بدهی برای من شروعه~ ۲۲
*ا/ت میره سمت اتاقش و گوشیش چک میکنه*
ا/ت: بله؟
یه آقایی: دنبال پرونده ران هایتانی و ریندو هایتانی میگردی؟
ا/ت: نه
*قطع میکنه که یارو دوباره زنگ میزنه*
اقاهه: عههه قطع تکنننن
ا/ت: مال خودم توشونه؟
اقاهه: ا/ت ف/ت؟ (ف/ت= فامیلی تو)
ا/ت: عاها
اقاهه: آره ولی اگه نمیخوای بدمشون به پلیس باید بونتن ترک کنی
ا/ت: چشم حتما
اقاهه: خب پس...
*ا/ت قطع میکنه یارو دوباره زنگ میزنه*
اقاهه؛ وسط حرفام قطع نکنننمم
ا/ت: خب زر بزن
اقاهه: تا جایی که من میبینم تو آزاد شاید بشی ولی دوتا برادرای هایتانی اعدام میشن
*چشمای ا/ت گرد میشه*
ا/ت: خ_خب؟ ا_ازم میخوای چ_چیکار کنم؟
اقاهه: تازه قضیه فهمیدی؟ ازت میخوام همسرم بشی
ا/ت: ه_ها؟
سانزو: ا/ت چیزی شده؟
*ا/ت هیچی نمیگه و گوشی قطع میکنه*
ا/ت : مایکی
*ران میاد بیرون*
مایکی: چیزی شده ا/ت؟
ا/ت: میخوام بونتن ترک کنم
همه: جانمممم؟
مایکی: ا/ت چ_چیزی شده؟ چرا انقد یهویی؟
ا/ت: همین که گفتم
مایکی: منظورت اینه که...
ا/ت: لطفا دیگه هیچکدومتون نیاید سمتم
*ا/ت میره بیرون از خونه*
سانزو: نباید جلوشو بگیریمم؟
مایکی: ا_ا/ت
ریندو: ا/ت دخترممممم
تاکئومی : کی دخترت شد؟
ران: احساساتی شده ولش کن.
ا/تتتتتتتتتت
کوکونوی: ا/ت با پولم برنمیگرده؟
*ران که پوکر فیس به کوکو نگاه میکنه*
کوکو: خب ایده بود...
●ویو ا/ت●
خب دیگه وقت قهرمان بازیهه یوهاهاهاها
اصلن چقد من خفنم
*ا/ت: میره سمت آدرسی که براش اقاهه فرستاده بود یکی میبینه جلوی ماشین وایستاده*
*این اقاهه هیچ شخصیتی از توکیو ریونجرز نمیباشد پس اسمی هم ندارد*
ا/ت: خب پرونده هارو بده
اقاهه: همینطوری؟
عمرا
ا/ت: نکنه میخوای بهت قاقالیلی بدم تا پرونده هارو بدی از بونتن اومدم بیرون حالا پرونده هارو پس بده
اقااهه: شرط اول قرارداد باید زنم بشی
ا/ت: ما کی قرارداد نوشتیممم؟
اقااه: همین الان
*بعد چن ساعت اون اقاهه ا/ت میبره یه جای خیلی بزرگ و میگه از این به بعد اینجا رندگی میکنی ا/ت داریم که فضول است... خب چیز شب بعدش یه مراسم بزرگ بوده برای عروسی اون اقاهه*
*اقاهه همش ا/ت مجبور به کار میکرد با تهدید پرونده ها و بزور ا/ت رو بلند کرد که باهاش تانگو برقصه*
*تو رقص تانگو*
ا/ت: هی پرونده هارو کجا گزاشتی؟
اقاهه: میدونستم جاشو پیدا میکنی برای همین یه چن ساعت دیگه به پلیس میرسن
ا/ت: پلیس؟
*خنده های سادیسمی*
ا/ت: واقعا فک کردی میزارم؟
اقااهه: فلعن که سربازای با اسب سفیدت قراره برن زندان
ا/ت: فقط عزیزم
اقاهه: جانم؟
ا/ت: یه چیزی یادت نرفته؟
اقاهه؛ چی
ا/ت: من الهه شبم نه خدمتکارت
*ا/ت یه جوری وسط تانگو میچرخونتش که میوفته زمین*
ا/ت :خب دیگه بسمه
_____
میدونم داره چرت و پرت میشه ولی اگه بد شده بگید از اول بنویسم یه چیز بهتر :')
ا/ت: بله؟
یه آقایی: دنبال پرونده ران هایتانی و ریندو هایتانی میگردی؟
ا/ت: نه
*قطع میکنه که یارو دوباره زنگ میزنه*
اقاهه: عههه قطع تکنننن
ا/ت: مال خودم توشونه؟
اقاهه: ا/ت ف/ت؟ (ف/ت= فامیلی تو)
ا/ت: عاها
اقاهه: آره ولی اگه نمیخوای بدمشون به پلیس باید بونتن ترک کنی
ا/ت: چشم حتما
اقاهه: خب پس...
*ا/ت قطع میکنه یارو دوباره زنگ میزنه*
اقاهه؛ وسط حرفام قطع نکنننمم
ا/ت: خب زر بزن
اقاهه: تا جایی که من میبینم تو آزاد شاید بشی ولی دوتا برادرای هایتانی اعدام میشن
*چشمای ا/ت گرد میشه*
ا/ت: خ_خب؟ ا_ازم میخوای چ_چیکار کنم؟
اقاهه: تازه قضیه فهمیدی؟ ازت میخوام همسرم بشی
ا/ت: ه_ها؟
سانزو: ا/ت چیزی شده؟
*ا/ت هیچی نمیگه و گوشی قطع میکنه*
ا/ت : مایکی
*ران میاد بیرون*
مایکی: چیزی شده ا/ت؟
ا/ت: میخوام بونتن ترک کنم
همه: جانمممم؟
مایکی: ا/ت چ_چیزی شده؟ چرا انقد یهویی؟
ا/ت: همین که گفتم
مایکی: منظورت اینه که...
ا/ت: لطفا دیگه هیچکدومتون نیاید سمتم
*ا/ت میره بیرون از خونه*
سانزو: نباید جلوشو بگیریمم؟
مایکی: ا_ا/ت
ریندو: ا/ت دخترممممم
تاکئومی : کی دخترت شد؟
ران: احساساتی شده ولش کن.
ا/تتتتتتتتتت
کوکونوی: ا/ت با پولم برنمیگرده؟
*ران که پوکر فیس به کوکو نگاه میکنه*
کوکو: خب ایده بود...
●ویو ا/ت●
خب دیگه وقت قهرمان بازیهه یوهاهاهاها
اصلن چقد من خفنم
*ا/ت: میره سمت آدرسی که براش اقاهه فرستاده بود یکی میبینه جلوی ماشین وایستاده*
*این اقاهه هیچ شخصیتی از توکیو ریونجرز نمیباشد پس اسمی هم ندارد*
ا/ت: خب پرونده هارو بده
اقاهه: همینطوری؟
عمرا
ا/ت: نکنه میخوای بهت قاقالیلی بدم تا پرونده هارو بدی از بونتن اومدم بیرون حالا پرونده هارو پس بده
اقااهه: شرط اول قرارداد باید زنم بشی
ا/ت: ما کی قرارداد نوشتیممم؟
اقااه: همین الان
*بعد چن ساعت اون اقاهه ا/ت میبره یه جای خیلی بزرگ و میگه از این به بعد اینجا رندگی میکنی ا/ت داریم که فضول است... خب چیز شب بعدش یه مراسم بزرگ بوده برای عروسی اون اقاهه*
*اقاهه همش ا/ت مجبور به کار میکرد با تهدید پرونده ها و بزور ا/ت رو بلند کرد که باهاش تانگو برقصه*
*تو رقص تانگو*
ا/ت: هی پرونده هارو کجا گزاشتی؟
اقاهه: میدونستم جاشو پیدا میکنی برای همین یه چن ساعت دیگه به پلیس میرسن
ا/ت: پلیس؟
*خنده های سادیسمی*
ا/ت: واقعا فک کردی میزارم؟
اقااهه: فلعن که سربازای با اسب سفیدت قراره برن زندان
ا/ت: فقط عزیزم
اقاهه: جانم؟
ا/ت: یه چیزی یادت نرفته؟
اقاهه؛ چی
ا/ت: من الهه شبم نه خدمتکارت
*ا/ت یه جوری وسط تانگو میچرخونتش که میوفته زمین*
ا/ت :خب دیگه بسمه
_____
میدونم داره چرت و پرت میشه ولی اگه بد شده بگید از اول بنویسم یه چیز بهتر :')
۱۲.۴k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.