پارت ۳۴

پارت ۳۴

چند روز از تولدت و اتفاقاتش می گذشت و تو توی این مدت درگیر فکر کردن به احساساتت و افکارت بودی . النا ... تو یه حس خاصی بهش داری . این واقعا خیلی عجیبه
+ شاید این فقط به خاطر عادت کردنه . ممکنه بعدا که برم دیگه هپچین احساسی رو نداشته باشم
شاید بهتر باشه دیگه بهش فکر نکنی چون انگار اصلا فایده ای نداره و به نتیجه ای نمیرسی
دیشب النا بیمارستان بود و خونه نیومده بود برای همین تصمیم گرفتی یه غذای خوب درست کنی چون اون بیشتر اوقات وقتی سرکارشه ، غذایی نمیخوره و میگه که از غذاهای اونجا اصلا خوشش نمیاد
(ساعت ۲ بعدازظهر)
- اخخخخ بالاخره رسیدم خونه
+ خوش اومدی . بیشتر از چیزی که فکر میکردم طول کشید تا بیای
کیفش رو روی میز گذاشت
- آره دیشب کلی کار کردم و امروزم تا همین چند دقیقه پیش ولم نکردن
+ به نظر خیلی خسته ای . بهتره بعد از غذا بری بخوابی
- اره موافقم
و بعد یک دفعه چیزی یادش اومد و کیفش رو باز کرد و از داخلش ۲ تا بلیط بیرون آورد
- داشت یادم می رفت ! دیروز یکی از همکارام این دوتا بلیط سینما رو داد بهم . خودش میخواسته با یکی بره ولی مثل اینکه برنامه دوتاشون یکم بهم ریخته و برای همین داد به من
+ خب حالا چه فیلمیه؟
  Blue Valentine . عاشقانه ست ولی به نظرم قشنگه -
بعدشم خندید
- فکر کنم همکارم با یکی قرار داشته که این فیلم رو انتخاب کرده
فیلم های عاشقانه رو دوست نداشتی ولی مخالفتی نکردی
+ باشه . ساعت چند باید بریم؟
- امشب ساعت ۸ . زمان خوبیه
+ پس برای خوابیدن وقت داری
و ظرف های غذارو روی میز گذاشتی
- آره.  واووو اینا خیلی خوشمزه به نظر میان!

دیروز کارام زیاد بود برای همین نشد که پارت بدم 😅