✨🦋✨
✨🦋✨
{عشقم بادیگارده}
[part6]
(صدای زنگ گوشی لینا)
٪ میای بریم بیرون؟
+ نه نمیتونم لوکاس حال ندارم یکم مریضه نمیتونم
٪ خب مگه انجوما خونه نیست
+ چرا ولی من هر جا میرم باید باهام بیاد
٪ بیا دیگه چیزی نمیشه
+ چرا باید امروز باشه نمیشه فردا
٪ نه میخوام با جان آشنات کنم
+ جان ؟
٪ اره هم سن برادرته خیلی پسر خوبیه با هم توی کافه آشنا شدیم
+ باشه میام
٪ خوبه پس ساعت و مکان رو برات میفرستم
(پایان مکالمه)
ویو لینا
وات ؟ جان جانههه همونی که برام نامه مینویسه و هر روز برام میفرسته! البته اینم در نظر میگیرم که شاید اون نباشه خیلی گیج شدم نمیدونم چه کار کنم یعنی آدم بدیه؟ یا خوب؟
(دینگ دینگ)
با صدای پیامک گوشیم از اتاق فکر ذهنم اومدم بیرون لارا پیام داده بود و زمان و مکان رو برام فرستاده بود
= دخترم
+ اومدم
پاکت نامه ی قرمز رو گذاشتم توی یه جعبه کوچیک نامه های قبلی که نوبه تنم سیخ میکرد هم توی جعبه بود اون جعبه رو برای اینکه کسی نبینه گذاشتم بالای کمدم برای اینکه زیادی قدم کوتاه بود صندلی چرخ دار رو گذاشتم زیر پام همین گه جعبه رو گذاشتم صندلی چرخ دار از زیرم در رفت و خوردم زمین
= چیزیت شد ؟ حالت خوبه ؟
+ انجوما دست راستم خیلی درد میکنه
ویو لوکاس
داشتم با آرامش صبحانه ام رو میخوردم که صدای بدی اومد بدون اینکه متوجه بشم چطوری از جام بلد شدم رفتم داخل اتاق لینا
- حالت خوبه
+ تو چرا اومدی استراحت کن
- بیا بریم بیمارستان
+ نه
- چی؟
+ نه
- دستت آسیب دیده باید بری بیمارستان
+ تو خودت داری توی تب میسوزی دست من به درک
- باشه من میمونم خونه استراحت میکنم با راننده برو و بیا
و...
#ادامه_دارد...
{عشقم بادیگارده}
[part6]
(صدای زنگ گوشی لینا)
٪ میای بریم بیرون؟
+ نه نمیتونم لوکاس حال ندارم یکم مریضه نمیتونم
٪ خب مگه انجوما خونه نیست
+ چرا ولی من هر جا میرم باید باهام بیاد
٪ بیا دیگه چیزی نمیشه
+ چرا باید امروز باشه نمیشه فردا
٪ نه میخوام با جان آشنات کنم
+ جان ؟
٪ اره هم سن برادرته خیلی پسر خوبیه با هم توی کافه آشنا شدیم
+ باشه میام
٪ خوبه پس ساعت و مکان رو برات میفرستم
(پایان مکالمه)
ویو لینا
وات ؟ جان جانههه همونی که برام نامه مینویسه و هر روز برام میفرسته! البته اینم در نظر میگیرم که شاید اون نباشه خیلی گیج شدم نمیدونم چه کار کنم یعنی آدم بدیه؟ یا خوب؟
(دینگ دینگ)
با صدای پیامک گوشیم از اتاق فکر ذهنم اومدم بیرون لارا پیام داده بود و زمان و مکان رو برام فرستاده بود
= دخترم
+ اومدم
پاکت نامه ی قرمز رو گذاشتم توی یه جعبه کوچیک نامه های قبلی که نوبه تنم سیخ میکرد هم توی جعبه بود اون جعبه رو برای اینکه کسی نبینه گذاشتم بالای کمدم برای اینکه زیادی قدم کوتاه بود صندلی چرخ دار رو گذاشتم زیر پام همین گه جعبه رو گذاشتم صندلی چرخ دار از زیرم در رفت و خوردم زمین
= چیزیت شد ؟ حالت خوبه ؟
+ انجوما دست راستم خیلی درد میکنه
ویو لوکاس
داشتم با آرامش صبحانه ام رو میخوردم که صدای بدی اومد بدون اینکه متوجه بشم چطوری از جام بلد شدم رفتم داخل اتاق لینا
- حالت خوبه
+ تو چرا اومدی استراحت کن
- بیا بریم بیمارستان
+ نه
- چی؟
+ نه
- دستت آسیب دیده باید بری بیمارستان
+ تو خودت داری توی تب میسوزی دست من به درک
- باشه من میمونم خونه استراحت میکنم با راننده برو و بیا
و...
#ادامه_دارد...
۶۷۶
۱۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.