استاد ماهر(دکتر قلب من)🥺❤🫂 part 𖣘𖣘⑤𖣘𖣘
تهیونگ خیلی عصبی شد :پدر میفهمین دارین چی میگین؟*داد* اگه همین الان درمان نشین میمیرین
ا.ک:صداتو برای من نبر بالا ، من خودم میدونم دارم چیکار میکنم ..
ته:ولی من نمیزارم به خودتون صدمه دیگه ای بزنین
ا.ک: ببین ..
ته:شما ببین بابا من همین الان میرم به دکترتون میگم که شمارو برای عمل اماده کنه یا از درمان فوری استفاده میکنیم یا باید پیوند عروق کرونر قلب (CABG) انجام بشه
ا.ک:من اجازه همچین کاری رو نمیدم
ته:ولی من نمیزارم همچیناجازه ای ندین
تهیونگ زنگ زد به دکتر چوی:/
الو؟
د:الو سلام؟
ته:سلام ، دکتر چوی میگم نزدیکترین وقت برای عمر پدرم کِیه؟
د:مگه...
ته:بله اجازه دادن
د:چقدر خوب میتونیم همین فردا عملشون کنیم من هماهنگش میکنم
ته:ممنون پس ،خدانگهدار
ا.ک:این چه کاری بود؟
ته:کاری که باید خیلی وقت پیش انجام میشد ،*به ساعتش نگاه کرد*منم باید برم که عمل دارم الان مغز بیمارم منفجر میشه
ا.ک:*خنده*باشه برو
ته: ...*رفت*
پدر ته خیلی خوشحال بود دمپیری ی پسری داره که نگرانشه .
....
شوگا:دکتر کیم نیومد؟
ته:چرا اومدم..
شوگا:میزاشتی اصلا نمیومدی😠😒
ته:حالاچ چیشده مگه؟یه گان به من بدین(از اون لباسایی که برای عمل میپوشن)*پوشید*
ته:خوب ..
شوگا:بیا اینجا ..
..بعد عمل..
شوگا:خوب چیشد؟
ته:هیچی قرارا فردا عمل بشه
شوگا:چقدر خوب ، چطوری قبول کرد؟
ته:دیگه ... ولش کن حوصلا ندارم تعریف کنم
شوگا:اوکی ، راستی از جینهو خبر داری؟حالش خوبه؟
ته:چرا خودت بهش زنگ نمیزنی؟
شوگا:ای بابا توم ول کن
ته:نمیتونم ببینم بهترین دوستم از ندیدن عشقش داره زجر میکشه ، یا اینکه خواهرم به کسی که دوستش داره اعتراف نمیکنه
شوگا:چی؟
ته:درست شنیدی جینهو دوست داره:/
شوگا:ولی اصلا ..
ته:اره نشون نمیده ولی اون بهت علامنده ، بهم گفت که بهت نگم توی ی موقعیت مناسب بهت میگه ، ولی وقتی میبینم اینطوری میکنین نمیتونم چشمم و ازش ببندم
...
ا.ک:صداتو برای من نبر بالا ، من خودم میدونم دارم چیکار میکنم ..
ته:ولی من نمیزارم به خودتون صدمه دیگه ای بزنین
ا.ک: ببین ..
ته:شما ببین بابا من همین الان میرم به دکترتون میگم که شمارو برای عمل اماده کنه یا از درمان فوری استفاده میکنیم یا باید پیوند عروق کرونر قلب (CABG) انجام بشه
ا.ک:من اجازه همچین کاری رو نمیدم
ته:ولی من نمیزارم همچیناجازه ای ندین
تهیونگ زنگ زد به دکتر چوی:/
الو؟
د:الو سلام؟
ته:سلام ، دکتر چوی میگم نزدیکترین وقت برای عمر پدرم کِیه؟
د:مگه...
ته:بله اجازه دادن
د:چقدر خوب میتونیم همین فردا عملشون کنیم من هماهنگش میکنم
ته:ممنون پس ،خدانگهدار
ا.ک:این چه کاری بود؟
ته:کاری که باید خیلی وقت پیش انجام میشد ،*به ساعتش نگاه کرد*منم باید برم که عمل دارم الان مغز بیمارم منفجر میشه
ا.ک:*خنده*باشه برو
ته: ...*رفت*
پدر ته خیلی خوشحال بود دمپیری ی پسری داره که نگرانشه .
....
شوگا:دکتر کیم نیومد؟
ته:چرا اومدم..
شوگا:میزاشتی اصلا نمیومدی😠😒
ته:حالاچ چیشده مگه؟یه گان به من بدین(از اون لباسایی که برای عمل میپوشن)*پوشید*
ته:خوب ..
شوگا:بیا اینجا ..
..بعد عمل..
شوگا:خوب چیشد؟
ته:هیچی قرارا فردا عمل بشه
شوگا:چقدر خوب ، چطوری قبول کرد؟
ته:دیگه ... ولش کن حوصلا ندارم تعریف کنم
شوگا:اوکی ، راستی از جینهو خبر داری؟حالش خوبه؟
ته:چرا خودت بهش زنگ نمیزنی؟
شوگا:ای بابا توم ول کن
ته:نمیتونم ببینم بهترین دوستم از ندیدن عشقش داره زجر میکشه ، یا اینکه خواهرم به کسی که دوستش داره اعتراف نمیکنه
شوگا:چی؟
ته:درست شنیدی جینهو دوست داره:/
شوگا:ولی اصلا ..
ته:اره نشون نمیده ولی اون بهت علامنده ، بهم گفت که بهت نگم توی ی موقعیت مناسب بهت میگه ، ولی وقتی میبینم اینطوری میکنین نمیتونم چشمم و ازش ببندم
...
۵۳.۰k
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.