☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡part_⁵ঔৣ͡ ͜
جین: چرا همش من باید چیزاتونو جمع کن تنبلا هی باش ما هام اح.... عه سلام جونگکوک
تهیونگ: زدمت زدمت ببین.... سلام جونگکوک
شوگا: نخیرم زدی به درخت... سلام جونگکوک
جیهوپ:(در حال خوردن) سلام جونگکوک
جونگکوک: چخبرتونه اینقدر بهم ریختین جین هیونگ بیچاره وایسین بیام کمکتون اینجا رو باهم بترکونیم
جین: ساکت بشینید ببینم
جونگکوک: بشینید باهاتون حرف دارم تا ساعت 10 هم بیشتر وقت ندارم
تهیونگ: چرا بعد کلی دیدیمت ما که
جونگکوک: پدر بزرگم گفته می خواد موضوع مهمی بگه اوففف بیاین
تهیونگ: باش
نشستن دور هم
جیهوپ: خب
جونگکوک: خب چی
شوگا: بابا تعریف کن چیشده
جونگکوک: آها اون باشه خب
شوگا: خیلی خوبه که اومدی کره
جونگکوک: اوهوم
تهیونگ: اصلا چرا اومدی کره
جونگکوک: پدر بزرگ گفت میایم کار داریم برا همیشه هم میمونیم
شوگا: پس باندت چی
جونگکوک: قراره اینجا سر پا شه
جین: نامجون و جیمین چی
جونگکوک: جیمین دست راستم و رفیقم دیگه نامجونم میاد فردا کره
جیهوپ: خوبه
جونگکوک: دیگه چه خبر
ات ویو
......
☆͜͡part_⁵ঔৣ͡ ͜
جین: چرا همش من باید چیزاتونو جمع کن تنبلا هی باش ما هام اح.... عه سلام جونگکوک
تهیونگ: زدمت زدمت ببین.... سلام جونگکوک
شوگا: نخیرم زدی به درخت... سلام جونگکوک
جیهوپ:(در حال خوردن) سلام جونگکوک
جونگکوک: چخبرتونه اینقدر بهم ریختین جین هیونگ بیچاره وایسین بیام کمکتون اینجا رو باهم بترکونیم
جین: ساکت بشینید ببینم
جونگکوک: بشینید باهاتون حرف دارم تا ساعت 10 هم بیشتر وقت ندارم
تهیونگ: چرا بعد کلی دیدیمت ما که
جونگکوک: پدر بزرگم گفته می خواد موضوع مهمی بگه اوففف بیاین
تهیونگ: باش
نشستن دور هم
جیهوپ: خب
جونگکوک: خب چی
شوگا: بابا تعریف کن چیشده
جونگکوک: آها اون باشه خب
شوگا: خیلی خوبه که اومدی کره
جونگکوک: اوهوم
تهیونگ: اصلا چرا اومدی کره
جونگکوک: پدر بزرگ گفت میایم کار داریم برا همیشه هم میمونیم
شوگا: پس باندت چی
جونگکوک: قراره اینجا سر پا شه
جین: نامجون و جیمین چی
جونگکوک: جیمین دست راستم و رفیقم دیگه نامجونم میاد فردا کره
جیهوپ: خوبه
جونگکوک: دیگه چه خبر
ات ویو
......
۸.۷k
۰۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.