چند پارتی از جیمین p¹
برای رسیدن به دختر مورد علاقش خیلی تلاش کرده بود
دیگه تحمل نه شنیدن از پدر اون دختر رو نداشت
جیمین پشت در خونه اون دختر ایستاد ، لباسش رو مرتب کردو با خودش گفت: امیدوارم اینبار کلمه نحس ( نه) رو نشنوم.
در خونه رو زد ،با باز شد در به داخل عمارت رفت
استرس تمام وجودش رو گرفته بود و ترس به تمام استخوان هاش سرایت کرده بود.
با دیدن پدر اون دختر ، تصمیم گرفت برای بار هزارم باهاش حرف بزنه
با قدم های نسبتا تند به سمت اون مرد رفت .
راه طولانی بین پسر تا پدر اون دختر نبود ...
جیمین به پدر اون دختر نزدیک شد و ادای احترام کرد: سلام آقای لی ، باید باهاتون صحبت کنم
آقای لی جواب داد: نگفته بودم نمیخوام تو رو این اطراف ببینم ؟
پسر دستی بین موهای مشکیش کشید و جواب داد: من هم اومدم تا دوباره باهاتون حرف بزنم...
آقای لی با تعجب نگاه میکرد ، این همون پسری بود که موقع صحبت از شدت ترس مردمک های قهوهای رنگ چشماش میلرزید؟؟
دیگه تحمل نه شنیدن از پدر اون دختر رو نداشت
جیمین پشت در خونه اون دختر ایستاد ، لباسش رو مرتب کردو با خودش گفت: امیدوارم اینبار کلمه نحس ( نه) رو نشنوم.
در خونه رو زد ،با باز شد در به داخل عمارت رفت
استرس تمام وجودش رو گرفته بود و ترس به تمام استخوان هاش سرایت کرده بود.
با دیدن پدر اون دختر ، تصمیم گرفت برای بار هزارم باهاش حرف بزنه
با قدم های نسبتا تند به سمت اون مرد رفت .
راه طولانی بین پسر تا پدر اون دختر نبود ...
جیمین به پدر اون دختر نزدیک شد و ادای احترام کرد: سلام آقای لی ، باید باهاتون صحبت کنم
آقای لی جواب داد: نگفته بودم نمیخوام تو رو این اطراف ببینم ؟
پسر دستی بین موهای مشکیش کشید و جواب داد: من هم اومدم تا دوباره باهاتون حرف بزنم...
آقای لی با تعجب نگاه میکرد ، این همون پسری بود که موقع صحبت از شدت ترس مردمک های قهوهای رنگ چشماش میلرزید؟؟
۱۰.۹k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.