وقتی ازش ضربه خوردی ❦پارت𝟑𝟐❦
ا.ت=یونگی من نمیخوام باعث بهم خوردن یه رابطه بشم
یونگی=این انتخاب خودمه و.....ما که باهم کاری انجام ندادیم که بشه خیانت.....قبلش به لورا میگم .
ا.ت=من..........
قطره اشکی از رو چشاش افتاد که با انگشت شصتم پاکش کردم .
گرفتمش تو بغلم و آروم میزدم پشت کمرش تا آروم شه.....
دراز کشیدم رو تخت و بغلش کردم.....
همونطوری که گریه میکرد خوابید و منم از کلبه رفتم بیرون تا برم پیش لورا.....چجوری تو چشاش نگاه کنم ؟
تو رابطه ی من و لورا نمیشد فهمید دوستم یا عاشق.....جفتمون انگار حسی به هم نداشتیم حتی زیاد سر قرار هم نرفتیم .
رفتم سمت چادرش و صداش کردم که زیپ چادر رو کشید و اومد بیرون
لورا=اومدی ؟! ا.ت خوبه ؟
یونگی=خوبه بیا صحبت کنیم
لورا=باشه
از چادرا فاصله گرفتیم که گفت
لورا=چیزی شده ؟
یونگی=ببخشید که اینو میگم ولی باید کات کنیم
لورا=چ.....چی.....چرا ؟ من کار اشتباهی.....
یونگی=نه کاری نکردی.....من هنوزم دوست دارم
لورا=پس چرا ؟
یونگی=فقط.....احساس میکنم یکی هست که بیشتر از همه تو زندگیش به بودن من نیاز داره.....میخوام کمکش کنم
لورا=ا.ت ؟
یونگی=ا.ت مخالفه چون تو بهترین دوستشی ولی من.....متاسفم
لورا=م.....مهم نیست
لبخند ناراحت و تلخی زد و با چشمای اشکی راهشو کج کرد و رفت سمت چادرش .
اشکی که از چشمام اومد رو پاک کردم و دوباره راه افتادم سمت کلبه .
درو آروم باز کردم تا ا.ت بیدار نشه و آروم بستم .
رفتم رو تخت کنارش دراز کشیدم و همونجوری که به صورتش نگاه میکردم خوابم برد
....................
ا.ت
یونگی=بیدار شو ا.ت
ا.ت=هومممم ؟ بزار بخوابم خوابم میاد
یونگی=بیب پاشو
ا.ت=بیب ؟
با چشای گرد بهش زل زدم که خندید و گفت
یونگی=همه ی زوج ها همو اینطوری صدا میکنن.....نمیکنن ؟
ا.ت=چ.....چرا چرا
یونگی=خب دیگه.....
ا.ت=ب.....باشه
یونگی=چرا اینقدر تعجب کردی
ا.ت=من ؟ من تعجب نکردم ،بریم
یونگی=بریم
ملافه رو تا کردیم و گوشیامونو برداشتیم که یونگی دستمو گرفت
ا.ت=چیکار میکنی ؟
یونگی=هویج میکارم ، خب دستتو گرفتم دیگه
ا.ت=مسخره
دستمو تو دستش قلاب کرد و راه افتادیم سمت چادرا ،چشم چشم کردیم اما لورا رو ندیدیم
رفتم که دیدم چادرش رو جمع کرده .
یونگی=کجا رفته ؟
ا.ت=الکس ؟ لورا کو ؟
الکس=سلام...دیشب رفت
ا.ت=رفت ؟ کجا رفت ؟
الکس=نمیدونم ولی گفت این نامه رو
بدم به تو
نامه رو گرفتم و بازش کردم
لورا=های ا.ت ،امیدوارم حالت بهتر باشه...
دیشب خیلی نگرانت شدم.....امیدوارم با یونگی اوکی باشی.....چیزی نمیتونم بگم فقط مواظب یونگی باش اون بهترین مردیه که تو زندگیم دیدم.....یونگی گفت چون دوستتم راضی به قرار گذاشتن با یونگی نیستی ولی من راضیم ...
راستی دیشب نتونستم به یونگی بگم تو از طرف من بهش بگو که دارم میرم آمریکا
دوست دار تو لورا
قطره اشکی از چشمام اومد و پاکش کردم،نامه رو دادم دست یونگی و وقتی اونو خوند گفت
یونگی=فقط امیدوارم حالش خوب بشه
دستمو گرفت و رفتیم سمت چادرا تا لباسامونو و وسایلامونو جمع کنیم .
لباسامونو عوض کردیم و وسایلارو جمع کردیم و رفتیم گذاشتیم تو ماشین .
کوک و امی دست تو دست اومدن و کوک خیلی رو مود نبود.....بهتر.....اصلا به من چه
دستمو دور دست یونگی حلقه کردم و رفتیم سمت همه تا خداحافظی کنیم
الکس=خیلی خوش گذشت کاش دوباره بتونیم اینطوری دور هم جمع بشیم
ا.ت=کاش
الکس=تو و یونگی ؟ پس لورا ؟
یونگی=لورا که قضیش طولانیه ولی آره منو ا.ت قرار میزاریم
برگشتم سمت کوک و امی که دیدم کوک خیلی عصبیه ولی امی عین خیالش نیست
با بقیه خداحافظی کردیم و رفتیم سوار ماشین شدیم
یونگی=میخوای من برونم ؟
ا.ت=آره
کیلیدو بهش دادم و جاهامونو عوض کردیم .
سرم رو به پنجره تکیه دادم و چشامو بستم
ا.ت=از کی عاشق منی ؟
یونگی=این انتخاب خودمه و.....ما که باهم کاری انجام ندادیم که بشه خیانت.....قبلش به لورا میگم .
ا.ت=من..........
قطره اشکی از رو چشاش افتاد که با انگشت شصتم پاکش کردم .
گرفتمش تو بغلم و آروم میزدم پشت کمرش تا آروم شه.....
دراز کشیدم رو تخت و بغلش کردم.....
همونطوری که گریه میکرد خوابید و منم از کلبه رفتم بیرون تا برم پیش لورا.....چجوری تو چشاش نگاه کنم ؟
تو رابطه ی من و لورا نمیشد فهمید دوستم یا عاشق.....جفتمون انگار حسی به هم نداشتیم حتی زیاد سر قرار هم نرفتیم .
رفتم سمت چادرش و صداش کردم که زیپ چادر رو کشید و اومد بیرون
لورا=اومدی ؟! ا.ت خوبه ؟
یونگی=خوبه بیا صحبت کنیم
لورا=باشه
از چادرا فاصله گرفتیم که گفت
لورا=چیزی شده ؟
یونگی=ببخشید که اینو میگم ولی باید کات کنیم
لورا=چ.....چی.....چرا ؟ من کار اشتباهی.....
یونگی=نه کاری نکردی.....من هنوزم دوست دارم
لورا=پس چرا ؟
یونگی=فقط.....احساس میکنم یکی هست که بیشتر از همه تو زندگیش به بودن من نیاز داره.....میخوام کمکش کنم
لورا=ا.ت ؟
یونگی=ا.ت مخالفه چون تو بهترین دوستشی ولی من.....متاسفم
لورا=م.....مهم نیست
لبخند ناراحت و تلخی زد و با چشمای اشکی راهشو کج کرد و رفت سمت چادرش .
اشکی که از چشمام اومد رو پاک کردم و دوباره راه افتادم سمت کلبه .
درو آروم باز کردم تا ا.ت بیدار نشه و آروم بستم .
رفتم رو تخت کنارش دراز کشیدم و همونجوری که به صورتش نگاه میکردم خوابم برد
....................
ا.ت
یونگی=بیدار شو ا.ت
ا.ت=هومممم ؟ بزار بخوابم خوابم میاد
یونگی=بیب پاشو
ا.ت=بیب ؟
با چشای گرد بهش زل زدم که خندید و گفت
یونگی=همه ی زوج ها همو اینطوری صدا میکنن.....نمیکنن ؟
ا.ت=چ.....چرا چرا
یونگی=خب دیگه.....
ا.ت=ب.....باشه
یونگی=چرا اینقدر تعجب کردی
ا.ت=من ؟ من تعجب نکردم ،بریم
یونگی=بریم
ملافه رو تا کردیم و گوشیامونو برداشتیم که یونگی دستمو گرفت
ا.ت=چیکار میکنی ؟
یونگی=هویج میکارم ، خب دستتو گرفتم دیگه
ا.ت=مسخره
دستمو تو دستش قلاب کرد و راه افتادیم سمت چادرا ،چشم چشم کردیم اما لورا رو ندیدیم
رفتم که دیدم چادرش رو جمع کرده .
یونگی=کجا رفته ؟
ا.ت=الکس ؟ لورا کو ؟
الکس=سلام...دیشب رفت
ا.ت=رفت ؟ کجا رفت ؟
الکس=نمیدونم ولی گفت این نامه رو
بدم به تو
نامه رو گرفتم و بازش کردم
لورا=های ا.ت ،امیدوارم حالت بهتر باشه...
دیشب خیلی نگرانت شدم.....امیدوارم با یونگی اوکی باشی.....چیزی نمیتونم بگم فقط مواظب یونگی باش اون بهترین مردیه که تو زندگیم دیدم.....یونگی گفت چون دوستتم راضی به قرار گذاشتن با یونگی نیستی ولی من راضیم ...
راستی دیشب نتونستم به یونگی بگم تو از طرف من بهش بگو که دارم میرم آمریکا
دوست دار تو لورا
قطره اشکی از چشمام اومد و پاکش کردم،نامه رو دادم دست یونگی و وقتی اونو خوند گفت
یونگی=فقط امیدوارم حالش خوب بشه
دستمو گرفت و رفتیم سمت چادرا تا لباسامونو و وسایلامونو جمع کنیم .
لباسامونو عوض کردیم و وسایلارو جمع کردیم و رفتیم گذاشتیم تو ماشین .
کوک و امی دست تو دست اومدن و کوک خیلی رو مود نبود.....بهتر.....اصلا به من چه
دستمو دور دست یونگی حلقه کردم و رفتیم سمت همه تا خداحافظی کنیم
الکس=خیلی خوش گذشت کاش دوباره بتونیم اینطوری دور هم جمع بشیم
ا.ت=کاش
الکس=تو و یونگی ؟ پس لورا ؟
یونگی=لورا که قضیش طولانیه ولی آره منو ا.ت قرار میزاریم
برگشتم سمت کوک و امی که دیدم کوک خیلی عصبیه ولی امی عین خیالش نیست
با بقیه خداحافظی کردیم و رفتیم سوار ماشین شدیم
یونگی=میخوای من برونم ؟
ا.ت=آره
کیلیدو بهش دادم و جاهامونو عوض کردیم .
سرم رو به پنجره تکیه دادم و چشامو بستم
ا.ت=از کی عاشق منی ؟
۵۲.۲k
۰۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.