عشق یهوییpart8
با تهیونگ وتانیا رفتیم خونه بعد رفتم تو اتاق دیدم تهیونگ بایه جعبه بزرگ تری ا مد وگفت:این برای توعه ا/ت
منم خیلی خوشحال شدم بازش کردم دیدم یه لباس خیلی خوشگل که مشکی و گل های ابی رنگ روشه
*فلش بک به قبل*
با تهیونگ بیرون بودیم یهو دیدم یه لباس خیلی خوشگل اینجاست نزدیک یه هفته هم بود که داشتش بعد تهیونگ خیلی عجله داشت ونمی شد بخرمش تهیونگ دید که وایسادم همونجا یهو دستم گرفت وگفت:ا/ت چیکار میکنی بدو وقت نداریم بعد رفتیم سوار ماشین وبعد اومدیم خونه خیلی لباس رو دوست داشتم
*پایان فلش بک*
پریدم بغلش گفتم مرسی که هستی ولی این رو کی خریدی
گفت:هیچی دیروز که از سر کار میومدم گفتم یه چیزی برات بخرم رفتم مغازه دیدم لباس رو داره برات خریدمش.
منم خیلی خوشحال شدم بازش کردم دیدم یه لباس خیلی خوشگل که مشکی و گل های ابی رنگ روشه
*فلش بک به قبل*
با تهیونگ بیرون بودیم یهو دیدم یه لباس خیلی خوشگل اینجاست نزدیک یه هفته هم بود که داشتش بعد تهیونگ خیلی عجله داشت ونمی شد بخرمش تهیونگ دید که وایسادم همونجا یهو دستم گرفت وگفت:ا/ت چیکار میکنی بدو وقت نداریم بعد رفتیم سوار ماشین وبعد اومدیم خونه خیلی لباس رو دوست داشتم
*پایان فلش بک*
پریدم بغلش گفتم مرسی که هستی ولی این رو کی خریدی
گفت:هیچی دیروز که از سر کار میومدم گفتم یه چیزی برات بخرم رفتم مغازه دیدم لباس رو داره برات خریدمش.
۱۲.۶k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.