بورام10
ــ بورام
نه خیلی ممنون کار دارم
ــ جیهوپ
خب کنسلشون کن بمون باهم درس میخونیم و فیلم وچیزی میبینیم
ــ بورام
با خنده گفتم... نه اخه نمیشه
ــ جیهوپ
به دیوار تکیه دادم دست به سینه گفتم
چه کاریه که نمیشه کنسل کرد
ــ بورام
خنده ای به ژستی که کرده بود کردم لبامو غنچه کردم.... خببب مثلا باید درس بخونم بعد برم دیدن خوانوادم و عموم
ــ جیهوپ
یه تا ابرمو دادم بالا... از عموت خیلی تعریف میکنی معلومه دوستش داری
ـ بورام
لبخند قشنگی کردم با عشق گفتم خیلی دوستش دارم برام حکم پدرم و داره
ــ جیهوپ
با لبخندش لبخند قشنگی زدم دلم میخواست از ته دل فریاد بزنم بورام... انقد دلبری نکن... بورام تو تمام زندگیم شدی بورام...خیلی دلبری.. بورام عاشقتم!!... اره اره من عاشق بورامم من دیونه بورامم
از افکار عاشقانه ام اومدم بیرون هومم چیشد انقد دوستش داری از بَدر تولد
؟؟؟
ــ بورام
قضیه ی طولانی... داره یه روز برات تعریف میکنم.... به ساعت مچیم نگاهی کردم عام من دیرم شد باید برم... و به سمت در خروجی حرکت کردم
ــ جیهوپ
سریع خودمو برگردوندم و دستشو گرفتم
ــ بورام
برگشتم و با تعجب به دستم و بعد به جیهوپ نگاه کردم که قلبم شروع کرد به کوبیدن جوری که حسی میکردم دنده هامو الان که بشکونه از جاش در بیاد
ــ جیهوپ
به چشم های ابیش نگاه کردم
عام بورام... ما میتونیم باهم دوست باشیم (نه اون دوستی که شما فکر می کنیددددد)
من دوست صمیمی ندارم توهم هم صحبت خوبی هستی پس میتونی یه دوست خوبم باشی... البته اگه خودت بخوای
ــ بورام
ذوغ کردم... ولی برای چی من چرا باید
بخاطر جیهوپ ذوغ کنم... خدای من
لبخند قشنگی زدم و دست جیهوپ و فشوردم
جیهوپ... تو پسر خوبی هستی و همچنین دوست خوب انگشت ای خودمو جیهوپ و به حالت قول گرفتم پس ما باهم دوستیم... پس به هم یه قول بدیم چون من از دوستام ضربه خوردم
ــ جیهوپ
از شدت شادی میخاستم دور تا دور خونه رو بدوم ولی... چیشد... من جانگ جیهوپ( مجبور شدم خو) پسر مغروری که همه ازش مث سگ میترسیدن دلباخته مین بورام شدم....
انگشتامونو که به حالت قول بود و سفت تر کردم... قول میدم
ــ بورام
خب... بهم قول بدیم که همیشه هوای همدیگرو داشته باشیم... زود قضاوت نکنیم... اوکی؟!
ــ جیهوپ
اوکی... خب الان دوستیم دیگه نه؟
ــ بورام
اره... دوستیم خودکارم و در اوردم و رو دست خودم و خودش دوستان ابدی!
اینم مهر تایید ش خب دیگه من برم بای
ــ جیهوپ
تا دم در همراهش رفتم و بعد رفتنش از پله های رفتم بالا و به اتاقم که رسیدم نشستم رو تخت با ذوق به دستم نگاه کردم... که فهمیدم کی اینو نوشته چه اتفاقی افتاد از سر خوشحالی بالا پریدم
به دستم نگاه کردم نوشته رو محکم بوسید//مش
بلند داد زدم
ـ عاشقتم دختر.. دیونتم
که با صدای پیامک به سمتش هجوم بردم
بورام بود
بورام: فردا زود تر بیا کالج باهم حرف بزنیم و از رازها و درد های همدیگه رو بدونیم؟
ـ مدرسه که نمیشه منتظر باش
بورام: منتظر چی؟
ـ نمیدونم
بورام: عه چه جالب
نه خیلی ممنون کار دارم
ــ جیهوپ
خب کنسلشون کن بمون باهم درس میخونیم و فیلم وچیزی میبینیم
ــ بورام
با خنده گفتم... نه اخه نمیشه
ــ جیهوپ
به دیوار تکیه دادم دست به سینه گفتم
چه کاریه که نمیشه کنسل کرد
ــ بورام
خنده ای به ژستی که کرده بود کردم لبامو غنچه کردم.... خببب مثلا باید درس بخونم بعد برم دیدن خوانوادم و عموم
ــ جیهوپ
یه تا ابرمو دادم بالا... از عموت خیلی تعریف میکنی معلومه دوستش داری
ـ بورام
لبخند قشنگی کردم با عشق گفتم خیلی دوستش دارم برام حکم پدرم و داره
ــ جیهوپ
با لبخندش لبخند قشنگی زدم دلم میخواست از ته دل فریاد بزنم بورام... انقد دلبری نکن... بورام تو تمام زندگیم شدی بورام...خیلی دلبری.. بورام عاشقتم!!... اره اره من عاشق بورامم من دیونه بورامم
از افکار عاشقانه ام اومدم بیرون هومم چیشد انقد دوستش داری از بَدر تولد
؟؟؟
ــ بورام
قضیه ی طولانی... داره یه روز برات تعریف میکنم.... به ساعت مچیم نگاهی کردم عام من دیرم شد باید برم... و به سمت در خروجی حرکت کردم
ــ جیهوپ
سریع خودمو برگردوندم و دستشو گرفتم
ــ بورام
برگشتم و با تعجب به دستم و بعد به جیهوپ نگاه کردم که قلبم شروع کرد به کوبیدن جوری که حسی میکردم دنده هامو الان که بشکونه از جاش در بیاد
ــ جیهوپ
به چشم های ابیش نگاه کردم
عام بورام... ما میتونیم باهم دوست باشیم (نه اون دوستی که شما فکر می کنیددددد)
من دوست صمیمی ندارم توهم هم صحبت خوبی هستی پس میتونی یه دوست خوبم باشی... البته اگه خودت بخوای
ــ بورام
ذوغ کردم... ولی برای چی من چرا باید
بخاطر جیهوپ ذوغ کنم... خدای من
لبخند قشنگی زدم و دست جیهوپ و فشوردم
جیهوپ... تو پسر خوبی هستی و همچنین دوست خوب انگشت ای خودمو جیهوپ و به حالت قول گرفتم پس ما باهم دوستیم... پس به هم یه قول بدیم چون من از دوستام ضربه خوردم
ــ جیهوپ
از شدت شادی میخاستم دور تا دور خونه رو بدوم ولی... چیشد... من جانگ جیهوپ( مجبور شدم خو) پسر مغروری که همه ازش مث سگ میترسیدن دلباخته مین بورام شدم....
انگشتامونو که به حالت قول بود و سفت تر کردم... قول میدم
ــ بورام
خب... بهم قول بدیم که همیشه هوای همدیگرو داشته باشیم... زود قضاوت نکنیم... اوکی؟!
ــ جیهوپ
اوکی... خب الان دوستیم دیگه نه؟
ــ بورام
اره... دوستیم خودکارم و در اوردم و رو دست خودم و خودش دوستان ابدی!
اینم مهر تایید ش خب دیگه من برم بای
ــ جیهوپ
تا دم در همراهش رفتم و بعد رفتنش از پله های رفتم بالا و به اتاقم که رسیدم نشستم رو تخت با ذوق به دستم نگاه کردم... که فهمیدم کی اینو نوشته چه اتفاقی افتاد از سر خوشحالی بالا پریدم
به دستم نگاه کردم نوشته رو محکم بوسید//مش
بلند داد زدم
ـ عاشقتم دختر.. دیونتم
که با صدای پیامک به سمتش هجوم بردم
بورام بود
بورام: فردا زود تر بیا کالج باهم حرف بزنیم و از رازها و درد های همدیگه رو بدونیم؟
ـ مدرسه که نمیشه منتظر باش
بورام: منتظر چی؟
ـ نمیدونم
بورام: عه چه جالب
۵.۰k
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.