فیک (جرعت یا حقیقت؟) part 14
جرعت یا حقیقت ؟
پارت 14
شاید تا اونموقع سو وون نمیتونست بخوابه ولی با دو تا قرص کارش ساخته بود ...
اما حالا ! با یه بسته قرص خواب هم خوابش نمیبرد !
اون شب هوسوک به عشق دردغینی اعتراف کرد که قلب سو وون رو به درد اورد ...
فلش بک
( پیام ها )
+ سو وونا من بلاخره رو یکی کراش زدم !
- چی ؟
- هوسوک خودتی ؟
+ اره سو وونا خودمم
+ باورت نمیشه اگه بفهمی چه دختر خوشکلی اومده توی کمپانی !
- مهربونه ؟
اون لحظه بغض گلوی سو وونو گرفته بود ولی ...
هوسوک حس کرد داره بزرگترین دروغ زندگیشو میگه با دستاش لرزون تایپ کرد
+ خیلی !
- از من خوشکلتره ؟
هوسوک بهت زده به پیامی که براش اومده بود خیره شد ... چی باید میگفت ؟ مگه فرشته زیباتری از سو وون هم وجود داشت ؟
+ نه سو وونا تو خوشکلتری
اما قبل از ارسال پیام فکر کرد سو وکن اینطوری نمیتونه ازش دل بکنه !
پس پاک کرد و دوباره نوشت
+ اره سو وونا یکم از تو خوشکلتره !
- میشه بیام ببینمش ؟
حالا دیگه اشکاش گونه شو خیس کرده بود !
هوسوک با بغض تایپ میکرد
+ اره سو وونا باید بیای ببینی چقدر کیوت و مهربونه
" حتی تصورشم برام سخت بود این که سو وونی که این همه سال عاشق منه چطوری قراره با این موضوع کنار بیاد ؟ "
- باشه هوسوکا ! شبت بخیر
هوسوک میدونست این شب بخیر یهویی چه معنایب میتونه داشته باشه ...
سو وون شکسته بود !
اما راه دیگه ای نبود ... اون باید برمیگشت !
پایان فلش بک *
هوسوک نمیدونست حالا باید از کجا دختری پیدا میکرد که از سو وون خوشکلتر باشه !
سو وون با بهت به سقف ذل زده بود
- همه تموم شد سو وونا! همه چی ...
رومئو مرده ... ژولیت تو باور نکن !
سو وون اروم سرشو زیر بالشتش برد و تا صبح گریه کرد
*********
سو وون با بی انگیزه گی تمام انگشتشو روی دکمه گوشیش زد و الارم و خاموش کرد ...
حالا دیگه نه تنها باید عشق یه طرفه شو تحمل میکرد ...
باید دیدن پر پر شدن خودش رو هم توی اینه میدید !
حالا که هوسوک بعد از سال ها میگفت دختری رو دوست داره که از سو وون خوشکلتره ... مهربون تره ...
هوسوک شوخی نمیکرد اون همیشه در مورد خواسته هاش جدی بود !
کاملا جدی ... و این سو وونو میترسوند !
این عشق بود درد بود زجر بود ؟ چه کوفتی بود ؟
پارت 14
شاید تا اونموقع سو وون نمیتونست بخوابه ولی با دو تا قرص کارش ساخته بود ...
اما حالا ! با یه بسته قرص خواب هم خوابش نمیبرد !
اون شب هوسوک به عشق دردغینی اعتراف کرد که قلب سو وون رو به درد اورد ...
فلش بک
( پیام ها )
+ سو وونا من بلاخره رو یکی کراش زدم !
- چی ؟
- هوسوک خودتی ؟
+ اره سو وونا خودمم
+ باورت نمیشه اگه بفهمی چه دختر خوشکلی اومده توی کمپانی !
- مهربونه ؟
اون لحظه بغض گلوی سو وونو گرفته بود ولی ...
هوسوک حس کرد داره بزرگترین دروغ زندگیشو میگه با دستاش لرزون تایپ کرد
+ خیلی !
- از من خوشکلتره ؟
هوسوک بهت زده به پیامی که براش اومده بود خیره شد ... چی باید میگفت ؟ مگه فرشته زیباتری از سو وون هم وجود داشت ؟
+ نه سو وونا تو خوشکلتری
اما قبل از ارسال پیام فکر کرد سو وکن اینطوری نمیتونه ازش دل بکنه !
پس پاک کرد و دوباره نوشت
+ اره سو وونا یکم از تو خوشکلتره !
- میشه بیام ببینمش ؟
حالا دیگه اشکاش گونه شو خیس کرده بود !
هوسوک با بغض تایپ میکرد
+ اره سو وونا باید بیای ببینی چقدر کیوت و مهربونه
" حتی تصورشم برام سخت بود این که سو وونی که این همه سال عاشق منه چطوری قراره با این موضوع کنار بیاد ؟ "
- باشه هوسوکا ! شبت بخیر
هوسوک میدونست این شب بخیر یهویی چه معنایب میتونه داشته باشه ...
سو وون شکسته بود !
اما راه دیگه ای نبود ... اون باید برمیگشت !
پایان فلش بک *
هوسوک نمیدونست حالا باید از کجا دختری پیدا میکرد که از سو وون خوشکلتر باشه !
سو وون با بهت به سقف ذل زده بود
- همه تموم شد سو وونا! همه چی ...
رومئو مرده ... ژولیت تو باور نکن !
سو وون اروم سرشو زیر بالشتش برد و تا صبح گریه کرد
*********
سو وون با بی انگیزه گی تمام انگشتشو روی دکمه گوشیش زد و الارم و خاموش کرد ...
حالا دیگه نه تنها باید عشق یه طرفه شو تحمل میکرد ...
باید دیدن پر پر شدن خودش رو هم توی اینه میدید !
حالا که هوسوک بعد از سال ها میگفت دختری رو دوست داره که از سو وون خوشکلتره ... مهربون تره ...
هوسوک شوخی نمیکرد اون همیشه در مورد خواسته هاش جدی بود !
کاملا جدی ... و این سو وونو میترسوند !
این عشق بود درد بود زجر بود ؟ چه کوفتی بود ؟
۷۸.۳k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.