پارت 9 خون سیاه
Black_blood
part9
هانا: فعلا خداحافظ
هیون جو: خدافظ
هانا: رفتم تو کلاس که تهیونگ پیش جونکوک بود و داشت می خندید نمیدونم چرا لپام گل انداخت
یونا: سلام هانا خوبی از زنگ قبل ندیدمت
هانا: اوهوم خوبم
یونا: چرا لپات گل انداخته مطمئنی حالت خوبه
هانا: ها نه بابا خوبم
جونکوک: اخی بمیرم خجالت کشید
یونا: واسه چی اخه
جیمین: و ان گاه بود که هانا بر روی عشق خود سقوط کرد و ناگهان
تهیونگ: و ناگهان تهیونگ کله جیمین را کند
یونا: چیز خاصی شده که من خبر ندارم
هانا: نـــــه بابا چیز خاص چه چیز خاصی مثلا چرا چرتو پرت میگمی هـــــه😂
یونا: فکنم واقعا حالت خوب نیست😐
جونکوک: اههههه برو سر اصل مطلب هانا تهیونگ همو بوسیدن البته اشتباهی
یونا: خوب این که چیز خاصی نیست
جونکوک: شما راحت باش چیز مهم نیست
تهیونگ: اوهوم چیز خاصی نیست پس فکنم اخر سال که افتادید هم چیز خاصی نیست چون الان اقای هان چند دقیقه هست تو کلاسه
جونکوک: هیواییی چی میگیـــی
=بله پسرم بله بله منم الان میگم این زنگ تو بیرون از کلاس به درس گوش میدید
یونا: اههه
=وهمچنین شما
جونکوک: استاد ما بریم دیگه
=علاقه خاستی به بیرون شدن از کلاس داری شما
جونکوک: هیوایی استاد چی میگی من فقط علاقه خاستی به ضایع شدن دیگران دارم
یونا: الان منظورت منم
=اگه میخواید ادامه بدید خودم بیرونتون کنم
یونا: استاد با اجازه حالا(داخل راهرو) راحت شدی
جونکوک: راحت تر از همشیه
یونا: ایی خدا تو مشکلت با من چیه
جونکوک: از اذیت کردنت خوشم میاد
یونا:خوب برای چی مگه کرم داری
جونکوک: یونا جون ببین قربونم بشی خدا وقتی آداما رو خلق میکنه یکی از موارد خاک هست متسفانه وقتی منو داشته خلق میکرده اون مقدار خاکی که استفاده شده پر کرم بوده حالا فهمیدی
یونا: من بعضی اوقات میگم این پسره نوه گم شده انیشتنگ هست
جونکوک: پس چی فکر کردی تازه من سر به سر هرکسی نمیزارم حتما طرف مقابل ادم مهمی برام بوده
یونا: خوب... خوب الان چه ربطی داشت
جونکوک:حتما باید مستقیم به خود خرش اعتراف کنم(تو دلش)
یونا: دیگه حرفی بینمون رد و بدل نشد تا زنگ خورد
تهیونگ: بهتون خوش گذشت
هانا: یونا جون دوست خوبم تو درس عبرت نمیگری نه میگن چی نخند بهر کسی اول خودت بعدن کسی
یونا: اون احیانن چاه نکن بهر کسی اول خودت بعدن کسی
هانا: قانون هانا که فعلا اینو میگه
یونگی: راستی بچه ها زنگ اخر ها ما بریم دیگه نه
جیمین: نه بابا داریــم
یونگی: جیمین جون دو دقیقه اون گاراژ رو ببندی کسی نمیگه لالی
جیمین: اها ارع ارع ما بریم دیگه فعلا خداحفظ
هانا یونا: خدافظ
The end of the part9
part9
هانا: فعلا خداحافظ
هیون جو: خدافظ
هانا: رفتم تو کلاس که تهیونگ پیش جونکوک بود و داشت می خندید نمیدونم چرا لپام گل انداخت
یونا: سلام هانا خوبی از زنگ قبل ندیدمت
هانا: اوهوم خوبم
یونا: چرا لپات گل انداخته مطمئنی حالت خوبه
هانا: ها نه بابا خوبم
جونکوک: اخی بمیرم خجالت کشید
یونا: واسه چی اخه
جیمین: و ان گاه بود که هانا بر روی عشق خود سقوط کرد و ناگهان
تهیونگ: و ناگهان تهیونگ کله جیمین را کند
یونا: چیز خاصی شده که من خبر ندارم
هانا: نـــــه بابا چیز خاص چه چیز خاصی مثلا چرا چرتو پرت میگمی هـــــه😂
یونا: فکنم واقعا حالت خوب نیست😐
جونکوک: اههههه برو سر اصل مطلب هانا تهیونگ همو بوسیدن البته اشتباهی
یونا: خوب این که چیز خاصی نیست
جونکوک: شما راحت باش چیز مهم نیست
تهیونگ: اوهوم چیز خاصی نیست پس فکنم اخر سال که افتادید هم چیز خاصی نیست چون الان اقای هان چند دقیقه هست تو کلاسه
جونکوک: هیواییی چی میگیـــی
=بله پسرم بله بله منم الان میگم این زنگ تو بیرون از کلاس به درس گوش میدید
یونا: اههه
=وهمچنین شما
جونکوک: استاد ما بریم دیگه
=علاقه خاستی به بیرون شدن از کلاس داری شما
جونکوک: هیوایی استاد چی میگی من فقط علاقه خاستی به ضایع شدن دیگران دارم
یونا: الان منظورت منم
=اگه میخواید ادامه بدید خودم بیرونتون کنم
یونا: استاد با اجازه حالا(داخل راهرو) راحت شدی
جونکوک: راحت تر از همشیه
یونا: ایی خدا تو مشکلت با من چیه
جونکوک: از اذیت کردنت خوشم میاد
یونا:خوب برای چی مگه کرم داری
جونکوک: یونا جون ببین قربونم بشی خدا وقتی آداما رو خلق میکنه یکی از موارد خاک هست متسفانه وقتی منو داشته خلق میکرده اون مقدار خاکی که استفاده شده پر کرم بوده حالا فهمیدی
یونا: من بعضی اوقات میگم این پسره نوه گم شده انیشتنگ هست
جونکوک: پس چی فکر کردی تازه من سر به سر هرکسی نمیزارم حتما طرف مقابل ادم مهمی برام بوده
یونا: خوب... خوب الان چه ربطی داشت
جونکوک:حتما باید مستقیم به خود خرش اعتراف کنم(تو دلش)
یونا: دیگه حرفی بینمون رد و بدل نشد تا زنگ خورد
تهیونگ: بهتون خوش گذشت
هانا: یونا جون دوست خوبم تو درس عبرت نمیگری نه میگن چی نخند بهر کسی اول خودت بعدن کسی
یونا: اون احیانن چاه نکن بهر کسی اول خودت بعدن کسی
هانا: قانون هانا که فعلا اینو میگه
یونگی: راستی بچه ها زنگ اخر ها ما بریم دیگه نه
جیمین: نه بابا داریــم
یونگی: جیمین جون دو دقیقه اون گاراژ رو ببندی کسی نمیگه لالی
جیمین: اها ارع ارع ما بریم دیگه فعلا خداحفظ
هانا یونا: خدافظ
The end of the part9
۱۲.۳k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.