تیمارستان اودینری pt11
#استری_کیدز
"هی جین"
سعی کردم دنبالشون برم، اما وقتی از اتاق رفتم انگار غیب شدن، هیچ ردی ازشون نبود به سمت اتاق چان دیودم و بدون در زدن در رو باز کردم
+کجاست؟!
با صدای بلند و رسایی گفتم چان که با ورپم تو ی جاش پرید، حالا با صدام شوکه شده بود،
چ: کی کجاست؟! یاد نداری در بزنی؟!
لحنش عصبی بود
+فلیکس کجاست... کجا بردنش؟؟
چ: آها.. اون جای خوبی رفت
+دارم.. میگم.. کجا
با لحن عصبانی از لای دندونام غریدم و به سمت میزش رفتم و دستام رو محکم روی میزش کوبیدم
چ: حدتو بدون خانم پارک.. حالام بفرما بیرون
+دارم بهت میگم فلیکسو کجا بردن؟!
از جاش بلند شد و به سمتم اومد، روی کاناپه هولم داد، روی باسن(حالت نشسته) روی کانپه افتادم و دستام رو دو طرفم گذاشتم تا تعادلمو حفظ کنم،
مچ دستام رو گرفت و دستام رو دو طرفم قفل کرد و اینقدر بهم نزدیک شد که نفس هاش موهام رو تکون میداد،
چ: نمی خوای حدتو بفهمی نه؟! من مشکلی ندارم بهت بفهمونم که تو اینجا چیکاره ای خانم پارک.
+ولم کن.. فلیکس کجاست..؟! چه اتفاقی براش افتاد؟!
چ: وقتی میگم حدتو بدون یعنی اینکه توی مسائلی که به تو مربوط نیست دخالت نکن
توی صورتم با عصبانیت غرید یکم از صداش ترسیدم
+گفتم فلیکس کجاست؟!
چ: می خوای توام بفرستمت پیشش ها؟! چانگبین
تقریبا داد کشید.. چانگبین وارد اتاق شد.. اصلا چانگبین کجا بود؟!.. من که توی راهرو ندیدمش
چانگبین: چیشده هیونگ؟!
چ: اینو ببرش اتاق اخری
چانگبین: هیونگ مطمئنی؟! اخه اون هنوز اونجاست
چ: ببرش
با ترس به چان که حالا دستام رو ول کرده بود و به سمت پنجره بزرگ اتاق میرفت چشم دوختم، با کشیده شدن دستم توسط چانگبین از ترس یخ کردم
چانگبین: چه غلطی کردی که اینقدر عصبیه؟!
زیر لب زمزمه کرد و منو بزرور همراه خودش بیرون برد، به سمت یه اتاق هدایتم کرد و در رو باز کرد
چانگبین: جهنم خوش بگذره خانمی
داخل اتاق هلم داد و در اهنی رو پشت سرش رو بست، اتاق به شدت سرد و تاریک بود، بوی نم دیوارا به مشام میرسید، به خاطر تاریکی اتاق جلوی پام رو کامل نمی دیدم، داشتم اروم قدم بر میداشتم که با صدایی متوقف شدم
"هی جین"
سعی کردم دنبالشون برم، اما وقتی از اتاق رفتم انگار غیب شدن، هیچ ردی ازشون نبود به سمت اتاق چان دیودم و بدون در زدن در رو باز کردم
+کجاست؟!
با صدای بلند و رسایی گفتم چان که با ورپم تو ی جاش پرید، حالا با صدام شوکه شده بود،
چ: کی کجاست؟! یاد نداری در بزنی؟!
لحنش عصبی بود
+فلیکس کجاست... کجا بردنش؟؟
چ: آها.. اون جای خوبی رفت
+دارم.. میگم.. کجا
با لحن عصبانی از لای دندونام غریدم و به سمت میزش رفتم و دستام رو محکم روی میزش کوبیدم
چ: حدتو بدون خانم پارک.. حالام بفرما بیرون
+دارم بهت میگم فلیکسو کجا بردن؟!
از جاش بلند شد و به سمتم اومد، روی کاناپه هولم داد، روی باسن(حالت نشسته) روی کانپه افتادم و دستام رو دو طرفم گذاشتم تا تعادلمو حفظ کنم،
مچ دستام رو گرفت و دستام رو دو طرفم قفل کرد و اینقدر بهم نزدیک شد که نفس هاش موهام رو تکون میداد،
چ: نمی خوای حدتو بفهمی نه؟! من مشکلی ندارم بهت بفهمونم که تو اینجا چیکاره ای خانم پارک.
+ولم کن.. فلیکس کجاست..؟! چه اتفاقی براش افتاد؟!
چ: وقتی میگم حدتو بدون یعنی اینکه توی مسائلی که به تو مربوط نیست دخالت نکن
توی صورتم با عصبانیت غرید یکم از صداش ترسیدم
+گفتم فلیکس کجاست؟!
چ: می خوای توام بفرستمت پیشش ها؟! چانگبین
تقریبا داد کشید.. چانگبین وارد اتاق شد.. اصلا چانگبین کجا بود؟!.. من که توی راهرو ندیدمش
چانگبین: چیشده هیونگ؟!
چ: اینو ببرش اتاق اخری
چانگبین: هیونگ مطمئنی؟! اخه اون هنوز اونجاست
چ: ببرش
با ترس به چان که حالا دستام رو ول کرده بود و به سمت پنجره بزرگ اتاق میرفت چشم دوختم، با کشیده شدن دستم توسط چانگبین از ترس یخ کردم
چانگبین: چه غلطی کردی که اینقدر عصبیه؟!
زیر لب زمزمه کرد و منو بزرور همراه خودش بیرون برد، به سمت یه اتاق هدایتم کرد و در رو باز کرد
چانگبین: جهنم خوش بگذره خانمی
داخل اتاق هلم داد و در اهنی رو پشت سرش رو بست، اتاق به شدت سرد و تاریک بود، بوی نم دیوارا به مشام میرسید، به خاطر تاریکی اتاق جلوی پام رو کامل نمی دیدم، داشتم اروم قدم بر میداشتم که با صدایی متوقف شدم
۷.۲k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.