part 1
وقتی باهات قهر بود
ات ویو
خب من واقن نمیدونم این چشه.....
واس یچیز بی خود قهر کرده
خودش اینطور میره رو مخ من بعد تازه گیرم میده
چطور دلش اومده دوروز بهم بی محلی کنه!
اخه کی رو دیدین انقد حسود!!!
خب گوشیم زنگ خورد... مگه دست خودم بود
اههههههه ولش کن
فلش بک ب دو روز قبل:
خب غذا هم ک اماده شد
میزم ک چیدم...... فق مونده کوکی ژونم بیاد خونه
هوفففففففف چرا نیومد.....
دلم براش یذره شده
دو سه روزی میشه نیومده خونه.... منو تنهام گذاشته
بزار بهش زنگ بزنم ببینم کی میاد
+ صلم... خوبی عشقم
_صلم ...
+میگم کوکی ژونم کی میای خونه؟ دلم برات تنگ
_اممممممم... کتینم نمیخای درو وا کنی
سریع گوشی رو قط کردم دویدم سمت در
پریدم بغلش بعد چند سرم رو از توی بغلش جدا کردم
نگاهم رو ب اون دوتا تیله های مشکی دادم
کم کم صورتش رو بیشتر نزدیکم میکرد
همین ک خاست لباش رو روی لبام بزاره گوشیم زنگ خورد
فکر کردم رییسم اخه
مرتیکه لاشی خیلی سخت گیره اونم مخصوصن با من
بدون توجه ب کوکی سریع برگشتم و رفتم سمت گوشیم
رو ب کوک گفتم
+اوه.... نانسی .... میشناسیش دیگه دوست صمیمیم
کوک ویو :
چرا اینکار رو کرد
ینی اون دوستش ع من با ارزش تر بود!
اینکه بوسه ی منو پس زد تا جواب اون رو بدع واقن قلبم رو شیکوند
مثلن بعد چند روز اومدم خونه!
با قیافه پوری ک داشتم سمت اتاق رفتم تا لباسام رو عوض کنم
.
هییییییی فک کنم نمیخاد قط کنه الان ی ساعت شده ک داره با اون دختره حرف میزنه
پس من چی
ات ویو
واییییی خیلی وقت بود با نانسی حرف نزده بودم
اصن انگار سبک شدم
بعد اینکه نانسی قط کردم
رفتم تو اتاق پیش کوک
درو وا کردم و با جونگ کوکی ک ی ست مشکی پوشیده .... ی دستش زیر سرش و با دست دیگه گوشی رو گرفته.... یکی از پاهاش خمه و پای دیگه صاف رو ب رو شدم
اوففففففففف.... این بشر چقد میتونه هات باشه
رفتم کنارش دراز کشیدم ولی اصن محل نداد
+کوکی.... کوکی ژونم.... عشقم...
عععععععععع کوکی با تو عم
اما اون خیییییلی پوکر ج داد
_چیه...
+ اممممم... چرا اینقد دیر اومدی خونه... هوم
+چرا جوابم رو نمیدی
کوک با همون حالت قبل جواب داد
_ هیچی فق خابم میاد.... بهتره بخابیم
+کوک... نمیشه
_.....
+پس اون همه غذا چی
_نمیخام بخورم
+ع کوکی بیا دیگه
راوی « اون موقع کوک زیاد از دست ات عصبی نبود برای همین خیلی راحت رام شد و با ات رفتن تا شام بخورم
اما.... اما این فقط مال اونموقع بود... کوک کاملن عوض شد... اونم توی ی روز!
همین باعث شد کاری کنه ک نباید انجام میداد!
ات ویو
خب من واقن نمیدونم این چشه.....
واس یچیز بی خود قهر کرده
خودش اینطور میره رو مخ من بعد تازه گیرم میده
چطور دلش اومده دوروز بهم بی محلی کنه!
اخه کی رو دیدین انقد حسود!!!
خب گوشیم زنگ خورد... مگه دست خودم بود
اههههههه ولش کن
فلش بک ب دو روز قبل:
خب غذا هم ک اماده شد
میزم ک چیدم...... فق مونده کوکی ژونم بیاد خونه
هوفففففففف چرا نیومد.....
دلم براش یذره شده
دو سه روزی میشه نیومده خونه.... منو تنهام گذاشته
بزار بهش زنگ بزنم ببینم کی میاد
+ صلم... خوبی عشقم
_صلم ...
+میگم کوکی ژونم کی میای خونه؟ دلم برات تنگ
_اممممممم... کتینم نمیخای درو وا کنی
سریع گوشی رو قط کردم دویدم سمت در
پریدم بغلش بعد چند سرم رو از توی بغلش جدا کردم
نگاهم رو ب اون دوتا تیله های مشکی دادم
کم کم صورتش رو بیشتر نزدیکم میکرد
همین ک خاست لباش رو روی لبام بزاره گوشیم زنگ خورد
فکر کردم رییسم اخه
مرتیکه لاشی خیلی سخت گیره اونم مخصوصن با من
بدون توجه ب کوکی سریع برگشتم و رفتم سمت گوشیم
رو ب کوک گفتم
+اوه.... نانسی .... میشناسیش دیگه دوست صمیمیم
کوک ویو :
چرا اینکار رو کرد
ینی اون دوستش ع من با ارزش تر بود!
اینکه بوسه ی منو پس زد تا جواب اون رو بدع واقن قلبم رو شیکوند
مثلن بعد چند روز اومدم خونه!
با قیافه پوری ک داشتم سمت اتاق رفتم تا لباسام رو عوض کنم
.
هییییییی فک کنم نمیخاد قط کنه الان ی ساعت شده ک داره با اون دختره حرف میزنه
پس من چی
ات ویو
واییییی خیلی وقت بود با نانسی حرف نزده بودم
اصن انگار سبک شدم
بعد اینکه نانسی قط کردم
رفتم تو اتاق پیش کوک
درو وا کردم و با جونگ کوکی ک ی ست مشکی پوشیده .... ی دستش زیر سرش و با دست دیگه گوشی رو گرفته.... یکی از پاهاش خمه و پای دیگه صاف رو ب رو شدم
اوففففففففف.... این بشر چقد میتونه هات باشه
رفتم کنارش دراز کشیدم ولی اصن محل نداد
+کوکی.... کوکی ژونم.... عشقم...
عععععععععع کوکی با تو عم
اما اون خیییییلی پوکر ج داد
_چیه...
+ اممممم... چرا اینقد دیر اومدی خونه... هوم
+چرا جوابم رو نمیدی
کوک با همون حالت قبل جواب داد
_ هیچی فق خابم میاد.... بهتره بخابیم
+کوک... نمیشه
_.....
+پس اون همه غذا چی
_نمیخام بخورم
+ع کوکی بیا دیگه
راوی « اون موقع کوک زیاد از دست ات عصبی نبود برای همین خیلی راحت رام شد و با ات رفتن تا شام بخورم
اما.... اما این فقط مال اونموقع بود... کوک کاملن عوض شد... اونم توی ی روز!
همین باعث شد کاری کنه ک نباید انجام میداد!
۳۲.۱k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.