عشق دست جمعی پارت (۲)
عشق دست جمعی پارت (۲)
+سلامممممممممم من اومدم
پ.ات: من نمیدونم تواینقدر انرژیو ازکجااوردی؟
م.ات: پدرت راست میگه جای تعجبه(خنده)
+یاااااااا اُبا واُما وقتی اتیش پاره باشی وخون اشام معلومه پر انرژی هستی (خنده)
پ.ات وم. ات: باشه باشه
پ. نامجون: پسرم توچرا اینقدر خسته ای
م. نامجون: اره عزیزم پدرت درست میگه
قبلاًوقتی از دانشگاه میومدی سرحال تر بودی (لبخند)
_اماوابا اگه بااین دیو دوهزار چهره سروکله داشتین مفهمیدین حالا شانس من امروز از همه روزاخسته ترم این روی دنده لجبازی وانرژی بیدار شده (خسته وپوکر)
&نامی نیازی نیست بااین هرزه سروکله بزنی تاوقتی من هستم (باناز وچسبیدن به نامجون)
پ. لایلا: هرزه تویی که هرشب توی باری وزیر یکی هستی
&چی ش. شمااز کجامید. ونین حتماًاون بهتون گفته نه اون یک درو
پ.لایلا: یک سیلی زد تودهن لایلا
+ب. بخشید م. من باعث شدم میرم تواتاقم (بغض واروم)
م. ات: ا.ت دخترم (ناراحت)
پ. ات: من میرم پیش دخترم وتوحواست باشه دیگه دخترت نزدیک دختر من نشه (عصبی)
ویوا.ت
نشستم تواتاق تامیتونستم گریه کردم داشتم گریه می کردم که پدرم ومادرم وارد
اتاق شدن مادرم تادید دارم گری می کنم بغلم کرد
م. ات: عزیزم چیزی نیست من وبابایی اینجاییم (لبخند و بغل کردن)
پ. ات: مادرت درست میگه عزیزم (لبخند وبغل کردن)
+سلامممممممممم من اومدم
پ.ات: من نمیدونم تواینقدر انرژیو ازکجااوردی؟
م.ات: پدرت راست میگه جای تعجبه(خنده)
+یاااااااا اُبا واُما وقتی اتیش پاره باشی وخون اشام معلومه پر انرژی هستی (خنده)
پ.ات وم. ات: باشه باشه
پ. نامجون: پسرم توچرا اینقدر خسته ای
م. نامجون: اره عزیزم پدرت درست میگه
قبلاًوقتی از دانشگاه میومدی سرحال تر بودی (لبخند)
_اماوابا اگه بااین دیو دوهزار چهره سروکله داشتین مفهمیدین حالا شانس من امروز از همه روزاخسته ترم این روی دنده لجبازی وانرژی بیدار شده (خسته وپوکر)
&نامی نیازی نیست بااین هرزه سروکله بزنی تاوقتی من هستم (باناز وچسبیدن به نامجون)
پ. لایلا: هرزه تویی که هرشب توی باری وزیر یکی هستی
&چی ش. شمااز کجامید. ونین حتماًاون بهتون گفته نه اون یک درو
پ.لایلا: یک سیلی زد تودهن لایلا
+ب. بخشید م. من باعث شدم میرم تواتاقم (بغض واروم)
م. ات: ا.ت دخترم (ناراحت)
پ. ات: من میرم پیش دخترم وتوحواست باشه دیگه دخترت نزدیک دختر من نشه (عصبی)
ویوا.ت
نشستم تواتاق تامیتونستم گریه کردم داشتم گریه می کردم که پدرم ومادرم وارد
اتاق شدن مادرم تادید دارم گری می کنم بغلم کرد
م. ات: عزیزم چیزی نیست من وبابایی اینجاییم (لبخند و بغل کردن)
پ. ات: مادرت درست میگه عزیزم (لبخند وبغل کردن)
۲.۶k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.