رمان جاسوس و مدرسه پارت ۶
از زبان راوی::
۱۲ مارس
آنیا درحال برنامه ریزی ونقشه کشی::
خب طبق مشکل پیشروی ایجاد شده در کلاس درس وطبق تحقیقاتی که من انجام دادم.
کسی درکلاس جاسوسی بقیه را می کند و به طور مخفیانه سوالات امتحانات را می دزده.
هفته ی اول سال جدید شاگرد اول مدرسه لئوناردو فردریک اولین نمره ی مردودی خود را در کلاس دریافت کرد و دانش آموزان دیگر بالاترین نمره ی کلاس!
اما در ماه بعد همه ی دانش آموزان مردود شده بجز یک نفر لئوناردو فردریک!
آن هم در یک آزمون مشترک و ساده ی زبان!
من سر جلسه ی دوم امتحان که شک کرده بودم شروع کردم به خواندن ذهن لئوناردو و برای امتحان تمامی جواب هایم را عین او نوشتم.
اما وقتی برگه ام را تحویل گرفتم نه خط خوردگی بابت تغییر جواب می دیدم نه اصلاحی بابت نمره
اما تمامیجواب ها کاملا عوض و غلط شده بودند و اسم من با دست خط خودم بالای برگه بود!
در امتحان های بعدی هم این رویه ادامه داشت و لئوناردو بهترین نمرهرا می گرفت و همه مردود می شدند،در همه ی درس ها!
اجهافی در ذهنم ایجاد شده بود برای همین تصمیم گرفتم به صورت مخفیانه به این قضیه سر و سامان بدم.
اما من برای پیش بردن کار های کاراگاهی وجاسوسانم نیاز به همکاران دقیقومتفکری داشتم.
اونطوری که فکر می کنم،اگر بوند بود شاید می توانستم ازشکمکی بگیرم.
یا دامیان آرع دامیان ایده ی خوبی،هرچند باهایش دوست نبودم و با اخلاقیاتش کنار نمیومدم اما از نظرم خیلی مهربون و عدالت خواه بود. او تصمیمات خوبی میگرفت و در هیچ شرایطی کم نمی آورد من از شجاعتش خوشم میومد.
ولی الان ازش خیلی دورم و نمیدونم میتونم پیدایش کنم یا نه
یا اصلا دلش میخواد منو ببینه یا نه؟
آخه من دوست صمیمش نبودم:/
ولی نمیدونم چرا با اینکه وقتی کوچیکتر بودم خیلی باهایش بد رفتاری کردم ولی حس کردم اون افرادی که اطرافشن و دوست صدایش میکردن واقعا دوستای واقعیش نیستن.
و وقتی اون اتفاق برای پدرش افتاد و ازکشور فرار کرد،طبق اطلاعاتی که بابا بدست آورده بود اون بایدخیلی احساس تنهایی کنه.
چون حتی برای برادر بزرگتر و مادرشم اهمیتی نداره:/
یعنی میتونم به جای کمک کردن بهش باعث بشم یک دوست خوب و یک همکار همیشگی بشه؟
و باهم این مشکل را حل کنیم؟
۱۲ مارس
آنیا درحال برنامه ریزی ونقشه کشی::
خب طبق مشکل پیشروی ایجاد شده در کلاس درس وطبق تحقیقاتی که من انجام دادم.
کسی درکلاس جاسوسی بقیه را می کند و به طور مخفیانه سوالات امتحانات را می دزده.
هفته ی اول سال جدید شاگرد اول مدرسه لئوناردو فردریک اولین نمره ی مردودی خود را در کلاس دریافت کرد و دانش آموزان دیگر بالاترین نمره ی کلاس!
اما در ماه بعد همه ی دانش آموزان مردود شده بجز یک نفر لئوناردو فردریک!
آن هم در یک آزمون مشترک و ساده ی زبان!
من سر جلسه ی دوم امتحان که شک کرده بودم شروع کردم به خواندن ذهن لئوناردو و برای امتحان تمامی جواب هایم را عین او نوشتم.
اما وقتی برگه ام را تحویل گرفتم نه خط خوردگی بابت تغییر جواب می دیدم نه اصلاحی بابت نمره
اما تمامیجواب ها کاملا عوض و غلط شده بودند و اسم من با دست خط خودم بالای برگه بود!
در امتحان های بعدی هم این رویه ادامه داشت و لئوناردو بهترین نمرهرا می گرفت و همه مردود می شدند،در همه ی درس ها!
اجهافی در ذهنم ایجاد شده بود برای همین تصمیم گرفتم به صورت مخفیانه به این قضیه سر و سامان بدم.
اما من برای پیش بردن کار های کاراگاهی وجاسوسانم نیاز به همکاران دقیقومتفکری داشتم.
اونطوری که فکر می کنم،اگر بوند بود شاید می توانستم ازشکمکی بگیرم.
یا دامیان آرع دامیان ایده ی خوبی،هرچند باهایش دوست نبودم و با اخلاقیاتش کنار نمیومدم اما از نظرم خیلی مهربون و عدالت خواه بود. او تصمیمات خوبی میگرفت و در هیچ شرایطی کم نمی آورد من از شجاعتش خوشم میومد.
ولی الان ازش خیلی دورم و نمیدونم میتونم پیدایش کنم یا نه
یا اصلا دلش میخواد منو ببینه یا نه؟
آخه من دوست صمیمش نبودم:/
ولی نمیدونم چرا با اینکه وقتی کوچیکتر بودم خیلی باهایش بد رفتاری کردم ولی حس کردم اون افرادی که اطرافشن و دوست صدایش میکردن واقعا دوستای واقعیش نیستن.
و وقتی اون اتفاق برای پدرش افتاد و ازکشور فرار کرد،طبق اطلاعاتی که بابا بدست آورده بود اون بایدخیلی احساس تنهایی کنه.
چون حتی برای برادر بزرگتر و مادرشم اهمیتی نداره:/
یعنی میتونم به جای کمک کردن بهش باعث بشم یک دوست خوب و یک همکار همیشگی بشه؟
و باهم این مشکل را حل کنیم؟
۵.۵k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.