Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۱۱۴
ارزو: بعد شیرین امدش خونمون فکر کنم فیلم هامو دیده بود بهش گفتم من کاری با میکائل ندارم اونه که باهام اون کارو کرد اخه من شاید دختر خوبی نباشم ولی کار به پسرا مردا زن دار ندارم
ملیحه: میدونی الان اون بچه کجاست؟
ارزو:نه نمدونم
به ملیحهنگاه کردم و دیگه بلند شدیم
سعید: مرسی بازم گفتی
ارزو: میکائل شیرین خوبن
ملیحه:ن
تا امد ملیحه بگه من وسط حرفش پریدم
سعید:اره همشون خوبن ماهم سر کنجکاوی امدیم بپرسیم واگرنه دوتایشون زندگی خوبی دارن
ارزو: یعنی از هم جدا نشدن؟
سعید:نه اونا هم دیگه رو دوست دارن
دست ملیحه گرفتم و از خونه زدیم بیرون
سعید: بریم بیمارستان
ملیحه: چرا نذاشتی بگم تو کمان
سعید: چونمیبینی یک نقشه خرابی تو ذهنش داره فعلا ندونه بهتره
ملیحه: اخه درد بلات بخوره تو سرم شیرین که این همه درد کشیدی به روت نیاوردی
(۲۰۱۷)
(شیرین)
رسیدیم کیش و رفتیم هتلمون و قرار بود استراحت کنیم و شب بریم شرکت یکی از سهام دار ها
(شب)
ما ملیحه حاضر شده بودیم و منتظره میکائل و سعید بودیم که امدن از دور شبیه این گانگستر ها شده بودن دوتاشون چون سنشون زیاده و خب ورزشکار هم هستن کراشن بیشتر میکائل با اون تتو هاش
میکائل: خب بریم
شیرین: الان تاکسی میاد
تاکسی امد سوار شدیم و رفتیم طرف اون شرکت وارد شدیم که اونجا کلی پسر بود اونجا کنار میکائل نشسته بودم اخه ملیحه سعید واجب نبود که بیاین
شیرین: نمدونم چرا استرس گرفتم حس میکنم قراره اتفاقی بیوفته
تا اینو گفتم میکائل دستمو گرفت
میکائل:من تا وقتی پیشتم اتفاقی نمیوفته
منشی: بفرمایید داخل
رفتیمداخل که اونجا دوتا پسر بودن نشستیم تا مدیر شرکت بیاد پسرا با نگاه هایی بدی بهمنگاه مینداختن و انگار منو برانداز میکردن
مدیر شرکت امد که دستشو طرفم دراز کرد
مدیر: سلام خانوم
نمدونستم که دست بدم یا نه که میکائل بجای من دست داد که قیافه مرده دیدنی بود
نشستیم و درمورد قرار داد اینا صحبت میکردیم میکائل مشغول صحبت کردن بود که پسره کناریم دستشو.....
Part۱۱۴
ارزو: بعد شیرین امدش خونمون فکر کنم فیلم هامو دیده بود بهش گفتم من کاری با میکائل ندارم اونه که باهام اون کارو کرد اخه من شاید دختر خوبی نباشم ولی کار به پسرا مردا زن دار ندارم
ملیحه: میدونی الان اون بچه کجاست؟
ارزو:نه نمدونم
به ملیحهنگاه کردم و دیگه بلند شدیم
سعید: مرسی بازم گفتی
ارزو: میکائل شیرین خوبن
ملیحه:ن
تا امد ملیحه بگه من وسط حرفش پریدم
سعید:اره همشون خوبن ماهم سر کنجکاوی امدیم بپرسیم واگرنه دوتایشون زندگی خوبی دارن
ارزو: یعنی از هم جدا نشدن؟
سعید:نه اونا هم دیگه رو دوست دارن
دست ملیحه گرفتم و از خونه زدیم بیرون
سعید: بریم بیمارستان
ملیحه: چرا نذاشتی بگم تو کمان
سعید: چونمیبینی یک نقشه خرابی تو ذهنش داره فعلا ندونه بهتره
ملیحه: اخه درد بلات بخوره تو سرم شیرین که این همه درد کشیدی به روت نیاوردی
(۲۰۱۷)
(شیرین)
رسیدیم کیش و رفتیم هتلمون و قرار بود استراحت کنیم و شب بریم شرکت یکی از سهام دار ها
(شب)
ما ملیحه حاضر شده بودیم و منتظره میکائل و سعید بودیم که امدن از دور شبیه این گانگستر ها شده بودن دوتاشون چون سنشون زیاده و خب ورزشکار هم هستن کراشن بیشتر میکائل با اون تتو هاش
میکائل: خب بریم
شیرین: الان تاکسی میاد
تاکسی امد سوار شدیم و رفتیم طرف اون شرکت وارد شدیم که اونجا کلی پسر بود اونجا کنار میکائل نشسته بودم اخه ملیحه سعید واجب نبود که بیاین
شیرین: نمدونم چرا استرس گرفتم حس میکنم قراره اتفاقی بیوفته
تا اینو گفتم میکائل دستمو گرفت
میکائل:من تا وقتی پیشتم اتفاقی نمیوفته
منشی: بفرمایید داخل
رفتیمداخل که اونجا دوتا پسر بودن نشستیم تا مدیر شرکت بیاد پسرا با نگاه هایی بدی بهمنگاه مینداختن و انگار منو برانداز میکردن
مدیر شرکت امد که دستشو طرفم دراز کرد
مدیر: سلام خانوم
نمدونستم که دست بدم یا نه که میکائل بجای من دست داد که قیافه مرده دیدنی بود
نشستیم و درمورد قرار داد اینا صحبت میکردیم میکائل مشغول صحبت کردن بود که پسره کناریم دستشو.....
۵.۹k
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.