فیک من بخاطر تو میمیرم: پارت چهارده
*فردا*
امروز خیلی تمرین کردم مخ بزنم و تمیرنامو رو بادیگاردا و خدمتکارای مرد انجام میدادم و جواب میداد.امیدوارم دونگ ووکم مث اینا اسون باشه. داشتن امادم میکردن..یه لباس خیلی هات سبز کوتاه و باز تنم کردن خیلی خوب بدنمو نمایش میداد..من فقط با بدنم میتونستم مخشو بزنم..موهامم که خرمایی و بلند بود و صاف کردن و بدون حالت فقط صافش کردن.
درکل خیلی خوشتیپ شده بودم..سوار بنزی که برام گذاشته بودن شدمو رفتم سمت رستوران..یه رستوران شیک و مجلل رفتم تو..فقط جای ادمای پولدارو باکلاس بود..سعی کردم وقار خودمو حفظ کنم..نشستم رویه صندلی و یه آبجو گرفتم..داشتم ابجومو میخوردم که یه پسری اومد کنارم نشست. نمیشناختمش..
پسره:سهون هستم
میا:خوشبختم
سهون:نمیخای شماره بدی؟
میا:موبایل ندارم
سهون خنده ای کرد گفت:تو این دوره زمونه بدون موبایل؟
میا:به موبایل اعتقادی ندارم..
سهون:باشه.حیف شد ازت خوشم اومده بود.
لبخندی زدم بهشو رفت..خدایا پس دونگ ووک کجاست..اصن امشب میاد؟ با چشام دنبالش میگشتم و بالاخره دیدمش..سعی کردم وقتی داره نگام میکنه نگاش نکنم ولی تو چشمش باشم.ابجومو که خوردم رفتم سمتش تا یکی دیگه بردارم.به قسمت بار تکیه داده بود.من یه ابجوی دیگه خاستم و منتظر شدم تا بهم بدن و تو همون موقع متوجه شدم داره نگام میکنه.
دونگ ووک:خوشگلی
میا:از ادمایی که کتابو از رو جلدشون قضاوت میکنن خوشم نمیاد
*سعی کردم یکم ناز کنم تا بنظرش جذاب تر برسم*
دونگ ووک:معذرت میخام..لطفا بزار کتابو بخونم بعد قضاوتش کنم
میا:چرا باید به کسی که نمیشناسمش اعتماد کنم؟
دونگ ووک:خب منو بشناس
میا:قصد ندارم خودمو درگیر هوسای زودگذر کنم
دونگ ووک:هرچی میخای بهت میدم..شبو با من باش
میا:من به اشیا نیازی ندارم
دونگ ووک:چرا انقد سفتی؟اگه قلبمو بدم بهت چی؟
میا:چرا انقد اصرار داری نزدیکم بشی؟
دونگ ووک:خب..راستش..میخام بهت اعتراف کنم..من تاحالا تو نگاه اول عاشق کسی نشدم..اما تو..تو اولینو اخرین عشق منی
میا:الان تو این چند دقیقه انقد منو خوب شناختی که اولین و اخرین عشقت شدم؟
دونگ ووک:من به حسم اعتماد دارم..توهم اعتماد کن
میا:من تو زندگیم از اینکه زود به ادما اعتماد کردم ضربه های زیادی خوردم. نمیخام دوباره تکرار بشه
دونگ ووک:پس حداقل بیا بیشتر اشنا بشیم،دونگ ووکم
میا:ماریا هستم
امروز خیلی تمرین کردم مخ بزنم و تمیرنامو رو بادیگاردا و خدمتکارای مرد انجام میدادم و جواب میداد.امیدوارم دونگ ووکم مث اینا اسون باشه. داشتن امادم میکردن..یه لباس خیلی هات سبز کوتاه و باز تنم کردن خیلی خوب بدنمو نمایش میداد..من فقط با بدنم میتونستم مخشو بزنم..موهامم که خرمایی و بلند بود و صاف کردن و بدون حالت فقط صافش کردن.
درکل خیلی خوشتیپ شده بودم..سوار بنزی که برام گذاشته بودن شدمو رفتم سمت رستوران..یه رستوران شیک و مجلل رفتم تو..فقط جای ادمای پولدارو باکلاس بود..سعی کردم وقار خودمو حفظ کنم..نشستم رویه صندلی و یه آبجو گرفتم..داشتم ابجومو میخوردم که یه پسری اومد کنارم نشست. نمیشناختمش..
پسره:سهون هستم
میا:خوشبختم
سهون:نمیخای شماره بدی؟
میا:موبایل ندارم
سهون خنده ای کرد گفت:تو این دوره زمونه بدون موبایل؟
میا:به موبایل اعتقادی ندارم..
سهون:باشه.حیف شد ازت خوشم اومده بود.
لبخندی زدم بهشو رفت..خدایا پس دونگ ووک کجاست..اصن امشب میاد؟ با چشام دنبالش میگشتم و بالاخره دیدمش..سعی کردم وقتی داره نگام میکنه نگاش نکنم ولی تو چشمش باشم.ابجومو که خوردم رفتم سمتش تا یکی دیگه بردارم.به قسمت بار تکیه داده بود.من یه ابجوی دیگه خاستم و منتظر شدم تا بهم بدن و تو همون موقع متوجه شدم داره نگام میکنه.
دونگ ووک:خوشگلی
میا:از ادمایی که کتابو از رو جلدشون قضاوت میکنن خوشم نمیاد
*سعی کردم یکم ناز کنم تا بنظرش جذاب تر برسم*
دونگ ووک:معذرت میخام..لطفا بزار کتابو بخونم بعد قضاوتش کنم
میا:چرا باید به کسی که نمیشناسمش اعتماد کنم؟
دونگ ووک:خب منو بشناس
میا:قصد ندارم خودمو درگیر هوسای زودگذر کنم
دونگ ووک:هرچی میخای بهت میدم..شبو با من باش
میا:من به اشیا نیازی ندارم
دونگ ووک:چرا انقد سفتی؟اگه قلبمو بدم بهت چی؟
میا:چرا انقد اصرار داری نزدیکم بشی؟
دونگ ووک:خب..راستش..میخام بهت اعتراف کنم..من تاحالا تو نگاه اول عاشق کسی نشدم..اما تو..تو اولینو اخرین عشق منی
میا:الان تو این چند دقیقه انقد منو خوب شناختی که اولین و اخرین عشقت شدم؟
دونگ ووک:من به حسم اعتماد دارم..توهم اعتماد کن
میا:من تو زندگیم از اینکه زود به ادما اعتماد کردم ضربه های زیادی خوردم. نمیخام دوباره تکرار بشه
دونگ ووک:پس حداقل بیا بیشتر اشنا بشیم،دونگ ووکم
میا:ماریا هستم
۲۳.۲k
۱۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.