My stepdad or My love?!
My stepdad or My love?!
p¹⁵
_جونگکوک ویو_
از فکر دیشب نمیتونم در بیام و تمرکز روی کار ندارم، یادآوری دیشب باعث میشه قلبم دوباره تند تند بزنه، نمیتونم اینجا آروم بگیرم میرم پیش ا.ت...
جونگکوک از اتاقش خارج میشه، سمت حموم میره و بدون تردید در رو باز میکنه که ا.ت رو وان آب گرم میبینه که الان شوکه شده از اومدنش
ا.ت: جونگکوک؟؟اینجا چیکار میکنی مگه تو کار نداشتی؟!
جونگکوک: داشتم ولی نمیتونم از فکر تو در بیام...
جونگکوک همونطور که میگه لباسش رو در میاره و میره سمت ا.ت
جونگکوک: بلندشو من بشینم بیای بغلم
ا.ت که شوکه شد آروم بلند میشه، جونگکوک وارد وان میشه و تکیه میده و بعد کمر ا.ت رو میگیره رو روی بغلش مینشونه و دستش رو شکم ا.ت قرار میگیره
جونگکوک: درد میکنه؟میخوای برات ماساژ بدم بهتر بشی کوچولوم؟!
ا.ت: اول اینکه من کوچولو نیستم دوم...میشه ماساژ بدی؟
جونگکوک به شیرین بودن ا.ت میخنده و بوسهای سریع روی لپای نرمش میزاره، آروم و نوازشوار شروع میکنه به ماساژ دادن...
جونگکوک: دربرابر من کوچولویی، بگو ببینم دیشب برات چطور بود؟
ا.ت که از خجالت لپاش سرخ شده بود زمزمه کرد: خوب بود
جونگکوک: خوب بود؟همین؟ خجالت رو بزار کنار ا.ت دیشب بازم قراره تکرار بشه و هربار که نمیشه اینجوری خجالت بکشی، میخوام بدونم عشقم چه احساسی داشت...
ا.ت سعی کرد سرخی گونهاش رو پنهان کنه و گفت: نمیدونم باید چی بگم راجبش، حس عجیبی بود که تجربهاش برام تازه بود....ولی تو خیلی با من خوب بودی، هر چند ثانیه شونه و پیشونیام رو میبوسیدی، با صفت هایی که صدام میکردی پروانه های توی دلم به پرواز در میومدن...
جونگکوک لبخندی زد و بوسهای پشت گوش دخترک گذاشت
جونگکوک: معلومه که باید حواسم به فرشته کوچولوی باشه، اگه من باهات مثل پرنسس ها رفتار نکنم کی اینکار رو میکنه....اینها که سهله من جونمم برات میدم پرنسسم...
_یک ماه بعد_
چرا الان انقدر پریشون بود؟چرا دوباره بوی ویستریا دخترکش رو حس نمیکرد؟اتاقش چرا پر از شیشه خورده و فیلتر سیگار شده؟چرا دیگه برای برگشتنش به عمارت مشتاق نیست و با بیمیلی برمیگرده؟!جواب همهی این سوال ها فقط یک جمله کوتاه بود "نور و روشنایی قلبش، پرنسسش رفت...رفته بود اما تا چه مدت؟چرا؟"
@helena_88
امیدوارم دوسش داشته باشید 💜
حمایت یادتون نره قشنگای من ✨
شرط:لایک بالای ۴۵
#بی_تی_اس #بنگتن #آرمی #سناریو #فیک #جونگکوک
p¹⁵
_جونگکوک ویو_
از فکر دیشب نمیتونم در بیام و تمرکز روی کار ندارم، یادآوری دیشب باعث میشه قلبم دوباره تند تند بزنه، نمیتونم اینجا آروم بگیرم میرم پیش ا.ت...
جونگکوک از اتاقش خارج میشه، سمت حموم میره و بدون تردید در رو باز میکنه که ا.ت رو وان آب گرم میبینه که الان شوکه شده از اومدنش
ا.ت: جونگکوک؟؟اینجا چیکار میکنی مگه تو کار نداشتی؟!
جونگکوک: داشتم ولی نمیتونم از فکر تو در بیام...
جونگکوک همونطور که میگه لباسش رو در میاره و میره سمت ا.ت
جونگکوک: بلندشو من بشینم بیای بغلم
ا.ت که شوکه شد آروم بلند میشه، جونگکوک وارد وان میشه و تکیه میده و بعد کمر ا.ت رو میگیره رو روی بغلش مینشونه و دستش رو شکم ا.ت قرار میگیره
جونگکوک: درد میکنه؟میخوای برات ماساژ بدم بهتر بشی کوچولوم؟!
ا.ت: اول اینکه من کوچولو نیستم دوم...میشه ماساژ بدی؟
جونگکوک به شیرین بودن ا.ت میخنده و بوسهای سریع روی لپای نرمش میزاره، آروم و نوازشوار شروع میکنه به ماساژ دادن...
جونگکوک: دربرابر من کوچولویی، بگو ببینم دیشب برات چطور بود؟
ا.ت که از خجالت لپاش سرخ شده بود زمزمه کرد: خوب بود
جونگکوک: خوب بود؟همین؟ خجالت رو بزار کنار ا.ت دیشب بازم قراره تکرار بشه و هربار که نمیشه اینجوری خجالت بکشی، میخوام بدونم عشقم چه احساسی داشت...
ا.ت سعی کرد سرخی گونهاش رو پنهان کنه و گفت: نمیدونم باید چی بگم راجبش، حس عجیبی بود که تجربهاش برام تازه بود....ولی تو خیلی با من خوب بودی، هر چند ثانیه شونه و پیشونیام رو میبوسیدی، با صفت هایی که صدام میکردی پروانه های توی دلم به پرواز در میومدن...
جونگکوک لبخندی زد و بوسهای پشت گوش دخترک گذاشت
جونگکوک: معلومه که باید حواسم به فرشته کوچولوی باشه، اگه من باهات مثل پرنسس ها رفتار نکنم کی اینکار رو میکنه....اینها که سهله من جونمم برات میدم پرنسسم...
_یک ماه بعد_
چرا الان انقدر پریشون بود؟چرا دوباره بوی ویستریا دخترکش رو حس نمیکرد؟اتاقش چرا پر از شیشه خورده و فیلتر سیگار شده؟چرا دیگه برای برگشتنش به عمارت مشتاق نیست و با بیمیلی برمیگرده؟!جواب همهی این سوال ها فقط یک جمله کوتاه بود "نور و روشنایی قلبش، پرنسسش رفت...رفته بود اما تا چه مدت؟چرا؟"
@helena_88
امیدوارم دوسش داشته باشید 💜
حمایت یادتون نره قشنگای من ✨
شرط:لایک بالای ۴۵
#بی_تی_اس #بنگتن #آرمی #سناریو #فیک #جونگکوک
۷.۱k
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.