فیک تهیونگ ( عشق ناخوانده ) پارت 10
~ عشق ناخوانده ~
پارت 10
امروز قرار بود بریم بوسان فن ساین منو پسرا همه تو ون نشسته بودیم که یهو جیمین داد زد :
÷ عههه مدیر کمپانی زنگ زده
÷ بله
× سلام جیمین
÷ سلامم
× شنیدم میخاین بورا رو ببرین فن ساین ؟
÷ اشکالی داره ؟!
× نه فقط میخاستم بگم خودشم شرکت کنه
÷ برا چی وقتی زن تهیونگه ؟
× با من بحث نکننن
÷ چشم
و قطع کرد
÷ بورا خودت که شنیدی چی شد دیگه؟
+ اره و چشم غرنه ای به تهیونگ رفتم
رسیدیم که یهو جیهوپ گفت
@ خب ما باید بریم بشینیم تو برو البوم بخر
+ من برمممم ؟
@ نه پس زنگ بزنم عمم بره ؟!
+ اخه ارمیا منو میشناسن
@ خب ؟
+ یهو ترورم نکنن!
که با چش غرنه اعضا مواجه شدم ...
+ عم یعنی چیزه ... باشه میرم
پیاده شدم و رفتم سمت باجه دخترا عین مور و ملخ ریخته بودن رو باجه انگار که حالا میخاستن چه توفه ایو ملاقات کنن :/
رفتم سمت دکه و گفتم ببخشید اقا یه البوم میخاستم که یهو یکی از دخترا برگشت و گفت :
/ تو زن تهیونگ نیستی ؟
+ بله خودم هستم
که یهو دخترا شروع کردن به جیغ زدن و داد بیداد کردن انگار زنی شده بودن که شوهرشون با من بهشون خیانت کرده بود
/ هرزه عوضی
دختر ک نبودن یمش سگ ؛ که یهو صدای جیمین فرشته نجات اومد ...
÷ دخترااا اروم باشید
جیمینااااا
توجه دخترا از رو من به جیمین تغیر لوکیشن داد خلاصه راحت رفتم البوم و گرفتم بعد بادیگاردا اومدن جیمینو نجات دادن
رفتم تو فن ساین صندلی شماره 1! نشستم
+ به به برام نفر اولم گرفتم :>
رفتم سر میز اولی نامجون نشسته بود
+ نامجون شی انقد پشت سر مردم حرف نزن زشته بخدا
& مننننن ؟
+ نه عمم
& چشم
و امضاشو زد... رفتم سر میز بعد جیهوب بود چون میخاستم ادای دخترای ارمی رو در بیارم گفتم
+ جیهوپ میشه لپتو بکشم؟ و مظلوم شدم
@ حالا جلو دوربین گیر اوردی نه ؟!
لبخند شیطانی زدم و گفتم
+ تا باشه از این دوربینا
که صورتشو اورد جلو که گرفتم لپشو کشیدم میدونستم دردش اومده ولی مجبور بود بخنده
رفتم میز بعدی جین بود
+ میگن اشپزیت خیلی خوبهه راسته ؟
£ چی فک کردی بنده ورلد واید هندسامم
+ بعلع بعله درسته
و خندید و امضا کرد رفتم میز بعدی رسیدم به جیمین که نگاه سنگین تهیونگ رو خودم حس کردم از لجش تا میتونستم با جیمین گرم گرفتم ...
دستامو گرد کردم و صورت جیمینو تو دستام گرفتم و بعدشم دستاشو گرفتم
+ جیمین شی چرا انقد دستات کوچولوعه؟
÷ دیگه هیچکی کوچولو تر از تو نیست که هر دو زدیم زیر خنده
خشم تهیونگ حس میکردم ( بس ک بویاییم قویه )
رفتم سر میز بعد یونگی بر خلاف همیشه لبخند زده بود
+ نمیخای یکم خوش اخلاق شی ؟
€ بیا برو بورا شی عمتو مسخرع کن
+ کجا برممم ؟
که یهو حرصش در اومد گرف محکم لپمو کشید قشنگ جاش قرمز شد
+ یااا شوگا من اومدم فن ساینااا
€ درسته !
منم کم لطفی نکردم دو تا لپشو با هم گرفتم پر دادم حرصش در اومده بود ...
رفتم سر میز بعد کوک نشسته بود
+ یا من غلط کردم کاری با تو ندارم
$ چرا مگه چی شده ؟
+ فردا فنات میزنن لت و پارم میکنن من برم فعلا
که دیدم کوک جر خورده از خنده
رفتم سر میز بعد تهیونگ نشسته بود اه
که یهو گفت :
- خب بورا شی که داشتی با دوستای من لاس میزدی؟!
+ نه که شما با فنات نمیزدی !
- هنوز باید ادبت کنم
+ برو عمتو ادب کن
که دیگه از رو صندلیش بلند شد با دو تا دستاش گونه هامو گرفت و سرشو کج کرد و لبشو رو لبام گذاشت ...
تو خماریش بمونید 😂
پارت 10
امروز قرار بود بریم بوسان فن ساین منو پسرا همه تو ون نشسته بودیم که یهو جیمین داد زد :
÷ عههه مدیر کمپانی زنگ زده
÷ بله
× سلام جیمین
÷ سلامم
× شنیدم میخاین بورا رو ببرین فن ساین ؟
÷ اشکالی داره ؟!
× نه فقط میخاستم بگم خودشم شرکت کنه
÷ برا چی وقتی زن تهیونگه ؟
× با من بحث نکننن
÷ چشم
و قطع کرد
÷ بورا خودت که شنیدی چی شد دیگه؟
+ اره و چشم غرنه ای به تهیونگ رفتم
رسیدیم که یهو جیهوپ گفت
@ خب ما باید بریم بشینیم تو برو البوم بخر
+ من برمممم ؟
@ نه پس زنگ بزنم عمم بره ؟!
+ اخه ارمیا منو میشناسن
@ خب ؟
+ یهو ترورم نکنن!
که با چش غرنه اعضا مواجه شدم ...
+ عم یعنی چیزه ... باشه میرم
پیاده شدم و رفتم سمت باجه دخترا عین مور و ملخ ریخته بودن رو باجه انگار که حالا میخاستن چه توفه ایو ملاقات کنن :/
رفتم سمت دکه و گفتم ببخشید اقا یه البوم میخاستم که یهو یکی از دخترا برگشت و گفت :
/ تو زن تهیونگ نیستی ؟
+ بله خودم هستم
که یهو دخترا شروع کردن به جیغ زدن و داد بیداد کردن انگار زنی شده بودن که شوهرشون با من بهشون خیانت کرده بود
/ هرزه عوضی
دختر ک نبودن یمش سگ ؛ که یهو صدای جیمین فرشته نجات اومد ...
÷ دخترااا اروم باشید
جیمینااااا
توجه دخترا از رو من به جیمین تغیر لوکیشن داد خلاصه راحت رفتم البوم و گرفتم بعد بادیگاردا اومدن جیمینو نجات دادن
رفتم تو فن ساین صندلی شماره 1! نشستم
+ به به برام نفر اولم گرفتم :>
رفتم سر میز اولی نامجون نشسته بود
+ نامجون شی انقد پشت سر مردم حرف نزن زشته بخدا
& مننننن ؟
+ نه عمم
& چشم
و امضاشو زد... رفتم سر میز بعد جیهوب بود چون میخاستم ادای دخترای ارمی رو در بیارم گفتم
+ جیهوپ میشه لپتو بکشم؟ و مظلوم شدم
@ حالا جلو دوربین گیر اوردی نه ؟!
لبخند شیطانی زدم و گفتم
+ تا باشه از این دوربینا
که صورتشو اورد جلو که گرفتم لپشو کشیدم میدونستم دردش اومده ولی مجبور بود بخنده
رفتم میز بعدی جین بود
+ میگن اشپزیت خیلی خوبهه راسته ؟
£ چی فک کردی بنده ورلد واید هندسامم
+ بعلع بعله درسته
و خندید و امضا کرد رفتم میز بعدی رسیدم به جیمین که نگاه سنگین تهیونگ رو خودم حس کردم از لجش تا میتونستم با جیمین گرم گرفتم ...
دستامو گرد کردم و صورت جیمینو تو دستام گرفتم و بعدشم دستاشو گرفتم
+ جیمین شی چرا انقد دستات کوچولوعه؟
÷ دیگه هیچکی کوچولو تر از تو نیست که هر دو زدیم زیر خنده
خشم تهیونگ حس میکردم ( بس ک بویاییم قویه )
رفتم سر میز بعد یونگی بر خلاف همیشه لبخند زده بود
+ نمیخای یکم خوش اخلاق شی ؟
€ بیا برو بورا شی عمتو مسخرع کن
+ کجا برممم ؟
که یهو حرصش در اومد گرف محکم لپمو کشید قشنگ جاش قرمز شد
+ یااا شوگا من اومدم فن ساینااا
€ درسته !
منم کم لطفی نکردم دو تا لپشو با هم گرفتم پر دادم حرصش در اومده بود ...
رفتم سر میز بعد کوک نشسته بود
+ یا من غلط کردم کاری با تو ندارم
$ چرا مگه چی شده ؟
+ فردا فنات میزنن لت و پارم میکنن من برم فعلا
که دیدم کوک جر خورده از خنده
رفتم سر میز بعد تهیونگ نشسته بود اه
که یهو گفت :
- خب بورا شی که داشتی با دوستای من لاس میزدی؟!
+ نه که شما با فنات نمیزدی !
- هنوز باید ادبت کنم
+ برو عمتو ادب کن
که دیگه از رو صندلیش بلند شد با دو تا دستاش گونه هامو گرفت و سرشو کج کرد و لبشو رو لبام گذاشت ...
تو خماریش بمونید 😂
۲۵.۱k
۱۴ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.