فیک: عـ شـ ق نـ ا تـ مـ ام/ UNFINISHED love
فیک: عـشـق نـا تـمـام/ UNFINISHED love
پـارت [17]
سوجین*
ساعت ۶ بود و ما قرار بود ۸ بریم چون مهمونی بزرگی بود نباید ساده میپوشیدم
گشنم بود
+آجوماا
آجوما:بله عزیزم؟
+آجونا من گشنمه
آجوما:چیمیخوای برات درست کنم؟
+آجوما یکم پیش با کوک که خرید کردیم رامیون تند هم خریده بودیم اون
آجوما:باشه دخترم بشین الان زود حاضر میشه
.
.
.
+مرسی آجوما
آجوما:خواهش میکنم دخترم
سوجین*
از حموم در اومدم و حوله رو پیچیدم به خودم و یکم جلو آینه قربون صدقه خودم رفتم و بعد حوله رو در آوردم و حوله رو انداختم رو تخت
_عااااممم انگار بد موقعه ای اومدم
+*ساکت بود*
+نمیخوای گمشی بیروووننن
_گوه خوردم
+حالا خوردی گمشو بیروننن
_اوککیی
سوجین*
اوووفف اصن برا چی اومده بود....
یه شلوارک با یه تاب پوشیدم و جلو میز آرایشم نشستم و میکاپ کردم و بعد یه لباس چرم با کت چرم پوشیدم [عکسشو میزارم]و به ساعت نگام کردم ۱۵ دیقه به هشت مونده بود
.
.
.
م.س:سوجیین دخترم آمده ایی؟؟*در اتاقو باز کرد اومد تو*
+آره مامانی وایسا کیفم رو بردارم بیام
م.س:شبیه پرنسسا شدییی
.
.
.
_این لباست خیلی بازه
+تورو خدا ایراد نگیر
سوجون:زود عوصش کن
سوجون:اجازه نداری همچین لباس بازی رو بپوشی
پ.س:مگه شما باباشین که دخالت میکنین؟*اوووف☻️*
سوجون:ام...اما
پ.س:اما چی؟
م.س:بسه بریم
+بابایی دوست دارم
پ.س:منم همینطور عزیز دلم
.
.
.
+چقد بوی الکل و سیگار میاددد حالم داره بهم میخوره
پ.س:اولین بارت نیس که داری به این جمع میای فک میکردم عادت کردی
سوجون:کوک برو کنار سوجین وایسا تا اذیتش نکنن منم پشتشم تا از نگاه مردا اذیت نشه*طوری که فقط کوک بشنوه*
_اوکی
_پرنسس؟
+هوم؟
_میتونم از دستت بگیرم؟
+اوهوم
+کوکی؟
_جانم پرنسس؟
+هیچی
_اتفاقی افتاده پرنسس؟
+نه ولش کن
_اگه خواستی بهم بگو
+اوم
پ.س:خب شما میتونین بشین تو این قسمت
دونگ ووک:اووو ببین کی اینجاس آقای جئون
_این عوضی باز پیداش شد*آروم که فقط سوجین بشنوه*
پ.س:لی دونگ ووک؟
دونگ ووک:بله خودم هستم
دونگ ووک:واو چه دخترخانم زیبایی
سوجون:*اومد جلو سوجین*
سوجون:مشتاق دیدار آقای لی خیلی وقت بود ندیده بودمتون
دونگ ووک:ممنون منم همینطور
.
.
.
سوجین*
نگاهای سنگینی رو خودم حس میکردم یه کوچولو استرس گرفتم و به کوک نزدیکتر شدم
_چیشده پرنسس؟
+چیز حس میکنم یکی همش نگام میکنه
_*اطراف رو نگا کرد*
_اون دونگ ووک عوضی
+چرا همش نگا میکنه؟
_حتما داره نقشه میکشه
+کوک بریم یکم هوا بخوریم؟
_اوکی پرنسس بریم
+مرسی
.
.
.
سوجین*
از جمع اونا خارج شدیم و رفتیم کنار استخر بزرگی وایسادیم و کوک داشت یچیزایی میگف و من محو تماشاش شده بودم جوری که اصلا نمی فهمیدم چی میگه
_سوجین؟
+کوکی
_جانم پرنسس
+کوک میخوام یچیزی بت بگم
_بگو پرنسس
+نه ولش کن فک نکنم کار خوبی باشه
_مهم نی پرنسس بگو
+کوک بیا بریم تو بعدا میگم
_پرنسس الان من تا صبح خوابم نمیبره
+خب...
شرط ها ۲۰ تا لایک 👈🏿👉🏿
۲۰ تا کامنت 👈🏿👉🏿
پـارت [17]
سوجین*
ساعت ۶ بود و ما قرار بود ۸ بریم چون مهمونی بزرگی بود نباید ساده میپوشیدم
گشنم بود
+آجوماا
آجوما:بله عزیزم؟
+آجونا من گشنمه
آجوما:چیمیخوای برات درست کنم؟
+آجوما یکم پیش با کوک که خرید کردیم رامیون تند هم خریده بودیم اون
آجوما:باشه دخترم بشین الان زود حاضر میشه
.
.
.
+مرسی آجوما
آجوما:خواهش میکنم دخترم
سوجین*
از حموم در اومدم و حوله رو پیچیدم به خودم و یکم جلو آینه قربون صدقه خودم رفتم و بعد حوله رو در آوردم و حوله رو انداختم رو تخت
_عااااممم انگار بد موقعه ای اومدم
+*ساکت بود*
+نمیخوای گمشی بیروووننن
_گوه خوردم
+حالا خوردی گمشو بیروننن
_اوککیی
سوجین*
اوووفف اصن برا چی اومده بود....
یه شلوارک با یه تاب پوشیدم و جلو میز آرایشم نشستم و میکاپ کردم و بعد یه لباس چرم با کت چرم پوشیدم [عکسشو میزارم]و به ساعت نگام کردم ۱۵ دیقه به هشت مونده بود
.
.
.
م.س:سوجیین دخترم آمده ایی؟؟*در اتاقو باز کرد اومد تو*
+آره مامانی وایسا کیفم رو بردارم بیام
م.س:شبیه پرنسسا شدییی
.
.
.
_این لباست خیلی بازه
+تورو خدا ایراد نگیر
سوجون:زود عوصش کن
سوجون:اجازه نداری همچین لباس بازی رو بپوشی
پ.س:مگه شما باباشین که دخالت میکنین؟*اوووف☻️*
سوجون:ام...اما
پ.س:اما چی؟
م.س:بسه بریم
+بابایی دوست دارم
پ.س:منم همینطور عزیز دلم
.
.
.
+چقد بوی الکل و سیگار میاددد حالم داره بهم میخوره
پ.س:اولین بارت نیس که داری به این جمع میای فک میکردم عادت کردی
سوجون:کوک برو کنار سوجین وایسا تا اذیتش نکنن منم پشتشم تا از نگاه مردا اذیت نشه*طوری که فقط کوک بشنوه*
_اوکی
_پرنسس؟
+هوم؟
_میتونم از دستت بگیرم؟
+اوهوم
+کوکی؟
_جانم پرنسس؟
+هیچی
_اتفاقی افتاده پرنسس؟
+نه ولش کن
_اگه خواستی بهم بگو
+اوم
پ.س:خب شما میتونین بشین تو این قسمت
دونگ ووک:اووو ببین کی اینجاس آقای جئون
_این عوضی باز پیداش شد*آروم که فقط سوجین بشنوه*
پ.س:لی دونگ ووک؟
دونگ ووک:بله خودم هستم
دونگ ووک:واو چه دخترخانم زیبایی
سوجون:*اومد جلو سوجین*
سوجون:مشتاق دیدار آقای لی خیلی وقت بود ندیده بودمتون
دونگ ووک:ممنون منم همینطور
.
.
.
سوجین*
نگاهای سنگینی رو خودم حس میکردم یه کوچولو استرس گرفتم و به کوک نزدیکتر شدم
_چیشده پرنسس؟
+چیز حس میکنم یکی همش نگام میکنه
_*اطراف رو نگا کرد*
_اون دونگ ووک عوضی
+چرا همش نگا میکنه؟
_حتما داره نقشه میکشه
+کوک بریم یکم هوا بخوریم؟
_اوکی پرنسس بریم
+مرسی
.
.
.
سوجین*
از جمع اونا خارج شدیم و رفتیم کنار استخر بزرگی وایسادیم و کوک داشت یچیزایی میگف و من محو تماشاش شده بودم جوری که اصلا نمی فهمیدم چی میگه
_سوجین؟
+کوکی
_جانم پرنسس
+کوک میخوام یچیزی بت بگم
_بگو پرنسس
+نه ولش کن فک نکنم کار خوبی باشه
_مهم نی پرنسس بگو
+کوک بیا بریم تو بعدا میگم
_پرنسس الان من تا صبح خوابم نمیبره
+خب...
شرط ها ۲۰ تا لایک 👈🏿👉🏿
۲۰ تا کامنت 👈🏿👉🏿
۱۰.۲k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.