رز شکسته پارت پنجم
از زبان چائلا (خودم)
۳ ماه بود که یوری اینجا بود تو این مدت
یوری عاشق هیونجین شده بود
امروز خانوم چوی به یوری گفته بود دوتا قهوه به اتاق ارباب پیر (بابای هیونجین ، علامت باباش&) ببره
یوری قهوه هارو ریخت و به اتاق ارباب پیر درد
در زد بعد از جواب رفت تو اتاق
از زبان یوری
قهوه هارو گذاشتم جلوشون میخواستم برم که ارباب پیر گفت :یوری بیا اینجا و بشین
× چشم
&یوری تو باید با هیونجین ازدواج کنی
_ و × چی ؟!
& من حرفم و واضح گفتم
_ اما پدر من میخوام با لارا ازدواج کنم
& اون دختر نمی تونه یه زن برای تو باشه
_ اما پدر...
& همین که گفتم
× ارباب من نمیخوام زن ارباب هوانگ بشم
& چرا؟
× چون نمیخوام ایشون ناراحت بشن
& برام مهم نیس شما باید ازدواج کنید و همین آخر هفته عروسیتونه
_ و × بله
پایان پارت پنجم
۳ ماه بود که یوری اینجا بود تو این مدت
یوری عاشق هیونجین شده بود
امروز خانوم چوی به یوری گفته بود دوتا قهوه به اتاق ارباب پیر (بابای هیونجین ، علامت باباش&) ببره
یوری قهوه هارو ریخت و به اتاق ارباب پیر درد
در زد بعد از جواب رفت تو اتاق
از زبان یوری
قهوه هارو گذاشتم جلوشون میخواستم برم که ارباب پیر گفت :یوری بیا اینجا و بشین
× چشم
&یوری تو باید با هیونجین ازدواج کنی
_ و × چی ؟!
& من حرفم و واضح گفتم
_ اما پدر من میخوام با لارا ازدواج کنم
& اون دختر نمی تونه یه زن برای تو باشه
_ اما پدر...
& همین که گفتم
× ارباب من نمیخوام زن ارباب هوانگ بشم
& چرا؟
× چون نمیخوام ایشون ناراحت بشن
& برام مهم نیس شما باید ازدواج کنید و همین آخر هفته عروسیتونه
_ و × بله
پایان پارت پنجم
۵.۳k
۰۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.