عاشق هکر شدم
عاشق هکر شدم
پارت پنج
یک هفته بعد
کوک ویو
الا یک هفته شده که سونیا اومد داخل گروه
جین: بیاین غذا
سونیا:من نمیخوام
جین کوفت نمیخوام الا یک هفته شده غذا نمیخری
سونیا: نمیخوام
هی الا سونیا یک هفتی هست که لب به هیچی نزده
سونیا ویو
الا تقریبا یک هفته شده که لب به هیچ غذای نزدم
داشتم میرفتم توی اتاقم که سرم گیج رفت و چشام سیاهی رفت و دیگه چیزی نفهمیدم
کوک ویو
سونیا اومد بر که هیو افتاد و من سریع گرفتمش که دید غش کرده سریع تهیونگ گفت: بیارش تو اتاقم تا بیبنم چرا غش کرده
کوک: باشه
تهیونگ ویو
کوک سونیا رو گذاشت روی تخت
تهیونگ: کوک برو بیرون
کوک: باش
30 دقیقه بعد
بعد از نیم ساعت فهمیدم که از گرسنگی غش کرده
رفتم برون دید بچه ها نگران منتظر بودن
جیمین: چرا یهو غش کرد
تهیونگ: نگران نباشید چیز مهمی نیست فقط از گرسنگی غش کرده
جین: چند بار گفتم بیا غذا بخور ولی نخورد
هوپی: الا چوره
تهیونگ: خوبه
سه روز بعد
کوک ویو
الا سه روزی گذشته که سونیا بیهوش شده و تو این چند روز
فهمیدم که عاشق سونیا شدم
تهیونگ ویو
رفت تو اتاق به سونیا سر بزنم دیدم بهوش اومده و داره به بیرون نگاه میکنه
سونیا ویو
چشمام رو باز کردم دید توی دست سرمه اومد بلند بشم چشم خرد به بیرون داشت بارون میومد و نشستم از تو پنجر بیرون رو دیدم که تهیونگ اومد
تهیونگ: چوری
سونیا: بهترم فقط سرم فید میر
تهیونگ: اسکول چرا غذای نمیخوری
سونیا: دیگه
که یهو چشم خورد به تقدیم که بول گرفتم
پارت پنج
یک هفته بعد
کوک ویو
الا یک هفته شده که سونیا اومد داخل گروه
جین: بیاین غذا
سونیا:من نمیخوام
جین کوفت نمیخوام الا یک هفته شده غذا نمیخری
سونیا: نمیخوام
هی الا سونیا یک هفتی هست که لب به هیچی نزده
سونیا ویو
الا تقریبا یک هفته شده که لب به هیچ غذای نزدم
داشتم میرفتم توی اتاقم که سرم گیج رفت و چشام سیاهی رفت و دیگه چیزی نفهمیدم
کوک ویو
سونیا اومد بر که هیو افتاد و من سریع گرفتمش که دید غش کرده سریع تهیونگ گفت: بیارش تو اتاقم تا بیبنم چرا غش کرده
کوک: باشه
تهیونگ ویو
کوک سونیا رو گذاشت روی تخت
تهیونگ: کوک برو بیرون
کوک: باش
30 دقیقه بعد
بعد از نیم ساعت فهمیدم که از گرسنگی غش کرده
رفتم برون دید بچه ها نگران منتظر بودن
جیمین: چرا یهو غش کرد
تهیونگ: نگران نباشید چیز مهمی نیست فقط از گرسنگی غش کرده
جین: چند بار گفتم بیا غذا بخور ولی نخورد
هوپی: الا چوره
تهیونگ: خوبه
سه روز بعد
کوک ویو
الا سه روزی گذشته که سونیا بیهوش شده و تو این چند روز
فهمیدم که عاشق سونیا شدم
تهیونگ ویو
رفت تو اتاق به سونیا سر بزنم دیدم بهوش اومده و داره به بیرون نگاه میکنه
سونیا ویو
چشمام رو باز کردم دید توی دست سرمه اومد بلند بشم چشم خرد به بیرون داشت بارون میومد و نشستم از تو پنجر بیرون رو دیدم که تهیونگ اومد
تهیونگ: چوری
سونیا: بهترم فقط سرم فید میر
تهیونگ: اسکول چرا غذای نمیخوری
سونیا: دیگه
که یهو چشم خورد به تقدیم که بول گرفتم
۱.۱k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.