پارت 8
پارت 8
سوبینهمو ویو
آخیش بعد چند هفته می تونم راحت باشم اما نه یسری ها مثل ا. ت چون قراره حسابی پ.ا.ر.ه شه
کوک گفته بود عاشق ا.ت هستش اما نمی دونم چرا انقدر زود ا. ت رو به من داد آها ا. ن مافیا بودن رو ترجیح میده!!
ا. ت ویو
باورم نمیشه اون کوک بوده باشه خیلی گریه کردم که خوابم برد
وقتی بیدار شدم دیدم تو ی اتاق آشنام دقت کردم دیدم اتاق کوکیه
یهو دیدم کوک اومده وقتی دیدمش بغض کردم و گریه کردم
کوک ویو
رفتم خونشون سوبینهو رو دیدم اون اسلحه نداشت منم اسلحه رو برداشتم یه تیر به مغزش زدم و رفتم دنبال دفتر کارش وقتی پیدا کردم به نیرو هام گفتم برن تک تک وسیلاشو بردار بزارن ساک و برگردن رفتم دیدم ا. ت رو تخته اما با س. ت. ی. ن بود چه قدر خب شد زود امدم دسمال رو گذاشتم رو دهنش تا بیهوش باشه چون ممکنه بیدار شه هم سوبینهو رو ببینه هم تو راه بخواد فرار کنه
رسیدیم آجوما رو صدا کردم و گفتم اتاق آمادس گفت آره ا. ت رو بردم تو اتاق خوابوندمش بعد 10 مین بهوش اومد منم رفتم ببینمش که زودی اومد بغلم داشت گریه میکرد اشکاش رو پاک کردم و گفتم
(ا.ت ! کوک؟ )
؟ گریه نکن من پیشتم او حرومزاده هم مرده
! واقعا
؟ آره
! کوک چرا ولم کردی ( با بغض)
؟ نمیدونم یه لحظه عقلمو از دست داده بودم
و همو بغل کردن تا سه سال بعد کوک دیگه ا. ت رو به هیچی نداد بجز
بیا پایین
کم مونده
بدو بیا
خماری درد بکشید چون پارت9 رو حالا حالا ها نمیزارم 🤣🤣🤣🤣
شرط 10 لایک
2 فالو
سوبینهمو ویو
آخیش بعد چند هفته می تونم راحت باشم اما نه یسری ها مثل ا. ت چون قراره حسابی پ.ا.ر.ه شه
کوک گفته بود عاشق ا.ت هستش اما نمی دونم چرا انقدر زود ا. ت رو به من داد آها ا. ن مافیا بودن رو ترجیح میده!!
ا. ت ویو
باورم نمیشه اون کوک بوده باشه خیلی گریه کردم که خوابم برد
وقتی بیدار شدم دیدم تو ی اتاق آشنام دقت کردم دیدم اتاق کوکیه
یهو دیدم کوک اومده وقتی دیدمش بغض کردم و گریه کردم
کوک ویو
رفتم خونشون سوبینهو رو دیدم اون اسلحه نداشت منم اسلحه رو برداشتم یه تیر به مغزش زدم و رفتم دنبال دفتر کارش وقتی پیدا کردم به نیرو هام گفتم برن تک تک وسیلاشو بردار بزارن ساک و برگردن رفتم دیدم ا. ت رو تخته اما با س. ت. ی. ن بود چه قدر خب شد زود امدم دسمال رو گذاشتم رو دهنش تا بیهوش باشه چون ممکنه بیدار شه هم سوبینهو رو ببینه هم تو راه بخواد فرار کنه
رسیدیم آجوما رو صدا کردم و گفتم اتاق آمادس گفت آره ا. ت رو بردم تو اتاق خوابوندمش بعد 10 مین بهوش اومد منم رفتم ببینمش که زودی اومد بغلم داشت گریه میکرد اشکاش رو پاک کردم و گفتم
(ا.ت ! کوک؟ )
؟ گریه نکن من پیشتم او حرومزاده هم مرده
! واقعا
؟ آره
! کوک چرا ولم کردی ( با بغض)
؟ نمیدونم یه لحظه عقلمو از دست داده بودم
و همو بغل کردن تا سه سال بعد کوک دیگه ا. ت رو به هیچی نداد بجز
بیا پایین
کم مونده
بدو بیا
خماری درد بکشید چون پارت9 رو حالا حالا ها نمیزارم 🤣🤣🤣🤣
شرط 10 لایک
2 فالو
۱۸.۱k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.