عشق نیست... نفرته! p⁴
بچه ها یه تغیر... به جای جونگ سو... شوگا میزارم 😂🤌اصلا این فیک راجب شوگا عه و اون کاراکتر پسری که رفت رستورانی که ا/ت کار میکنه شوگا بود 🙂☝
از زبان ا/ت :
فردا
امروز تعطیله
بزار به سولی زنگ بزنم بریم با هم برون.
مکالمه :
سولی : سلام
ا/ت : سلام... میای امروز بریم مرکز خرید؟
سولی : ارهههع بریمممم
ا/ت : اوکی پس من میام دنبالت.
سولی : باشه فعلا خداحافظ
ا/ت : باشه بای
پایان مکالمه !
از زبان شوگا : ( گفتم که تغیر کردا 😂)
خلاصه ای راجب شوگا : یه باند مافیای معروف و خفن ( خفنگ 😂)
کل فامیل توی این کارن و شوگا هم ادامش میده..
مادر پدرش... دختر عموش... پسر خالش.. با دوتا از دوستاش جونگ کوک و تهیونگ و بقیه ی آدماش .. پایان خلاصه 😂
از زبان شوگا :
از خواب بیدار شدم و کارای لازم رو انجام دادم رفتم طبقه پایین.
(تو عمارت زندگی میکنن)
همه دور میز جمع بودن. مامانم گفت : صبح بخیر پسرم.
گفتم : مگه تو بابا دیروز نرفتین خونه ؟
بابام گفت : نه قراره امروز راجب موضوعی صحبت کنیم. برای همین گفتیم بمونیم بعد از صحبت کردن بریم!
یه هوفی گفتم و نشستم سر میز و مامانم گفت : تو.. خب باید بری سر خونه زندگیت میدونم با مافیا بودن نمیشه راحت زندگی کرد.. خیلی خطرناکه ادم ادی رو عروسمون کنیم.. خب هزار دلیل.. ترس یا احساس ناامنی
ولی دختر عموت...مارا.( اسمش مارا عه)..عضو خودمونه!!! پس عالی میشه
تازه تورو خیلی دوست داره!
۰۰۰
بچه ها خیلی حالم خوب نبود... این چند وقت که فعالیت نداشتم حالم خوش نبود درسامم زیاد بود 🙂☝
ولی امروز بعدی رو هم میزارم 😂🤌
از زبان ا/ت :
فردا
امروز تعطیله
بزار به سولی زنگ بزنم بریم با هم برون.
مکالمه :
سولی : سلام
ا/ت : سلام... میای امروز بریم مرکز خرید؟
سولی : ارهههع بریمممم
ا/ت : اوکی پس من میام دنبالت.
سولی : باشه فعلا خداحافظ
ا/ت : باشه بای
پایان مکالمه !
از زبان شوگا : ( گفتم که تغیر کردا 😂)
خلاصه ای راجب شوگا : یه باند مافیای معروف و خفن ( خفنگ 😂)
کل فامیل توی این کارن و شوگا هم ادامش میده..
مادر پدرش... دختر عموش... پسر خالش.. با دوتا از دوستاش جونگ کوک و تهیونگ و بقیه ی آدماش .. پایان خلاصه 😂
از زبان شوگا :
از خواب بیدار شدم و کارای لازم رو انجام دادم رفتم طبقه پایین.
(تو عمارت زندگی میکنن)
همه دور میز جمع بودن. مامانم گفت : صبح بخیر پسرم.
گفتم : مگه تو بابا دیروز نرفتین خونه ؟
بابام گفت : نه قراره امروز راجب موضوعی صحبت کنیم. برای همین گفتیم بمونیم بعد از صحبت کردن بریم!
یه هوفی گفتم و نشستم سر میز و مامانم گفت : تو.. خب باید بری سر خونه زندگیت میدونم با مافیا بودن نمیشه راحت زندگی کرد.. خیلی خطرناکه ادم ادی رو عروسمون کنیم.. خب هزار دلیل.. ترس یا احساس ناامنی
ولی دختر عموت...مارا.( اسمش مارا عه)..عضو خودمونه!!! پس عالی میشه
تازه تورو خیلی دوست داره!
۰۰۰
بچه ها خیلی حالم خوب نبود... این چند وقت که فعالیت نداشتم حالم خوش نبود درسامم زیاد بود 🙂☝
ولی امروز بعدی رو هم میزارم 😂🤌
۶.۸k
۲۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.