولاش سخته ولی وقتی چندبار انجامش بدی آسون میشه
+اگه اینقدر حرفه ایی هستی چرا خودت اینکارو نمیکنی؟
بشکنی زد :آفرین سوال خیلی خوبی پرسیدی
سیبی که رو زمین افتاده بود رو برداشت
-اگه بخوای یه سگی رو رام خودت کنی ، چیکار میکنی؟
+این چه سوال مزخرفیه
-فقط جوابمو بده
+چمیدونمم ، بهش غذا میدم
-آفرین
گیج بهش نگاه کرد
-تو دقیقا همون غذایی هستی که برای رام کردن سگم نیاز دارم
بی حرف و با حرص به چشمای درخشان مرد خیره شده بود و تو دلش به حالو روزش لعنت میفرستاد
جلو اومد و دست ا/ت رو گرفت و با خودش کشید
وارد آشپزخونه شد و ا/ت رو ، روی کابینت نشوند ..با تعجب به رفتارای مرد نگاه میکرد
از داخل کابینت جعبه ایی بیرون آورد و ورق قرصی رو برداشت ، لیوان رو از آب پر کرد و با قرص به ا/ت داد
-بیا بخور
(منبع:تلگرامArmyDream۷)
-راحت باش کسی اینجا باهات کار نداره
با حرفش کمی آرومتر شد و راحت تر نشست
پا روی پا انداخت و رو صورت ا/ت دقیقا شد
-سرماخوردی؟
دماغشو کمی بالا کشید و آروم سرتکون داد که باعث خنده ی مرد شد
-کیوت
تو شوک حرف مرد بود که یهو صورتش جدی شد
-باید برام یه کاری انجام بدی
ابروهاش بالا پرید و لبه ی کاناپه نشست
+برای چی باید اینکارو بکنم؟
چشماشو تو حدقه چرخوند و سیبی از تو ظرفی که روی میز برداشت
با حرص از جاش بلند شد
+ولم کن برم
-بهت گفتم باید برام یکاری انجام بدی
+منم میگم که انجامش نمیدم
-نمیتونی انجامش ندی
+چرا اونموقت؟
-شنیدم برای عمل خواهرت به پول نیاز داری
لال شد و دیگه هیچ حرفی نزد
-اگه کاری که بهت میگم رو انجام بدی پول عمل خواهرت رو پرداخت میکنم
با دهن باز به صورت جذاب مرد خیره شد
+چه کاری؟
با پوزخندی محوی از جاش بلند شد و روبه روی ا/ت ایستاد
سیبی که دستش بود رو تو دست ا/ت گذاشت
-باید آدم بکشی
از شوکی که بهش وارد شده بود ، سیب از دستش رو زمین افتاد
+چی؟
-باید یکیو برام بکشی
خنده ی عصبی ایی کرد
+میفهمی چی میگی؟ تو عقل داری؟ میگی برم آدم بکشم؟ مگه من قاتلمممم؟
-صداتو بیار پایین
+نمیاااارم..نمیخواام صدامو پایین بیارم ..میخوای چه گ*وهییی بخوریییی؟
عصبی ا/ت رو به دیوار کوبید و دستاشو دو طرف صورتش گذاشت
-بهت گفتم صدای نکرتو بیار پایین
+ببین منو..ما شخصیت های یه داستان مافیایی نیستیم که من بخوام آدم بکشم..از توهماتت دست بکش
-تو آدم میکشی وقتی پای خواهر کوچولوت وسطه..اسمش چی بود؟ آها سانا
از حرص دستاشو مشت کرد
+تو اصن کدوم خری هستی؟
-من؟ من شخصیت اصلیه اون داستان مافیایی ام
و بعد بیصدا خندید و دستاشو از دیوار برداشت
-آدم کشتن اولاش سخته ولی وقتی چندبار انجامش بدی آسون میشه
+اگه اینقدر حرفه ایی هستی چرا خودت اینکارو نمیکنی؟
بشکنی زد :آفرین سوال خیلی خوبی پرسیدی
سیبی که رو زمین افتاده بود رو برداشت
-اگه بخوای یه سگی رو رام خودت کنی ، چیکار میکنی؟
+این چه سوال مزخرفیه
-فقط جوابمو بده
+چمیدونمم ، بهش غذا میدم
-آفرین
گیج بهش نگاه کرد
-تو دقیقا همون غذایی هستی که برای رام کردن سگم نیاز دارم
بی حرف و با حرص به چشمای درخشان مرد خیره شده بود و تو دلش به حالو روزش لعنت میفرستاد
جلو اومد و دست ا/ت رو گرفت و با خودش کشید
وارد آشپزخونه شد و ا/ت رو ، روی کابینت نشوند ..با تعجب به رفتارای مرد نگاه میکرد
از داخل کابینت جعبه ایی بیرون آورد و ورق قرصی رو برداشت ، لیوان رو از آب پر کرد و با قرص به ا/ت داد
-بیا بخور
(منبع:تلگرامArmyDream۷)
۵۳.۴k
۱۳ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.