bad girl p: 72
کوک: بریم بگردیم بعد ناهار؟
هانا: من موافقم سوهیون توچی؟
سوهیون: اله بلیم(بریم)
داشتیم لباس های سوهیون رو براش میپوشیدیم که کوک گف
کوک: عشقم تو برو لباساتو بپوش من ماله سوهیون رو واسش میپوشم
هانا: باشه
پاشدم گونشو بوس کردم عاشق این لپ های نرمشم هرچی بوسشون کنی سیر نمیشی رفتم لباس پوشیدم(اسلاید1)ادکلنمو برداشتم زدم به گردنم و مچ دستم اومدم برگردم که دیدم کوک پشتم وایساده
هانا: لباسای سوهیو....... مث همیشش نزاش حرفمو بزنم که بوسیدم بعد چن دقیقه ولم کرد
کوک: اخیش خو....... نزاشتم حرف بزنه ایندفعه من بوسیدمش
هانا: دیدی چقد زورت میاد یکی حرفتو قط کنه
کوک: اتفاقا اگه تو بخوای ببوسیم خیلیم عالیه
هانا: مردک بانی، زود اماده شو بریم
کوک: وایسا
هانا: چرا
اومد نزدیکم اینبار گونمو بوس کرد
کوک: 5دقیقه ای حاضرم
هانا: 5دقیقه یا5ساعت؟ تورو که میشناسم 5دقیقت تبدیل بع5ساعت میشه
رفتم اتاق سوهیون(برا سوهیون اتاق اماده کردن اسلاید2)نبود رفتم پایین سوهیون نبود رفتم اشپزخونه دیدم پیش اجوماسهانا: اینجایی؟ فسقلی میدونی چقد دنبالت گشتم
سوهیون: اینجا بودم
رفتم صندلی رو کشیدم عقب نشستم پیشش
اجوما: این بچه چرا انقد شیرینه
هانا: از شیرینم شیرین تره
بعد1ساعت بلاخره کوک تشریف فرما شد
کوک: خب بریم
هانا: گفتی5دقیقه ای حاضرم
کوک: خب 5دقیقه بود دیگه
هانا: 1ساعت گذشته
کوک: واقعا؟
رفتیم پارکینگ سوار ماشین شدیم راننده راه افتاد
گوشیم زنگ خورد مامانم بود
«هانا: بله
یونهی: سلام عزیزم خوبی
هانا: مرسی مامان خوبم خودتون خوبین
یونهی: مام خوبیم، راستی
هانا:هوم
یونهی: یه انجمن داشتیم با دوستامون
هانا: خب؟
یونهی: توهم باید بیای
هانا: به من چه خب
یونهی: همه باید امروز دخترامونم با خودمون ببرین
هانا: مامان داریم میریم بگردیم حوصله ندارم
یونهی: زیاد وقت نمیبره لوکیشن میفرستم حتما بیای
هانا: آیشش باشه
قط کردم»
کوک: خاله یونهی چی گف
هانا: میگه انجمنی بود که با دوستاشون داشتن امروز همه باید دختراشونو بیارن
کوک: خب توکه دختر مامانت نیستی
هانا: پس دختر کیم
کوک: baby girl منی
هانا: بیا اینو به مامانم بگو، بیا لوکیشنم فرستاد
ادرسو به راننده دادم
کوک: پس ما چیکار کنیم
هانا: شما خوشبگذرونین تا من بیام
سوهیون: بدون تو خوس نمیگزله(خوش نمیگذره)
هانا: با این بانی بیشتراز من خوش میگذره(اشاره به کوک)
سوهیون: میدونم ولی ژود بیا
هانا: باشه عشقم
رسیدیم خواستم پیاده شم که کوک دستمو گرف وقتی برگشتم سمتش یه بوسه سطحی رو لبام گذاش پیاده شدم داخل یه کافه قرار گذاشته بودن رفتم داخل داشتم دنبال مامانم اینا میگشتم که مامانمو دیدم رفتم سمتشون که با چیزی که دیدم به چشام اعتماد نکردم
هانا: من موافقم سوهیون توچی؟
سوهیون: اله بلیم(بریم)
داشتیم لباس های سوهیون رو براش میپوشیدیم که کوک گف
کوک: عشقم تو برو لباساتو بپوش من ماله سوهیون رو واسش میپوشم
هانا: باشه
پاشدم گونشو بوس کردم عاشق این لپ های نرمشم هرچی بوسشون کنی سیر نمیشی رفتم لباس پوشیدم(اسلاید1)ادکلنمو برداشتم زدم به گردنم و مچ دستم اومدم برگردم که دیدم کوک پشتم وایساده
هانا: لباسای سوهیو....... مث همیشش نزاش حرفمو بزنم که بوسیدم بعد چن دقیقه ولم کرد
کوک: اخیش خو....... نزاشتم حرف بزنه ایندفعه من بوسیدمش
هانا: دیدی چقد زورت میاد یکی حرفتو قط کنه
کوک: اتفاقا اگه تو بخوای ببوسیم خیلیم عالیه
هانا: مردک بانی، زود اماده شو بریم
کوک: وایسا
هانا: چرا
اومد نزدیکم اینبار گونمو بوس کرد
کوک: 5دقیقه ای حاضرم
هانا: 5دقیقه یا5ساعت؟ تورو که میشناسم 5دقیقت تبدیل بع5ساعت میشه
رفتم اتاق سوهیون(برا سوهیون اتاق اماده کردن اسلاید2)نبود رفتم پایین سوهیون نبود رفتم اشپزخونه دیدم پیش اجوماسهانا: اینجایی؟ فسقلی میدونی چقد دنبالت گشتم
سوهیون: اینجا بودم
رفتم صندلی رو کشیدم عقب نشستم پیشش
اجوما: این بچه چرا انقد شیرینه
هانا: از شیرینم شیرین تره
بعد1ساعت بلاخره کوک تشریف فرما شد
کوک: خب بریم
هانا: گفتی5دقیقه ای حاضرم
کوک: خب 5دقیقه بود دیگه
هانا: 1ساعت گذشته
کوک: واقعا؟
رفتیم پارکینگ سوار ماشین شدیم راننده راه افتاد
گوشیم زنگ خورد مامانم بود
«هانا: بله
یونهی: سلام عزیزم خوبی
هانا: مرسی مامان خوبم خودتون خوبین
یونهی: مام خوبیم، راستی
هانا:هوم
یونهی: یه انجمن داشتیم با دوستامون
هانا: خب؟
یونهی: توهم باید بیای
هانا: به من چه خب
یونهی: همه باید امروز دخترامونم با خودمون ببرین
هانا: مامان داریم میریم بگردیم حوصله ندارم
یونهی: زیاد وقت نمیبره لوکیشن میفرستم حتما بیای
هانا: آیشش باشه
قط کردم»
کوک: خاله یونهی چی گف
هانا: میگه انجمنی بود که با دوستاشون داشتن امروز همه باید دختراشونو بیارن
کوک: خب توکه دختر مامانت نیستی
هانا: پس دختر کیم
کوک: baby girl منی
هانا: بیا اینو به مامانم بگو، بیا لوکیشنم فرستاد
ادرسو به راننده دادم
کوک: پس ما چیکار کنیم
هانا: شما خوشبگذرونین تا من بیام
سوهیون: بدون تو خوس نمیگزله(خوش نمیگذره)
هانا: با این بانی بیشتراز من خوش میگذره(اشاره به کوک)
سوهیون: میدونم ولی ژود بیا
هانا: باشه عشقم
رسیدیم خواستم پیاده شم که کوک دستمو گرف وقتی برگشتم سمتش یه بوسه سطحی رو لبام گذاش پیاده شدم داخل یه کافه قرار گذاشته بودن رفتم داخل داشتم دنبال مامانم اینا میگشتم که مامانمو دیدم رفتم سمتشون که با چیزی که دیدم به چشام اعتماد نکردم
۱۱.۷k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.