برده ی رام نشدنی p9
"برده ی رام نشدنی"
پارت نه :
ویو اریکا :
بعد از چند دیقه کوک با یه لباس خواب بلند اومد بیرون و رفتیم حیاط پشتی ، من رفتم رو یه صندلی رو به استخر نشستم که نگام به کوک خورد که داشت لباس خوابشو در میاورد که زیرش هیچی جز یه شلوارک مشکی بالای زانو نداشت .. سریع خودمو جمع و جور کردم و سعی کردم حواسمو پرت کنم و مجله ی روی میز کنارمو برداشتم و باز کردم و به عکساش نگام کردم ولی یه مشکلی هست عکسا چرا اینشکلی اند؟
یهو کوک زد زیر خنده .. یکم به خودم دقت کردم ، شاید لباسم یه جوری شده باشه...ولی لباسم که اوکیه پس کوک چرا داره بهم میخنده ؟
یکم که دقت کردم دیدم با خنده هی داره میگه مجله ..مجله .. بعد متوجه شدم ریدم و مجله رو برعکس دستم گرفتم .. کوک کم کم آروم شد..
-: دختر مجله رو برعکس گرفتی باشه فهمیدم حواست به سیکس پک هام نیست باشه* پوزخند *
+: گگگگ بی مزه * زیر لب گفتم *
کوک رفت تو آب و کم کم برده ها تک تک اومدن تا بهش نوشیدنی و آب میوه ی خوراکی بدن..ولی برده هاش یه جوری اند ، همشون لباسای تنگ و کوتاه پوشیدن مگه اینجا باره؟ من که سر از کار اینا در نیاوردم ..
تو همین فکرا بودم که دیدم هانا دست یه برده رو گرفته که خیلی با بقیه ی برده ها فرق داشت ، هم لباسش و هم طرز آرایشش..
هانا اون دخترو برد سمت کوک و کوک یه نگاه سرد به اون دختر کرد که اون دختر برده رفت داخل آب..
داشتم دیگه شاخ در میاوردم ، ینی چی؟ اینجا چخبره؟ اون برا چی رفت داخل آب؟
کم کم دختره خودشو به کوک نزدیک کرد و یه لیوان آبمیوه رو برداشت و با یه لبخند مضخرف نی آبمیوه رو گذاشت تو دهن کوک..
داشتم عین زودپز سوت میکشیدم .. من چم شده؟
+: هی تو!* بلند *
* دختره برگشت بهم نگاه کرد ، کوک هم همینطور*
* از جام بلند شدم و رفتم سمتشون و لبه ی استخر با خشتک باز رو زانو هم نشستم *
+: ببین .. بهتره قبل از اینکه خونی ریخته بشه گورتو گم کنی .. خب ؟* ترسناک *
* کوک نگاه های خمارش شروع میشه ظاهرا فهمیده دارم روش حساسیت به خرج میدم *
* علامت دختره ÷*
÷ منظورتو متوجه نمیشم اصن تو کی هستی؟ کوک این کیه ؟
ویو کوک :
من که زبونم از رفتارش گیر کرده بود نمیتونستم حرفی بزنم و فقط به داخل آب نگاه میکردم که با صدای بلند و عصبی اریکا سرم بالا اومد..
+: گفتم گمشو بیا بیرونننننن * عربده *
لایک و کامنت یادتون نره :)
پارت نه :
ویو اریکا :
بعد از چند دیقه کوک با یه لباس خواب بلند اومد بیرون و رفتیم حیاط پشتی ، من رفتم رو یه صندلی رو به استخر نشستم که نگام به کوک خورد که داشت لباس خوابشو در میاورد که زیرش هیچی جز یه شلوارک مشکی بالای زانو نداشت .. سریع خودمو جمع و جور کردم و سعی کردم حواسمو پرت کنم و مجله ی روی میز کنارمو برداشتم و باز کردم و به عکساش نگام کردم ولی یه مشکلی هست عکسا چرا اینشکلی اند؟
یهو کوک زد زیر خنده .. یکم به خودم دقت کردم ، شاید لباسم یه جوری شده باشه...ولی لباسم که اوکیه پس کوک چرا داره بهم میخنده ؟
یکم که دقت کردم دیدم با خنده هی داره میگه مجله ..مجله .. بعد متوجه شدم ریدم و مجله رو برعکس دستم گرفتم .. کوک کم کم آروم شد..
-: دختر مجله رو برعکس گرفتی باشه فهمیدم حواست به سیکس پک هام نیست باشه* پوزخند *
+: گگگگ بی مزه * زیر لب گفتم *
کوک رفت تو آب و کم کم برده ها تک تک اومدن تا بهش نوشیدنی و آب میوه ی خوراکی بدن..ولی برده هاش یه جوری اند ، همشون لباسای تنگ و کوتاه پوشیدن مگه اینجا باره؟ من که سر از کار اینا در نیاوردم ..
تو همین فکرا بودم که دیدم هانا دست یه برده رو گرفته که خیلی با بقیه ی برده ها فرق داشت ، هم لباسش و هم طرز آرایشش..
هانا اون دخترو برد سمت کوک و کوک یه نگاه سرد به اون دختر کرد که اون دختر برده رفت داخل آب..
داشتم دیگه شاخ در میاوردم ، ینی چی؟ اینجا چخبره؟ اون برا چی رفت داخل آب؟
کم کم دختره خودشو به کوک نزدیک کرد و یه لیوان آبمیوه رو برداشت و با یه لبخند مضخرف نی آبمیوه رو گذاشت تو دهن کوک..
داشتم عین زودپز سوت میکشیدم .. من چم شده؟
+: هی تو!* بلند *
* دختره برگشت بهم نگاه کرد ، کوک هم همینطور*
* از جام بلند شدم و رفتم سمتشون و لبه ی استخر با خشتک باز رو زانو هم نشستم *
+: ببین .. بهتره قبل از اینکه خونی ریخته بشه گورتو گم کنی .. خب ؟* ترسناک *
* کوک نگاه های خمارش شروع میشه ظاهرا فهمیده دارم روش حساسیت به خرج میدم *
* علامت دختره ÷*
÷ منظورتو متوجه نمیشم اصن تو کی هستی؟ کوک این کیه ؟
ویو کوک :
من که زبونم از رفتارش گیر کرده بود نمیتونستم حرفی بزنم و فقط به داخل آب نگاه میکردم که با صدای بلند و عصبی اریکا سرم بالا اومد..
+: گفتم گمشو بیا بیرونننننن * عربده *
لایک و کامنت یادتون نره :)
۷.۳k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.