وقتی عاشق مدیریت میشی *۴۵*
و جعبه رو داد دسته کوک،کوک وقتی باز کرد دید که دوتا عکس از بچه و روی یه کاغذ صورتی نوشته girl و چند تا گیره سر صورتی و یه جوراب صورتی
کوک:یون جی عشقم
مامان:دختر خانومتون مبارک
کیونگ:عمه شدنم مبارک*خنده*
و بعد کوک و یون جی،کیونگ و مامان نشستن و باهام کلی حرف زدن،و شام خوردیم و، یون جی کل مدت شام از سوپ دور بود،مامان اینا رفتن و کوک و یون جی رفتن بالا و باهم رفتن حموم و،یون جی موهای کوک رو خشک و کوک موهای یون جی رو،یون جی روتین شب رو انجام داد و بغل کوک گرفت خوابید،کوک روی شکم یون جی دستشو گذاشت
کوک:خیلی از وجودت خوشحالم،میخوام وقتی به دنیا آوند یه اسم قشنگ براش بزارم
یون جی:چه اسمی
کوک:بعدا میفهمی و کوک روی لبای يون جی بوسه کوتاهی گذاشت و گرفتن خوابیدن
۴ ماه بعد
ساعت ۵ صبح
یون جی ویو
امروز روز زایمانه،دارم از درد میمیرم،شکمم کمی بزرگ تر شده
یون جی:آییی کوک درد دارم*گریه*
کوک:وایی(ترسیده)
یون جی با کمک کوک و سومی سوار ماشین شد،بادیگارد رسوند به بهترین بیمارستان کره،بزور با کمک سومی و کوک رفت روی تخت خوابید و بردنش برای زایمان،کوک هم یه چند کاغد پر کرد و داد به یه پرستار،
۳ ساعت بعد
یون جی ویو
بعد از عملم بچه داشت گریه میکرد،دادن بغلم،زمانی که اومد بغل من آروم شد و گریش بند اومد،بهش شیر دادم،و بعدش گذاشتم روی تخت کوچیکش که بغل تخت خودم،خوابش برد،داشتم به خوابیدنش نگاه میکردم که کوک اومد داخل اتاق،وقتی بچه رو دید،چشماش برق زد
کوک:وای خدای من،چقدر دختر من نازه،الان اسمش رو میدونم،وقتی که اومد تو زندگیمون مشکلاتمون تموم شد،شادی با خودش آورد،اسمشو میزارم راعون
و کوک راعون رو گرفت تو بغلش، و پیشونیش رو بوسید بعدشم یون جی بچه رو بغلش گرفت و توی گوشش شعر خوند
یون جی:این شعرو وقتی من به دنیا اومدم مامانم توی گوشم خوند،یه شعر در مورد پروانه و گله،خیلی قشنگه
کوک:اوهوم،ولی یون جی شبیه منه
یون جی: آی کیو هنوز باید بزاریم بزرگ بشه بعد ببینیم شبیه کیه،
کوک:آره خب*خنده*
۳ ساعت بعد
کوک ویو
من چند تا کاغذ پر کردم و پرداخت اینا و....،بعدش منو یون جی و راعون اومدیم بیرون،راعون رو دادم بغل سومی، و یون جی رو با کمک آوردم،بعدشم بادیگارد برد مارو خونه،سومی چون راعون خوابش برده بود راعون رو گذاشت طبقه بالا توی اتاق خودش،همون اتاقی که منو یون جی باهم درستش کردیم
کپی ممنوع❌
کوک:یون جی عشقم
مامان:دختر خانومتون مبارک
کیونگ:عمه شدنم مبارک*خنده*
و بعد کوک و یون جی،کیونگ و مامان نشستن و باهام کلی حرف زدن،و شام خوردیم و، یون جی کل مدت شام از سوپ دور بود،مامان اینا رفتن و کوک و یون جی رفتن بالا و باهم رفتن حموم و،یون جی موهای کوک رو خشک و کوک موهای یون جی رو،یون جی روتین شب رو انجام داد و بغل کوک گرفت خوابید،کوک روی شکم یون جی دستشو گذاشت
کوک:خیلی از وجودت خوشحالم،میخوام وقتی به دنیا آوند یه اسم قشنگ براش بزارم
یون جی:چه اسمی
کوک:بعدا میفهمی و کوک روی لبای يون جی بوسه کوتاهی گذاشت و گرفتن خوابیدن
۴ ماه بعد
ساعت ۵ صبح
یون جی ویو
امروز روز زایمانه،دارم از درد میمیرم،شکمم کمی بزرگ تر شده
یون جی:آییی کوک درد دارم*گریه*
کوک:وایی(ترسیده)
یون جی با کمک کوک و سومی سوار ماشین شد،بادیگارد رسوند به بهترین بیمارستان کره،بزور با کمک سومی و کوک رفت روی تخت خوابید و بردنش برای زایمان،کوک هم یه چند کاغد پر کرد و داد به یه پرستار،
۳ ساعت بعد
یون جی ویو
بعد از عملم بچه داشت گریه میکرد،دادن بغلم،زمانی که اومد بغل من آروم شد و گریش بند اومد،بهش شیر دادم،و بعدش گذاشتم روی تخت کوچیکش که بغل تخت خودم،خوابش برد،داشتم به خوابیدنش نگاه میکردم که کوک اومد داخل اتاق،وقتی بچه رو دید،چشماش برق زد
کوک:وای خدای من،چقدر دختر من نازه،الان اسمش رو میدونم،وقتی که اومد تو زندگیمون مشکلاتمون تموم شد،شادی با خودش آورد،اسمشو میزارم راعون
و کوک راعون رو گرفت تو بغلش، و پیشونیش رو بوسید بعدشم یون جی بچه رو بغلش گرفت و توی گوشش شعر خوند
یون جی:این شعرو وقتی من به دنیا اومدم مامانم توی گوشم خوند،یه شعر در مورد پروانه و گله،خیلی قشنگه
کوک:اوهوم،ولی یون جی شبیه منه
یون جی: آی کیو هنوز باید بزاریم بزرگ بشه بعد ببینیم شبیه کیه،
کوک:آره خب*خنده*
۳ ساعت بعد
کوک ویو
من چند تا کاغذ پر کردم و پرداخت اینا و....،بعدش منو یون جی و راعون اومدیم بیرون،راعون رو دادم بغل سومی، و یون جی رو با کمک آوردم،بعدشم بادیگارد برد مارو خونه،سومی چون راعون خوابش برده بود راعون رو گذاشت طبقه بالا توی اتاق خودش،همون اتاقی که منو یون جی باهم درستش کردیم
کپی ممنوع❌
۱۱.۷k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.